“
الاسبی[۱۱۴] و همکاران (٢٠٠٠) بر اساس اینکه فعالیت محور هیپوتالاموس- هیپوفیز- فوق کلیه یک تعدیل کننده مهم تعامل تنیدگی – بیماری است، اثر شیوه ابراز خشم وحالت دفاعی داشتن را روی واکنشهای هیپوتالاموسی – هیپوفیزی- فوق کلیوی(HPA) به تنیدگی روانشناختی حاد، ارزیابی نمودند . آن ها حالت دفاعی داشتن را با بهره گرفتن از مقیاس درجه اشتیاق اجتماعی کراون ومارلو (MCSD، ١٩۶٠) اندازه گیری کردند.نمرههای بالا در این مقیاس گرایش به کم گزارش کردن، انکار یا بازداری هیجانهای منفی و تلاش برای خوب جلوه دادن خود درنظر دیگران را منعکس میکند (پالهاس[۱۱۵]، ١٩٨۴).
این صفات شخصیتی فرض میشود که واکنش قلبی – عروقی را تحت تأثیر قرار میدهد و روی خطر بیماری تأثیر میگذارد و در پژوهش مذکور، ۴۶ مرد داوطلب سالم در کار سخنرانی عمومی[۱۱۶] و محاسبه ذهنی[۱۱۷] شرکت نمودند. نمونه به گروههای ابراز کننده بالا و ابراز کننده پایین در خشم و دارای حالت دفاعی پایین تقسیم شدند. کورتیزول سرم خون[۱۱۸] و هورمون آدرنوکورتیکوتروپیک[۱۱۹] (ACTH)شرکت کنندگان قبل و بعد از اجرای هر کاراندازه گیری شد.
یافته های سرویس و همکاران (١٩٩٩) در یک پژوهش روی بیماران سرطانی و افراد سالم نشان داد که بیماران سرطانی نسبت به افراد سالم، دوسوگرایی بیشتری در ابراز هیجان دارند، به عبارت دیگر، آن ها نمیخواهند ضعف خودشان را نشان دهند. این بیماران تمایل دارند که خودشان را نادیده گرفته، با خواستههای دیگران وفق دهند و و آن ها با اجتناب از مواجهه با دیگران، ارتباطات اجتماعی خود را به مخاطره میاندازند. فرض به دست امده از این پژوهش راجع به بیماران سرطانی که احساسات متعارض در ابراز هیجان دارند، این بود که این بیماران تودار و مضطرب هستند، خودشان را نادیده میگیرند و پرخاشگری خود را سرکوب میکنند. اگرچه ممکن است اطلاعات به دست آمده راجع به ویژگیهای بیماران سرطان سینه، پیامد مواجهه با یک بیماری تهدید کننده زندگی باشد تا اینکه انعکاس عوامل شخصیت پیش مرضی محسوب شود.
۲-۳-۸- تعریف هیجان
شاید بتوان گفت که یکی از پیچیده ترین تعاریف در روانشناسی، تعریف هیجان است. چرا که برای تعریف جامع وصحیح آن باید ابعاد مختلف را مورد بررسی قرار داد. در نگاه نخست، بیشتر مردم هیجان رابه عنوان احساس میشناسند. شناختی که آن ها از ترس ویا شجاعت دارند جنبه بارز احساسی آن ها، طبق تجربه شان میباشد درصورتی که احساسها فقط بخشی از هیجانها میباشد. اصطلاح هیجان از ریشه لاتین Emovere به معنی حرکت، تحریک و حالت تنش مشتق شده است. هیجان در زبان متداول با شور، احساس، انفعال و عاطفه معادل است.
در حال حاضر دو نوع کاربرد برای این واژه وجود دارد:
۱ـ اصطلاحی پوششی برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی. این همان معنایی است که ضمن صحبت از عشق، ترس و نفرت مورد نظر است.
۲ـ برچسبی برای زمینهای از تحقیقات علمیکه به بررسی عوامل محیطی، فیزیولوژیکی و شناختی این تجربیات ذهنی میپردازد.
هیجان ازجمله اصطلاحاتی است که تعریف آن با دشواری روبرو بوده و از مسائل حلنشده در روانشناسی میباشد. در کاربرد تقریبا اجماعی امروزه، که البته مطابق کاربرد اولیه آن نیز میباشد، هیجان اصطلاحی پوششی برای تعداد نامعینی از حالات ذهنی بوده که وضعیت هستیشناسی هریک با برچسبی که معنی آن با توافق ساده معین میگردد، تثبیت میشود. (پورافکاری، ۱۳۷۳).
هیجان که بدان عاطفه نیز گفته شده در واقع احساسهای شدید ذهنی میباشند که حالتهای روانی مختلفی را در انسان به وجود میآورند. هیجان که عمدتاًً در قالبهایی مانند ترس، خشم، اندوه، شادمانی، لذت، عشق، شگفتی، نفرت و شرم بروز مییابد، یکسری حالات روانی نظیر شادی، ترس و … را در افراد به وجود میآورد و همچنین نوعی تغییرات فیزیولوژیکی را در بدن افراد به دنبال دارد. اساساً باید هیجان را نوعی احساس شدید دانست که اغلب به کنشی غریزی می انجامد و معمولاً با تغییراتی در گردش خون، تنفّس، عرق کردن، پلک زدن و … همراه است و از اینرو میتوان هیجان را نوعی “احساس شدید که موجب پیدایش واکنشهای فیزیولوژیک آشکار همراه با حالت عاطفی در موجود زنده میشود”، دانست. برای مثال انسان وقتی با یک واقعه خطرناک مواجه میشود، بیاختیار نشانه های آمادگی برای گریز و فرار جسمیو فیزیولوژیک در او به وجود میآید و از لحاظ روانی هم نشانه ها و رفتارهایی مبتنیبر ترس در فرد ظاهر میشود که به آن حالت هیجان، “ترس” گفته میشود.( گیل[۱۲۰]، ۱۳۸۴). علاوه بر این کاربردها، اصطلاح هیجان مفاهیم ضمنی دیگری نیز دارد: حالات هیجانی به طور طبیعی، حاد تلقی میشوند و این حالات، تجارب ذهنی هستند که با احساسات تفاوت داشته و از نظر رفتاری با آشفتگی و اضطراب همراه هستند.( پورافکاری، ۱۳۷۳).
تعریف هیجان: در خاستگاه اولیه، فلاسفه تلاش نمودند که هیجانها را به طور مجزا تعریف کنند، که با موفقیتهای کمیهمراه بود، تقریبا ١۵٠ نظریه وجود دارد که منشاء، شدت، ماهیت و هدف هیجانها را مد نظر قرار میدهند (استرونگمن[۱۲۱] ، ١٩٩۶؛ به نقل از باومن[۱۲۲]، ٢٠٠١). علی رغم این همه گمانه زنی، برخی از هیجانات شناخته شده نیستند و هیچ تعریف درستی وجود ندارد که قادر باشد بین آنچه هیجان است و آنچه هیجان نیست، تمیز قائل شود. اگر چه نوشته های علمیمعمولا از نامگذاری هیجانهای ویژه اجتناب میکنند، ولی درمورد وجود داشتن برخی از هیجانهای اولیه توافق دارند، به عنوان مثال هیجانهای ترس، غم، خشم و لذت که درپستانداران موجوداست و اهمیت ویژه ای در حفظ سلامت آن ها دارد. ( باومن ، ٢٠٠١).
گینا[۱۲۳] (١٩٨١) هیجان را نتیجه تعادل عوامل درونی، عوامل محیطی و فرایندهای عصبی – هورمونی میدانند و معتقدند که هیجانها : الف) با تجارب عاطفی مانند احساس لذت یا عدم لذت همراهند . ب) به تفسیرهای شناختی وا میدارند . ج) باعث به کار افتادن برخی تغییرات درونی مانند افزایش خون میشوند. د) رفتارهایی را فرا میخوانند که اغلب ابرازگر انطباق و جهتگیری شده، به سوی هدف هستند، هیجانها به وسیله افکار، رفتار و فیزیولوژی میپذیرند و بر آن ها اثر میگذارند، برخی از هیجانها مثبت و خوشایند هستند، مانندشادی و عاطفه و برخی از هیجانها منفی هستند مانند خشم واسترس (سارافینو[۱۲۴]، ١٩٩۴).
۲-۳-۹- مفاهیم و دیدگاههای هیجان
هیجانها پدیدههای کم دوامیهستند که به ما کمک میکنند با فرصتها و چالش هایی که هنگام رویدادهای مهم زندگی مواجه میشویم، سازگار شویم. هیجانها یک نوع انگیزه هستند که رفتار را نیرومند و هدایت میکنند. مثلاً خشم به عنوان یک هیجان منابع ذهنی، فیزیولوژیکی، هورمونی و عضلانی بدن را بسیج میکند تا شخص به هدف خاصی، مانند غلبه کردن بر موانع یا رفع بی عدالتی برسد (نیرومند کردن و هدایت رفتار). هیجانها در واقع مثل یک سیستم نمایش نشان میدهد که سازگاری فرد چقدر خوب یا بد پیش میرود.
اغلب پژوهشگران معتقدند که هیجانها به صورت نوعی انگیزه عمل میکنند . اما برخی از پژوهشگران از هیجانها به عنوان سیستم انگیزشی نخستین، همتای سایقهای فیزیولوژیکی ( گرسنگی، تشنگی، خواب، میل جنسی، درد)، یاد میکنند.
“