از عوامل مهمی که در ایجاد خلق و خو افسردگی نقش اساسی دارد، طرحواره ها[۱] هستند. عوامل شناختی در اختلالات روانی به خصوص افسردگی نقش محوری را بر عهده دارند، یکی از این عوامل شناختی طرحواره ها میباشند، که نقش مهم آن ها در شکل گیری و تداوم اختلالات روانی همواره مورد توجه پژوهشگران است و به نقش این باورهای منفی عمیق، در اختلالات روانی چون وسواس فکری- عملی، اختلال شخصیت خود شیفته، اختلال دوقطبی، افسردگی، اختلال خوردن، اختلالات جنسی اشاره شده است. به طور کلی طرحواره ها توانایی پیشبینی نشانه های سلامت عمومی را دارند(شهامت،۲۰۱۰).
طرحواره ها الگو ها یا درون مایه های عمیق و فراگیری هستند که از خاطرات، هیجان ها ، شناخت ها و احساسات بدنی تشکیل شده اند، در دوران کودکی یا نوجوانی شکل گرفته اند، در سیر زندگی تداوم دارند، درباره ی خود و رابطه با دیگران هستند و به شدت ناکارامدند. درکل طرحواره های ناسازگار، الگوهای هیجانی و شناختی خود آسیب رسانی هستند که در ابتدای رشد و تحول در ذهن شکل گرفته اند و در سیر زندگی تکرار میشوند چون طرحواره ها در ابتدای زندگی رشد مییابند، پس عادی و مسلم یعنی بی چون و چرا فرض میشوند و خودپنداره و دیدگاه های ما را نسبت به جهان و روابط مان را با مردم تعریف میکنند. طرحواره بازنمایی معتبر از تجارب آسیب زای دوران کودکی به شمار میآیند. مشکل این است که در گذر زمان الگوهای عمیقا ریشه دار از تفکر تحریف شده و رفتار ناکارامد میشوند. حتی وقتی شواهدی ارائه می شود که طرحواره را باطل اعلام میکند باز هم بسیاری از افراد برای ثبات اعتبار طرحواره شان اطلاعات را تحریف میکنند(یانگ، ۱۹۹۴).
زمانی که نیازها ارضا نشوند ممکن است طرحواره های ناسازگار خاصی ایجاد شوند که بر روابط صمیمانه اثر بگذارد. یانگ و همکاران در پژوهشی به این نتیجه رسیدند که داشتن طرحواره ناسازگار پیشبینی کننده ناسازگاری بین فردی است، از طرفی، زوج درمانگران از زمانهای گذشته بر اهمیت عوامل شناختی از جمله انتظارات و تفسیرها در شکل گیری، تداوم و تسکین روابط ناکارامد وقوف داشته اند. باورها و طرحواره های مربوط به روابط بین فردی در بزرگسالی در همسرگزینی و روابط زناشویی نمود مییابند و بر آن تاثیر زیان بار میگذارند(کوپر[۲]،۲۰۰۱).
هم چنین طرحواره ها به واسطه ارتباط و تاثیری که بر سبک دلبستگی ، اختلال های شخصیت و اختلال های خلق میگذارند و میتوانند تاثیر غیر مستقیم نیز بر روابط زناشویی داشته باشند طرحواره های ناسازگار به عنوان زیر ساخت های شناختی منجر به تشکیل باورهای غیر منطقی میشوند. طرحواره ها دارای مؤلفه های شناختی، عاطفی و رفتاری هستند. هنگامی که طرحواره های ناسازگار اولیه فعال میشوند سطوحی از هیجان منتشر می شود و مستقیم یا غیرمستقیم منجر به اشکال مختلفی از آشفتگی های روان شناختی نظیر افسردگی، اضطراب، عدم توانایی شغلی، تعارضات بین فردی و مانند آن می شود. طرحواره های ناسازگار مستقیما منجر به اختلال شخصیتی خاصی نمی شوند اما آسیب پذیری فرد را برای این اختلالات افزایش میدهند(حسنی و همکاران،۲۰۱۲).
یانگ (۱۹۹۹) بیان میکند که طرحواره های ناسازگار بیشتر از آنکه نتیجه وقایع تکان دهنده مجزا باشند، بیشتر احتمالا به وسیله الگوی مداوم و تجارب روزمره با اعضا و خانواده و همتایان ایجاد میشوند که به نحو فزاینده ای طرحواره ها را تقویت میکنند. از سوی دیگر اختلالات شخصیت نشانگان طولانی مدتی هستند که اندیشیده میشوند بر اساس سبب شناسی در شناخت، تعاملات آسیب شناسی کودک با والدین، همتایان و دوستان و اشخاص مهم دیگر داشته باشند(یانگ،۱۹۹۹).
منز و همکاران در بررسی خود نشان دادند که طرحواره های ناسازگار میتواند نشانگان آسیب شناسی روانی را تبیین کند، آن ها نشان دادند که رابطه بین اضطراب دلبستگی و آسیب شناسی روانی به گونه ی کامل به وسیله ی شناخت ها، بویژه طرد و بریدگی و خود جهت دهی مورد واسطه گری قرار میگیرد(منز[۳] و همکاران،۲۰۱۰).
فریمن (۱۹۹۹) نیز نشان داد که طرحواره ها در سازکارهای بین فردی و ایجاد وضعیت زناشویی نقش مهم و اساسی دارد به گونه ای که زوجینی که رضایت کمتری را در زندگی کسب کردند، از طرحواره های ناسازگار بیشتری نیز استفاده کردند.
در کل وجود طرحواره های ناکارآمد موجب تشدید معیارهای آرمانی انعطاف ناپذیر و تقویت غیر واقع بینانه ی فرد را همواره در معرض ناکامی و نارضایتی قرار میدهد. از دیگر متغیر های در حوزه ی افسردگی سبک های دلبستگی[۴] است، نقش های سبک های دلبستگی در ایجاد بسیاری از اختلات روشن شده است.
سبک های دلبستگی روش های مواجهه فرد با موقعیت های استرس زا را متاثر میسازد. افراد ایمن ضمن تصدیق موقعیت به سادگی از دیگران کمک می گیرند، دنیز[۵] بیان میکند، واکنش افراد در شرایط مختلف متاثر از الگوهای درون کاری ناشی از سبک های دلبستگی میباشند و سبک های دلبستگی با اثر بر افکار، احساسات و رفتار افراد در چگونگی تصمیم گیری در موقعیت مختلف نقش دارند.
رابرتز[۶]، گاتلیب[۷] و کسل[۸](۱۹۹۶) در توجیه رابط سبک های دلبستگی و سلامت روان بیان میکنند که پیامد روان شناختی سبک های دلبستگی ناایمن در شرایط تنش زا ، اضطراب و افسردگی است و پیامد روان شناختی سبک دلبستگی ایمن در چنین شرایطی آرامش روانی است . دلبستگی نقش مهمی را در پیوندهای بزرگسالان (روابط زناشویی) باز میکند.
هازن و شیور[۹](۱۹۸۸-۱۹۸۷) استدلال کرده انده که روابط زناشویی را می توان به عنوان یک فرایند دلبستگی مفهوم سازی کرد، مطابق با این دیدگاه، روابط ایجاد شده بین همسران، همان رابطه ی دلبستگی با همان خصوصیت که بالبی ۱۹۷۹ تشریح کردهاست، میباشد. یعنی این روابط ، پیوندهای مداومی هستند که با پویایی های هیجانی پیچیده مشخص میشوند.
هازن و شیور در سال( ۱۹۸۷)، تئوری دلبستگی[۱۰] را به عنوان پایه ساختاردرک عشق بزرگسالی به کار بردند. آن ها رابطه دو نفره را به عنوان فرایند دلبستگی تعریف کردهاند، که از همان تفاوت های فردی در دلبستگی نوزاد و والد پیروی میکند.
در همین رابطه بیفولکو و همکاران(۲۰۰۲) نشان دادند که وجود سبک دلبستگی ناایمن با افسردگی ارتباط دارد. همچنین نشان دادند که سبک های ناایمن با عوامل آسیب پذیری افسردگی از جمله روابط صمیمی و اطمینان بخش و عزت نفس در چارچوب یک مدل از افسردگی ارتباط متقابل دارند.
فیگوردو و همکاران(۲۰۰۶) نیز نشان دادند که علائم افسردگی پس از زایمان با سبک دلبستگی ناایمن ارتباط دارد.