مبانی نظری
سرطان ها نوعی بیماری هستند که با رشد غیر قابل کنترل سلولی و تهاجم به بافت های موضعی سیستماتیک مشخص هستند (مجله پزشکی سرطان ، ۲۰۰۰) .
تشخیص سرطان بیش از هر بیماری دیگری تجربه ای بسیار نا خوشایند و غیر قابل باور برای هر فرد است که باعث می شود شغل ، وضعیت اقتصادی- اجتماعی و زندگی خانوادگی بیمار دچار اختلال گردد . پژوهش ها نشان دادهاند که بیماران سرطانی از اضطراب مرگ بالایی برخوردار هستند به طوری که میزان شیوع اضطراب در گروه مبتلا به سرطان ۰۹/۱۷ درصد بوده است در مقایسه با گروه سالم ۰۹/۱۳ درصد بوده است . در نتیجه تلاش برای تدابیر درمانی باید در جهت بازسازی و درمان اضطراب باشد ، از سوی دیگر کیفیت زندگی بیماران مبتلا به سرطان حاصل اثر متقابل سلامت و متغیر های روانی اجتماعی است.
آن چه ذهن بسیاری از متخصصان را به خود جلب کردهاست ، توانایی بیماران سرطانی برای کنار آمدن با محیط اجتماعی اطراف میباشد. زیرا محیط اجتماعی قادر است سلامت آن ها را ارتقاء بخشد و شخص را از تاثیرات منفی و استرس های ناشی از بیماری مصون بدارد .
این بیماری ممکن است افراد را منزوی کرده و بر سازگاری و فعالیتهای اجتماعی آن ها اثر گذاشته که همین مسئله باعث می شود بعضی بیماران از صحبت کردن با دیگران در خصوص بیماری و نگرانی های خود اجتناب ورزند (کوهن[۱] ،یون[۲]و جانستون[۳] ۲۰۰۴ ).
سازگاری اجتماعی انعکاسی از تعامل فرد با دیگران ، رضایت از نقش های خود و نحوه عملکرد در نقش هاست که به احتمال زیاد تحت تأثیر شخصیت قبلی ، فرهنگ ، و انتظارات خانواده قرار دارد ، مطالعات مختلف نشان دادهاند بیماران سرطانی سازگاری اجتماعی پایینی دارند که آن ها را در معرض مشکلات روانشناختی بسیار قرارمیدهد ( پترسون [۴]،جانز[۵]و رتری[۶] ۲۰۱۳ ) .
پیشینه واقعیت درمانی
واقعیت درمانی که امروزه در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد بر این فرض استوار است که ما همواره مسئول رفتار کنونی خود هستیم و تمامی مشکلات ما در زمان حال وجود دارد . واقعیت درمانی زمان بسیار اندکی را به گذشته اختصاص میدهد و ما قربانی گذشته نیستیم . واقعیت درمانی بر حل مشکلات و کنار آمدن با مشکلات جامعه از طریق انتخاب های مؤثر متمرکز بوده و درمانگران به این مکتب ، توجه زیادی به توجهات رفتاری مراجعین برای برآمدن نیازهای آن ها دارند . درمانگران از اعضای گروه می خواهند تا رفتارهای خود را مورد ارزیابی قرار دهند ، برنامه ای برای تغییر طراحی کرده و نسبت به برنامه متعهد شوند و در نهایت برنامه خود را عملی کنند . با اجتناب از سرزنش و نپذیرفتن هیچ عذر و بهانه ای و تشویق اعضاء برای ارزیابی رفتارشان کنترل آن ها بر زندگی خویش بیشتر شده و قادر خواهند بود که زندگی بهتری داشته باشند (کوری ، ترجمه سید مهدی ، ۱۳۸۷) .
به عقیده گلاسر (۱۹۹۲) روشهایی که یه تغییر منجر می شود بر این فرض استوار است که انسان ها در صورتی برای تغییر کردن انگیزه دارند که :
۱ – متقاعد شوند که رفتار جاری آن ها چیزی را که می خواهند را تامین نمیکند .
۲-متقاعد شوند که میتوانند رفتارهای دیگری را انتخاب کنند که آن ها را به مطلوبشان نزدیک تر کند . (کوری ،ترجمه سید مهدی ،۱۹۳۷)
گلاسر معتقد است که واقعیت درمانی در موقعیت گروهی موفقتر بوده و بیشترین بازدهی را دارد و بر اساس تجربه علمی خویش در مدرسه دختران بزهکار که رویکرد گروهی موثرترین و باصرفه ترین رویکرد ها است . این روش درمانی که به مراجعان کمک میکند موفقیت را محسوس یا غیر محسوس از دنیای واقعی خود به دست آورند ، واقعیت درمانی نامیده می شود . ( نوابی نژاد ، ۱۳۸۶) .
مفاهیم اساسی واقعیت درمانی
الف : نظریه شخصیت
درواقعیت درمانی ،واژه های شخصیت و هویت تقریبا مترادف به حساب میآیند . واقعیت درمانی ، هویت را جزء لازم و اساسی تمام انسانها در همه فرهنگها میداند که از لحظه تولد تا مرگ ادامه مییابد و به دونوع “هویت توفیق” و “هویت شکست” تقسیم می شود . به محض ورود به مدرسه ، کودک درصدد مقایسه خود با دیگران برآمده و به ضعفهای خود پی میبرد و در مواردی به هویت شکست خود واقف می شود . هویت توفیق ، در کسانی به وجود میآید که بتوانند دو نیاز اساسی و ذاتی خود یعنی نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن و نیاز به احساس ارزشمندی را ارضا کنند . کسانی که نتوانند این نیازهای اساسی را ارضا کنند ، هویت شکست خواهند داشت و به اضطراب و نگرانی گرفتار خواهند آمد . به عبارت دیگر ، نیاز به داشتن هویت ، از نیازهای اساسی و ذاتی تمام انسانها ست و لازم است که در فرد ، هویت توفیق شکل گیرد تا در فراز و نشیب زندگی کمتر دچار نابسامانی روحی شود .
کسانی که دارای هویت شکست هستند به رواندرمانی نیازمندند تا به هویت توفیق نایل آیند . ا ولین شرط واقعیت درمانی که لازمه تغییر هویت شکست مراجع به حساب میآید، ایجاد ارتباط و درگیری عاطفی بین درمانگر و مراجع است . از طریق چنین ارتباطی مراجع درم ییابد که اولا ، یکی به او علاقهمند است و ثانیاً فرد دیگری میخواهد که او را در تغییر هویت ناموفقش یاری دهد . پس از ایجاد چنین رابطه سازنده ای باید به تغییر رفتار مراجع اقدام شود ؛ زیرا رفتار باعث پیدایش احساس می شود و اگر رفتار تغییر یابد ، متعاقبآ احساس هم تغییر خواهد یافت ( برآبادی ، حامد .۱۳۸۳ ) .
ماهیت ناسازگاری
در واقعیت درمانی گفته می شودکه به طور کلی ، ناسازگاری شخص در طی سال های اولیه زندگی و هنگامی آغاز می شود که و این میتواند نیاز خود را برای تجربه عشق یا احساس ارزشمند بودن ارضا کند یا در این زمینه تلاشی به عمل نمی آورد . ناتوانی فرد برای کسب یا حفظ ارزش برای خود ، از فقدان تجربه موفقیت یا نداشتن فرصت برای انجام دادن کاری با ارزش ، حاصل می شود . شخصی که احساس ارزش نمی کند ، نمی تواند به شیوه های مناسب به دیگران عشق بورزد یا مورد عشق و علاقه دیگران قرار گیرد . فقدان تجربه عشق و احساس ارزش ، موجب می شود شخص در روابط مبتنی بر عشق و احساس ارزش با دیگران درگیر نشود و نیز این نوع محرومیت فرد از تجربه چنین احساسهایی ، منتهی به هویت شکست وی می شود ( فیلیپس [۷]،۱۹۹۵ ).
علل انتخاب انواع ناراحتی ها
در نظریه کنترل گفته می شود : همه رفتارها و از جمله رفتارهای ناسازگار فرد ، کوششی است که وی برای کنترل ادراک های خود به عمل می آورد . به هر حال ، رفتار ناسازگار شخص باعث می شود کنترل اثر بخش خود را بر ادراکهایش و در نتیجه آن ، کنترل اثربخش خود را بر زندگی اش از دست بدهد . گلاسر بر این باور است که مردم انواع مختلف ناراحتیها و احساسهای بیچاره کننده خود مثلا افسردگی ، اضطراب یا احساس گناه را شخصا انتخاب میکنند تا بدینوسیله: