لامپکین و دس ، گرایش کارآفرینانه را مجموعهای از روشها، اقدامات و سبکهای تصمیمگیری تعریف میکنند که مدیران از آن برای نوآوری در سازمان استفاده میکنند. آن ها در تحقیقات خود پنج بُعد ریسکپذیری، نوآوری، پیشگامی، رقابت تهاجمی و استقلال گرایی را برای گرایش کارآفرینانه معرفی کردند که هرکدام از ا ن ابعاد نسبت به یکدیگر مستقل هستند. منظور از ریسکپذیری، تمایل مشارکت مدیران شرکت در پروژه های پرمخاطره و انجام اقدامات متهورانه یا محتاطانه برای نیل به اهداف شرکت است. نوآوری، تمایل شرکت برای بهکارگیری و پشتیبانی از ایده های جدید، مواد بدیع و نوظهور، آزمایشها و فرآیندهایی است که به نتایج ارزشمندی ازجمله تولید محصولات و خدمات جدید، فرآیندها تولید جدید و پیشرفت فناورانه منجر میشود. پیشگامی چشماندازی آیندهنگر است، به گونهای که شرکتها فعالانه به دنبال پیشبینی فرصتهایی هستند تا محصولات جدید را توسعه داده و معرفی کنند. بدین ترتیب، از مزایای پیشگامی بهرهمند شده و بر محیط خود اعمال فشار میکنند. رقابت تهاجمی، بیان کننده آستانهای از شدت رقابتی است که یک شرکت در رقابت با سایرین انتخاب میکند و دربرگیرنده تلاشهایی است که برای فائق آمدن بر رقبا انجام میدهد که خود منعکس کننده گرایشی به سمت سختکوشی و تلاش جدی برای پیروزی است. استقلال گرایی، نشانگر اختیاری است که به یک فرد یا تیم در درون شرکت تفویض میشود تا مفاهیم و چشم اندازهای کسبوکار را توسعه داده و آن را تا پایان به پیش برد. اینچنین سیاستی، کارکنان را تشویق میکند تا در تغییرات مشارکت کرده و بهطورجدی در فعالیتهای کارآفرینانه درگیر شوند.
۲-۳ ضرورت و اهمیت تحقیق
جهانی شدن و تغییرات ناشی از آن موجب الزام سازمانها به نوآوری و کارآفرینی شده است. همچنین ماهیت پویای سازمانها و فعالیت آن ها در عرصه رقابت جهانی، الزام ارائه ایده های نو، راه حل های جدید و افکار تازه را جهت تولید محصولات باکیفیت بالا، قیمت مناسب،متنوع ودرحداقل زمان، ممکن کردهاست تا مزیت رقابتی را کسب و حفظ کنند.
بر همین اساس اعتقاد به کارآفرینی در سازمانها از اهمیت زیادی برخوردار بوده و امروزه سازمانها یاد گرفتهاند که باید خلاق، نوآور و کارآفرین باشند؛ بهطوریکه کارآفرینی به عنوان موتور رشد و توسعه سازمانها و جوامع شناخته میشود(سینگ ، ۲۰۰۴).
یکی از دیدگاههای مهم که فرایند کارآفرینی را به استراتژیهای سازمان پیوند میدهد، گرایش به کارآفرینی EO و (Entrepreneurial Orientation) است. در واقع گرایش به کارآفرینی یک نگرش استراتژیک است که بر نوآوری، ابتکار عمل و ریسکپذیری تأکید دارد.
گرایش به کارآفرینی (EO) یک چارچوب مفید را برای فهم فرآیندها و فعالیتهای درون کارآفرینی سازمان فراهم میکند و نوعی گرایش استراتژیک را به سازمان القا میکند. در سالهای اخیر مفهوم کارآفرینی از سطح فردی به سطح سازمانی منتقل شده است و رایجترین مفهوم که در تجزیه و تحلیل کارآفرینی سطح سازمان مورد استفاده قرار گرفته، گرایش به کارآفرینی است. میلر گرایش به کارآفرینی را یک پدیده سازمانی در نظر گرفته که نسبت به کارآفرینی یک رویکرد استراتژیک ارائه میکند. کوین و اسلوین پیشنهاد کردهاند که EO به عنوان بعد گرایش استراتژیک یک سازمان در نظر گرفته شود و اینکه EO گرایش رقابتی سازمان را نشان میدهد (تسه و همکاران ، ۲۰۰۳).
از دیدگاه نوآوری و رقابت پذیری بلند مدت ، اهمیت دستیابی به مزیت رقابتی بلند مدت ، بسیار بیشتر از هزینه هایی است که سازمانها مجبور به پرداخت آن خواهند شد و این تنها راه حل برای رقابت در بازارهای به شدت متغیر و غیر قابل پیشبینی است.(کاوچیچ و برتونچلی، ۲۰۱۰)
لافورت ( ۲۰۰۹ ) اذعان دارد که نوآوری جز کلیدی ترین پارامترهایی است که می باید توسط سازمانها پیگیری شود . این محقق معتقد است با توجه به موانع گسترده ای که بر سر راه به کارگیری نوآوری در سازمانها وجود دارد ، کار سازمانها در افزایش رفتارهای نوآورانه بسیار دشوار خواهد بود. وی برخی از مهمترین موانع توسعه نوآوری در سازمانها را به شرح زیر معرفی کردهاست :
الف) زمان
ب) منابع مالی
ج) فقدان دانش و تجربه مرتبط
د) هزینه های جانبی نظیر هزینه های بازاریابی
ه) فقدان نقدینگی و ترس سازمان ها از ریسک پذیری
لافورت معتقد است که سازمانها به دنبال یافتن راه های کم هزینه تر به منظور توسعه نواوری و توسعه محصولات جدید هستند . وی همچنین اذعان میکند که نقش گرایشات استراتژیک و گرایشات بازار در تحقق چنین هدفی ، غیر قابل انکار است و سازمانها باید اولین زیر ساخت های نوآوری خود را درون استراتژی های تدوینی خود پی ریزی نمایند.
امروزه توانایی ابتکار یا نوآوری، یکی از عوامل برتری شرکت ها در محیط رقابتی محسوب می شود. در شرایط پیچیده و متحول کنونی (جهانی سازی، کاهش طول عمر محصولات، تسریع پیشرفت های تکنیکی، توسعه تکنولوژی های اطلاعاتی)، مجموعه ای از مفاهیم و نظریه هایی مطرح می شود که هدف از آن ها، درک نوآوری است. این نگرش، گسترش بیشتری یافته و بیش از پیش، شناخت و هدایت نوآوری را اجتناب ناپذیر میکند. می توان گفت از یک سو، مدیریت نوآوری، حوزه مطالعات جدیدی میباشد که بین استراتژی، بازاریابی و مدیریت ساختارهای سازمانی واقع شده است. از سوی دیگر، این مدیریت به عنوان ایده جدیدی محسوب می شود که یا ترکیب مجدد ایده های پیشین بوده یا تصویری که ترکیب کنونی را تغییر دهد و یا توسط افراد به عنوان فرمول و نگرشی جدید منظور شود. امروزه برای رویارویی با رقابت حاکم بر بازار، عوامل “کیفیت” و “کنترل هزینه” کافی نیستند؛ چرا که از این به بعد، “توانایی و سرعت در نوآوری” از عوامل کلیدی و مهم در رقابت مؤسسه محسوب میشوند.
۲-۴ پیشینه تحقیق
۲-۴-۱ پیشینه تحقیقات داخلی