نشانگان عمومی سازگاری[۵۷]
نشانگان عمومی سازگاری یک مدل بیوشیمیایی تنیدگی است که به وسیله هانس سلیه ارائه شده است. مفهوم عوامل تنیدگیآور به عنوان عواملی که باعث تنیدگی میشود نیز به وسیله سلیه (۱۹۷۶) بیان شد.
سه مرحله در سازگاری عمومی وجود دارد، این سه مرحله عبارتند از:
۱٫ در مرحله اول یا واکنش اخطار[۵۸]، فرد یک عامل تنیدگیآور اختصاصی را دریافت میکند و مکانیسم های دفاعی مختلف فعال میشوند.
۲٫ مرحله دوم سازگاری عمومی مقاومت [۵۹]است. حال با دریافت خط و بسیج منابع به وجود آورنده آن بدن سعی به سازگاری با عامل تنیدگیآور میکند.
۳٫ مرحله سوم یا خستگی[۶۰] که نتیجه خستگی مکانیسمهای سازگاری است. بدون دفاع برعلیه عوامل تنیدگیآور بدن ممکن است یا به استراحت بپردازد و یا مکانیسمهای دفاعی خود را برای برگشت به حالت طبیعی بسیج نماید و یا خستگی کامل رخ دهد و مرگ پیش آید (ایلالی، ۱۳۷۶).
دیدگاه های مطرح شده در مورد سازگاری اجتماعی
دیدگاه زیستی ـ روانی ـ اجتماعی
این مدل به صورت تلویحی، مدلی از سلامتی را ارائه می دهد که شامل حالت ذهنی، توانایی انجام نقشهای ارزشمند اجتماعی، رضایت از وضعیت جسمی و بدنی و مجموعهای از متغیرهایی می شود که اغلب به عنوان «کیفیت زندگی» مورد مطالعه و بررسی قرار گرفتهاند. در نظام پیاژه، سازش، تعادل بین درون سازی و برون سازی است. میتوان سازش را ساختن مجموعهای از روابط دانست که انسان خود را بین آن ها قرار می دهد. چنین وضعیتی در نتیجه مجموعه واکنشهایی که فرد به وسیله آن ها رفتار خود را تغییر می دهد تا بتواند به گونهای موزون بر شرایط محیطی معین یا تجربهای جدید پاسخ دهد (شادمان، ۱۳۸۳).
همان طور که به نظر میرسد مفهوم «سازش زیستی» معنایی نسبتاً دقیق داشته باشد، ولی وقتی جنبه های روانی ـ اجتماعی سازگاری آدمی مطرح می شود مسأله بسیار پیچیده می گردد، چرا که این سازگاری شخصاً به خاطر حیات صورت نمیگیرد. از نقطه نظر روانی ـ اجتماعی سازگاری به خودی خود به طور انتزاعی وجود ندارد. فرد با چیزی، با موقعیتی و با یک محیط اجتماعی به طبع نظامهای مرجع خود سازش یافته است که در ضوابط و معیارهای آن و آستانه خودداری از سازش را مشخص می کند، بنابرین بدون توجه به جنبه های روانی ـ اجتماعی مشکل است که بتوان حد و مرز این مفهوم را برای انسان مشخص کرد (شادمان، ۱۳۸۳).
دیدگاه تحلیل روانی
از دیدگاه تحلیل روانی به فردی سازگار گفته می شود که واحد «من» قوی و سالم باشد یا بتواند میان دو پایگاه دیگر شخصیت یعنی «من و فرامن» تعادل و هماهنگی ایجاد کند تا این ها بتوانند به وظایف خود به خوبی عمل نمایند. در این دیدگاه، شخصیت آدمی همانند یک نظام پویای انرژی تصور می شود که در یک تقسیم بندی از سه قسمت تشکیل شده است. هر یک از این سه نظام، نیروهای روانی مشخص دارند که دائم با یکدیگر در درون سیستم کلی شخصیت در حال فعل و انفعال می باشند که مبتنی بر تعارض پایگاههای مربوطه می باشند و بنابرین دیدگاه رفتار و حالات آدمی از جمله رفتارهای سازگار نتیجه عملکرد این نیروهای درونی است. از این دیدگاه ریشه و عمل همه ناسازگاریها در تجربیات کودکی و در رابطه با چگونگی گذراندن مراحل تحول جستجو می شود. در این راستا ناسازگاری که به دلیل وجود تعامل بین تکانههایی که در جستجوی تخلیه و رهایی هستند از یک طرف دیگر به وجود می آید. وقتی که تکانهها نتوانستند در هشیاری تحمل شوند و فرد نتواند به طور مؤثری در برابر آنان دفاع کند، من راه دیگری ندارد جز اینکه نشانه های سازگاری ایجاد نماید که در این صورت هدف رفتار ناسازگار کاهش تنش یا تعارض است (دیلمی، ۱۳۸۰).
دیدگاه یادگیری اجتماعی
رویکردهای یادگیری اجتماعی، سازگاری انسان را به سان حل مسأله یا رفتار کنار آمدن در نظر می گیرند. منظور ما از کنار آمدن، میزان یا درجهای است که افراد می توانند سه چالش مهمی را که برای موجودیت آن ها به وجود می آید، برطرف کنند و یا حداقل کنترل نمایند. این چالشها عبارتند از:
الف)چالشهای مستقیم حاصل از محیط فیزیکی
ب) چالشهای ناشی از محدودیتها
ج) چالشهای بین فردی مربوط به محیط
دیدگاه یادگیری اجتماعی، سازگاری یا قابلیت انطباقی فرد را به عنوان توانایی برآورده سازی و کنار آمدن با فشارهای روانی و مشکلات، همراه با حداقل بینظمی در جریان مداوم زندگی که پیامدهای فوری و دراز مدت رفتار را در بر می گیرد، مورد توجه قرار می دهد (دیلمی، ۱۳۸۰).
دیدگاه علوم رفتاری
سازگاری از نظر علوم رفتاری عبارتند از:
۱ـ عمل برقراری رابطه رضایت بخش میان خود و محیط
۲ـ عمل پذیری و کردار مناسب و موافق محیط و تغییرات فیزیکی
۳ـ سازگاری موجود زنده با تغییرات درونی و بیرونی (شعاری نژاد، ۱۳۷۰ به نقل از دیلمی ۱۳۸۰).
دیدگاه مراجع محوری
به اعتقاد راجرز[۶۱] خویشتن پنداری فرد از اضطرب یا تجربه ارگانیزمی او ناهماهنگ و در تضاد است. هر موقع که ادراک یک فرد از تجربه خودش تحریف یا انکار شود، تا حدودی حالت ناهماهنگی میان «خود» و تجربیات فرد، یا حالت ناسازگاری روانی و آسیب پذیری به وجود می آید و موجب پیدایش مکانیزمهای دفاعی می شود. در حقیقت فرد در مقابل تهدیدهای حاصل از ناهماهنگی میان تجربه و خویشتن پنداری، احساس اضطراب می کند و سپس با بهره گرفتن از یکی از مکانیزمهای دفاعی در مقابل تهدید و اضطراب حادثه به دفاع از خود می پردازد. انسان روان نژند و ناسازگار با مشکل مواجه است زیرا ارتباطشرا با خود و دیگران از دست داده است و روابطش نامطلوب است (شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۷۷).
دیدگاه انسان گرایی
بر طبق مدلهای انسان گرایی ـ هستی گرایی، رشد شخصیتی تحریف شده یا سد شده، به عنوان عامل عمدهای است که سلامت روان را تحت تأثیر قرار می دهد. در این مدل تأکید روی انگیزه رشد در مقابل ایستایی لزوم بودن و شکلگیری خود است. اگر شخصی از فرصتهای رشد محروم شود اضطراب، ناامیدی و ناکامی را تجربه خواهد کرد. تحریف طبیعت بشری به وسیله نیروهای محیطی نامطلوب به ناسازگاری منجر خواهد شد (رستمی،۱۳۸۰).
بر طبق نظر مزلو افرادی که بیشترین سازگاری را دارند آنهایی هستند که در سراسر مراحل زندگی خود به طور موفقیت آمیزی رشد کرده اند و به بالاترین مرحله کمال یعنی خود شکوفایی رسیدهاند. انسانی که به مرحله خود شکوفایی ارتقاء پیدا کرده، نیروهای بالقوه اساسی خویش را به کاملترین صورت تحقق بخشیده است. شخص ممکن است تکانههای درونی را بازداری یا تعدیل کند و یا بکوشد تا خواست محیطی را به طریقی تغییر دهد تا تعارض را دفع نماید. پیاژه[۶۲] به فرایند سازگاری اهمیت زیادی میداد. او اصطلاحات درون سازی [۶۳]و برون سازی[۶۴] را به کار برد. منظور از این دو واژه به ترتیب تغییر نسبی خود شخص یا تغییر محیط است. هم درون سازی و هم برون سازی به حل تعارضها میانجامد (رستمی، ۱۳۸۰).
دیدگاه روان شناسی شناختی