فرانکل سه قانون بنیادی را در معناداری مطرح کردهاست :
۱ـ معنا در زندگی وجود دارد و آن را می توان جستجو و کشف کرد اما انسان نمی تواند معنا را به دلخواه به وجود آورد و آن را در افکارش بسازد. انسان جستجو کننده معنا است و نه به وجود آورنده آن.
۲ـ معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها و یا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست. تحقق معنا خود هدف است.
۳ـ علت بیماریها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است. کار و فعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمی شود ، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است( فرانکل ، ۱۹۶۷ ترجمه : معارفی ،. ۱۳۸۴٫).
فرانکل تحت تأثیر نظریه هستی گرایی عدم سازگاری انسانها را با خود و دیگران ناشی از این میداند که ایشان در مواجه شدن با مشکلات ، خود را محکوم پدیده هایی می دانند که آن ها را رنج میدهند . چنانچه آدمی خود را فردی بداند که واجد آگاهی بر پدیدههای محیطی است و در برخورد با آن ها میتواند راه خویش راانتخاب کند ، تعامل و تبادل سازگارانه تری با مسایل زندگی برقرار خواهد کرد )رحیمیان ،۱۳۷۷٫).به نظر فرانکل آزادی به معنای رهایی از سه چیز است :
۱ـ غریزه ها ۲ـ خویها و عادات ۳ـ محیط
وی معتقد است انسان غرایزی دارد ولی این غریزه ها مالک انسان نیستند و برخلاف آنچه فروید میگوید آدمی میتواند در پذیرش یا رد تمایلات غریزی آزادانه تصمیم گیری کند. در مورد محیط نیز باید گفت که انسان با شناخت و نگرشی که از محیط دارد آن را میسازد و آزاد است که راه خویش را برگزیند.بنابرین انسان آزاد و مسئول است و اگر آدمی را به صورت یک ماشین ذهنی از مجموعه غریزه ها ، واکنش ها و فرآورده صرف ارث یا محیط تلقی کنیم ، باید انتظار روزافزون روحیه پوچ گرایی را که انسان مستعد آن است ، داشته باشیم (فرانکل[۱۲]، ۱۹۵۵ ؛ ترجمه فرخ سیف ، ۱۳۸۲).فرانکل در ساختارشخصیت انسان بیش از هر چیز به عنصر « اراده آزاد »[۱۳] توجه دارد . وی با آن دسته از مکاتب و موضع های روانشناسی که رفتار و وضعیت انسان را محصول و محصور غرایز زیستی یا هر عامل محیطی می دانند مخالفت می ورزد. به نظر فرانکل گرچه بشر در برابر نیروهای درونی و بیرونی تأثیرپذیر است و این نیروها قادر هستند موقعیت های او را دگرگون سازند ، اما در انتخاب راه برای مقابله با آن ها آزاد است )رحیمیان،. ۱۳۷۷).
فرانکل «فرا رفتن از خود»[۱۴] را به توانایی چشم انسان تشبیه میکند که میتواند هر چیزی را ببیند ، اما خودش را نمی بیند. موقعی چشم به خود توجه میکند و خودش را می بیند که در اثر ابتلا به یک بیماری مثلاً آب مروارید قادر نیست هیچ چیز دیگری را ببیند
روان نژندی اندیشه زاد:
به نظر فرانکل نبودن معنا در زندگی موجب روان نژندی است. او این نوع روان نژندی را )روان نژد[۱۵]اندیشه زاد (میداند که این حالت حاصل نبودن معنا و مقصود در زندگی و احساس تهی بودن است. چنین فردی در «خلاء وجودی »[۱۶] به سر میبرد. زمانی که معنا خواهی انسان با ناکامی مواجه گردد ، ناکامی وجودی یا هستی نژندی عارض شخص میگردد ، در این صورت دچار سرگردانی می شود و احساس تنهایی ، جدایی از دیگران ، بی هدفی ، پوچی و یأس میکند. چنین افرادی برای زندگی ارزشیقایل نیستند و هیچ چیز برای آن ها جذابیتی ندارد و آنان را پایبند نمی سازد. فرانکل این نوع نوروز را ناشی از ناتوانی فرد در یافتن معنا و مفهومی برای زندگی میداند ، نه معلول تمایلات و اپس زده و یا خاطرات تلخ گذشته یا « خود[۱۷]«ضعیف )فرانکل،۱۹۷۵؛ترجمه:صالحیان و میلانی ،. ۱۳۷۰ ).خلاء وجودی غالباً به شکل ملالت و بی حوصلگی نمایان میگردد گاه نیز ممکن است به صورت پول پرستی و یا افراطدر اعمال جنسی ، تنها به خاطر لذت جویی و عاری از انسانیت جلوه گر شود، که در این حالت فردی که از خلاء وجودی رنج میبرد اسیر شهوات خویش میگردد )فرانکل، ۱۹۷۷؛ترجمه تبریزی و علوی نیا ، ۱۳۷۱).
خلاء وجودی از نظر فرانکل حاصل دو عامل است : اول اینکه انسان به دلیل دارا بودن نیروی عقل و اندیشه از حیوانات پست تر متمایز شده است بدین معنی که سائق ها و غرایز رفتار او را هدایت نمی کنند ، بلکه فعالانه به انتخاب آنچه که انجام میدهد می پردازد. ثانیاًً در اثر تحولات اجتماعی، آداب ، سنن و ارزشهای قالبی دیگر رفتار او را هدایت نمی کنند در چنین وضعیتی انسان خود مسئول رفتار خویش است ، لذا لازمه معنا جویی در زندگی مسئولیت شخصی است. افراد روان نژندی که آزادی انتخاب رفتار خود را تجربه نمی کنند ، راه شکوفایی استعدادهای بالقوه رشد و پرورش خویش را می بندند )شولتز ، ۱۹۷۷؛ ترجمه خوشدل ،۱۹۶۹).
گروه درمانی وجود گر:
مشاوره و روان درمانی میتواند یک چارچوب عالی رویارویی با موضوعات و جودی باشد . کوری ،اهداف یک گروه وجودگرا را به عنوان کمک کردن به افراد برای تعهد دادن به سفری طولانی مدت برای کشف خود (خودکاوی[۱۸])ذکر میکند. فضای حاکم بر یک گروه به افراد در جستجوی درمان کمک میکند تا به تجارب ذهنی خودشان توجه کنند. در حالی که این تجارب را با دیگران که دارای اهداف مشابه هستند سهیم می دانند.در گروه درمانی وجود گرا به چند موضوع : مرگ و زندگی ، آزادی ، مسئولیت پذیری ، انتخاب ، انزوا و عاشق شدن ، معنا و بی معنایی پرداخته می شود به زعم”یالوم “[۱۹] گروه یک مکان عالی برای افراد است تا نسبت به مسئولیت پذیری خودشان از طریق بازخورد اعضاء و رهبر گروه آگاهی یابند. در گروه ، بیماران یاد می گیرند که چطور رفتارشان به وسیله دیگران مورد توجه قرار میگیرد ، چه طور باعث به وجود آمدن احساس دیگران میشوند ، چطور با رفتارهایشان انتخاب های دیگرانخود را تحت تأثیر قرار میدهند. به این ترتیب گروه به یک سیستم اجتماعی کوچک تبدیل می شود (قنبری هاشم آبادی، ۱۳۸۳).
ارزش زندگی :
به اعتقاد فرانکل ، انسان قادر است و میتواند به خاطر ایده ها و ارزش هایش زندگی کند و یا در این راجان ببازد)فرانکل ، ۱۹۶۷؛ ترجمه معارفی، ۱۳۸۴).نگرانی انسان درباره ی ارزش زندگی و ارجی که به این مسئله می نهد ، و حتی یأس و نا امیدی که از این راه عاید او می شود ، یک پریشانی روحانی میتواند باشد، ولی به هیچ عنوان یک بیماری روانی نیست )فرانکل ،.۱۹۷۷٫ترجمه فیروزبخت ، ۱۳۸۷).منحصر به فرد بودن انسان در نظریه فرانکل یعنی منحصر به فرد بودن آدمی از حیث مسئولیت توانایی ها و آگاهی ها)فرانکل ۱۹۵۵ ترجمه فرخ سیف ، ۱۳۸۲).
معناخواهی [۲۰] در دیدگاه فرانکل: