در اینجا مفهوم ناسازگاری در مقابل سازگاری قرار میگیرد که والی پور (۱۳۶۰) آن را اینگونه تعریف میکند که حالات و رفتاری است که به آن بیماری های روانی، امراض عصبی، ضعف اعصاب، اختلالات شخصیتی و عناوینی از این قبیل گفته می شود.
بر اساس این تعریف که بیشتر به حیطه روانشناسی و آسیب شناختی نزدیک می شود یک انسان ناسازگار فردی است که پریشان حال و درمانده بوده و به علل گوناگون نتوانسته خود را به نحو رضایت بخشی با محیط و شرایط زندگی اجتماعی خود تطبیق دهد. این فرد از این بابت غالباً هم خود نگران است و هم اطرافیان او احساس ناراحتی میکنند. چنین آدمی تلاش میکند تا با توسل به مکانیزم های دفاعی، التهاب و اضطراب درونی خود را تسکین دهد.
مبانی اجتماعی سازگاری
از آنجایی که هم نیازهای انسان و هم شرایط محیطی که در آن زندگی میکند متنوع و در حال دگرگونی است، بنابرین قابلیت انطباق و اینکه فرد بتواند به سازگاری دست یابد یک امر مهم و حیاتی محسوب می شد. آدمیان در بسیاری از شئون زندگی اجتماعی خود به ناچار با افراد دیگری در رابطه مداوم قرار دارند. در این روابط هرکس به گونه ای باید به یک سازگاری نسبی دست یابد تا زندگی رضایت بخش تری داشته باشد. به همین دلیل است که برخی از مشکلات و موانع سازگاری انسان از حیات اجتماعی او مایه میگیرد. در جریان همین سازگاری اجتماعی است که مسئله رابطه فرد و جامعه به میان کشیده می شود. گاهی اوقات، برخورد و کشمکش ناشی از سازگاری با محیط اجتماعی به تدریج به درون نیز نفوذ کرده و منشأ تعارضات روانی، ناکامی و اضطراب در انسان میگردد.
در دنیای پیچیده پیرامون انسان ها، هر فرد ناچار است با دو دسته از عوامل بغرنج مقابله کرده و خود را با آن ها سازگار و منطبق گرداند. این عوامل عبارتند از:
۱) نیازهای مبهم و پیچیده ای که هم در بعد زیستی و هم اجتماعی بروز مییابند. انسان علاوه بر تامین نیازهای زیستی خود میخواهد که در محیط امن و به دور از خطرات زندگی کند. نیاز به پیشرفت، درگیر شدن در روابط اجتماعی سالم و … همگی مصداق کشش به سمت ارضای نیازهای اجتماعی میباشند.
۲) همه این نیازها باید در یک الگو و چارچوب معینی تامین شوند. هر جامعه دارای قوانین و قواعد، مشکلات و محدودیت های طبیعی و مصنوعی، امر و نهی ها و موانعی میباشد که باید بر طبق آن ها عمل کرد.
تعارض، کشمکش و عدم سازگاری از آنجایی شروع می شود که فرد در همین نقاط با جامعه روبرو شده و طعم ناکامی را بچشد. به طور کلی می توان گفت که سازگاری اجتماعی بر این ضرورت متکی است که نیازها و خواسته های فرد با منافع و خواسته های گروهی که در آن زندگی میکند هماهنگ و متعادل شود و از برخورد مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید.
شاید گاهی اوقات واژه سازگاری با مفهوم انطباق پذیری[۲]به اشتباه جای یکدیگر مورد استفاده قرار بگیرند در حالی که این دو همواره مترادف نیستند. در فرایند سازگاری هدف نهایی ارضا نیازها، کاهش سائقه ها، حفظ آرامش و تعادل درونی است. افراد در این فرایند به نقطه ای میرسند که علاوه بر هماهنگی با محیط خود به یک حس آرامش و رضایت نیز دست مییابند و همین میتواند به ارضای برخی از نیازهایشان منجر شود. در حالی که انطباق پذیری با محیط، چنانچه محیط سخت و غیرعادی باشد ممکن است به قیمت سازگاری و دستیابی به سکون و تعادل داخلی تمام شود. این مسئله بدین معنا است که ارگانیزمی که با شرایط سخت محیط خود انطباق یافته است لزوماًً در حالت سازگاری به سر نمی برد و همین امر باعث تفکیک این دو مفهوم از هم می شود. (والی پور، ۱۳۶۰)
تعاریف سازگاری
«سازگاری به طور کلی عبارت از رابطه ای است که هر ارگانیزم نسبت به وضع موجود با محیط خود برقرار میسازد. این اصطلاح معمولاً در رابطه با سازگاری اجتماعی و روانشناختی به کار برده می شود و در چنین مواردی مفهوم مثبتی دارد. یا حالت تعادل کامل بین ارگانیزم و محیط، حالتی که در آن تمام نیازها برآورده شده و تمام اعمال ارگانیزمی به راحتی صورت می پذیرد.» (پورافکاری، ۱۳۸۳، ص ۲۸)
در لغت نامه دهخدا سازگاری موافقت در کار و حسن سلوک و … تعریف شده است. از نظر لغوی فعل سازگار شدن به معنی متناسب بودن، مربوط بودن، انطباق یا وفق دادن میباشد.
ساترلند[۳](۱۹۸۹) سازگاری را تغییراتی در رفتار یا فرآیندهای اندیشه میداند که ارگانیزم را قادر میسازد تا به طور انطباقی با تغییرات محیط یا تغییرات حاصل در تواناییهای خود کنار بیاید.
شوهان[۴](۱۹۹۱) سازگاری را ارتباط موزون و هماهنگ با محیط میداند که توانایی برآورده کردن اکثر نیازهای فرد و انطباق با مقتضیات محیط را در بر میگیرد.
فلامن[۵](۱۹۸۹) معتقد است کوشش هایی که افراد برای برآورد ساختن انتظارات و مشکلاتی که به نحوی در محیط با آن ها روبرو میشوند به کار میبرند، سازگاری نامیده می شود.
آیکن[۶](۱۹۸۵) توانایی انطباق با جامعه و برآورده ساختن نیازهای خود را سازگاری می نامد.
همچنین آلن (۱۹۸۵) معتقد است که سازگاری با دستیابی به درک مناسبی از رفتارها، اندیشه ها و احساسات خود و دیگران اشاره دارد که به نحو مطلوبی بروز و ظاهر شدن راهبردهای کنار آمدن را برای انتظارات جامعه و مشکلاتی فراهم میکند.
سازگاری فرایند پیوسته ای است که در آن تجارب یادگیری اجتماعی شخص باعث ایجاد نیازهای روانی میگردد و نیز امکان کسب توانایی و مهارت هایی را فراهم میسازد که از آن طریق می توان به ارضای آن پرداخت.
گراسمن[۷]رفتار سازگارانه را چنین تعریف میکند: رفتار سازگارانه به کارایی فرد یا درجه سازگاری فرد با معیارهای استقلال شخصی و مسئولیت های اجتماعی که از سن و گروه فرهنگی اش انتظار می رود، اشاره دارد. جنبههای سه گانه این رفتار عبارتند از:
۱) نضج و رسیدگی ۲) یادگیری ۳) سازگاری اجتماعی (نیکتاش، ۱۳۷۹)
سازگاری به تعامل بین شخص و محیط یا رویدادی اشاره دارد که از طرف شخص، فشار زا تلقی میگردد. همچنین می توان گفت سازگاری به تلاش فرد برای از بین بردن این عوامل فشار زا گفته می شود و نه نتایج حاصل از آن؛ در واقع سازگاری ممکن است در پیشگیری، اجتناب یا کنترل فشارها مؤثر باشد یا نباشد برای مثال رفتارهای مختلف مثل خوردن مرضی، سیگار کشیدن یا مصرف الکل نیز مثال هایی از راهکار سازگاری نادرست میباشد. به علاوه سازگاری ممکن است به رفتارهای کاملاً آشکار یا پنهان و حتی افکار شخص اشاره داشته باشد. (مک کاوی[۸]، ۲۰۰۵)
عوامل مؤثر بر سازگاری
این عوامل را می توان به دو دسته تقسیم کرد که به طور خلاصه عبارتند از:
الف) عوامل شخصی
– ویژگی های فردی. ویژگی های فردی مانند جذابیت فیزیکی، ویژگی های روانی، هوش، شخصیت فرد و … از جمله متغیرهایی به شمار میآیند که در جذابیت و پذیرش از جانب همسالان و سازگاری آینده فرد نقش دارد. یکی از ویژگی های روانی که در سازگاری فرد مؤثر است، سرشت میباشد که آن تفاوت های فردی پایدار در کیفیات و شدت واکنش هیجانی، سطح فعالیت، توجه و خودگردانی[۹]تعریف کردهاند.
“