“
مبانی نظری تحقیق
۱٫۲٫ مقدمه
رویکردهای نوین در مدیریت دولتی به طور روزافزون در پی ارتقای سطح کیفیت خدمات عمومی ارائه شده به شهروندان هستند و دولت ها در کشورهای مختلف جهان نیز روز به روز بیشتر به این مسئله توجه نشان میدهند. سازمان های دولتی از استراتژی های مرتبط با کیفیت برای بهبود وضعیت پاسخگویی به شهروندان و برنامه ریزی برای ارباب رجوع ، به موقع تر کردن ارائه خدمات و کاهش هزینه هایشان استفاده میکنند و به این ترتیب در جهت افزایش کارایی و اثربخشی خدمات دولتی می کوشند (الوانی و دده بیگی ، ۱۳۸۶). علاوه بر این توجه به کیفیت در بخش دولتی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است زیرا ایجاد تمایز در ارائه خدمات دولتی به بهبود زندگی مردم می انجامد (دونلی ، ۱۹۹۹). در «مدیریت کیفیت نوین» ، سیستم دولتی شهروندان را در مرکز توجه خود قرار میدهد و مدیران دولتی هنگامی که به مدیریت سازمان های دولتی می پردازند و خط مشی های عمومی را به اجزا در می آورند باید بر مسئولیت خدمت رسانی و توانمندسازی شهروندان تمرکز کنند (دنهارت و دنهارت ، ۲۰۰۰).
بر خلاف بخش خصوصی که با مشتریان سروکار دارد و سودآوری یکی از اهداف عمده آن محسوب می شود ، دولت ها با شهروندانی از اقشار مختلف اجتماعی در ارتباطند که نیازهای متفاوتی دارند و برآوردن نیازهای آنان بر سودآوری مقدم است. خدمات دولتی اهداف دولتی را محقق میسازند و نیازها و خواسته های گروههای مختلف جامعه و ضعیف ترین قشرها را برآورده میکنند. آن ها در برابر پول های دولتی مسئولند و هدفشان نه فقط برآوردن نیازهای فردی بلکه بهبود کیفیت زندگی کل جامعه است (دوهرتی و هورن ، ۲۰۰۲).
دولت جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. سازمان های عمومی در کشور ما در دهه ی اخیر توجه چشم گیری به مسئله عملکرد کارکنان خود و در نتیجه بهبود کیفیت خدمات ارائه شده به شهروندان نشان دادهاند و اجرای طرح هایی چون تکریم ارباب رجوع شاهدی بر این ادعا محصوب می شود. در این بین استانداری ها و فرمانداری ها به عنوان بازوی اجرایی دولت در استان ها و مردم از نقش بسیار پراهمیتی برخوردار بروده اند.
۲٫۲٫ شخصیت
با در نظر گرفتن این نظر صاحبنظران که معتقدند کلید موفقیت در کسب و کار دو عامل اساسی پول و انسان است (Hogan, 2005)، روانشناسی شخصیت در رابطه با عامل انسان است و به طور خاص در مورد طبیعت انسان بحث میکند. درک طبیعت انسانی و توانایی در ارزیابی و اندازه گیری عناصر کلیدی آن مزیت های فراوانی برای روانشناسی کاربردی فراهم آورده است. البته برغم اهمیت کاربردی آن ، موضوع شخصیت بحث های فراوانی در محیط های آکادمیک علوم روانشناسی و سازمان ایجاد کردهاست. این بحث بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه پژوهشگران قرار گرفت. اما در دهه ۱۹۶۰ بحث هایی حول آن شکل گرفت که ایجاد مبنایی برای سنجش و ارزیابی آن را به چالش کشید. سپس در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پژوهش های میشل[۱] انقلابی در این عرصه به پا کرد و به ما آموخت که نمی توانیم شخصیت را اندازه گیری کنیم به این دلیل که عملکردهای افراد به وسیله شخصیت شان تعیین نمی شود بلکه توسط عوامل موقعیتی تعیین میگردند. عوامل موقعیتی همانند ذرات تاریک در فیزیک هستند. آن ها نیروهایی عجیب ، تعریف نشده و نامرئی هستند که در محیط بیرونی وجود دارند ، ما را جذب میکنند و سپس ما را وادار میکنند تا مطابق با میل شان رفتار کنیم. در دهه ۱۹۹۰ بحث شخصیت، دوباره به کانون توجهات روانشناسی فردی بازگشت. این بازگشت همزمان با اخباری در رابطه با نتایج پژوهش هایی بود که نشان میداد سنجش های خوب طرح ریزی شده شخصیت میتواند منجر به پیشبینی عملکرد شغلی و تواناییهای شناختی گردد.
روانشناسی شخصیت در مورد دو چیز است: ۱) عمومی سازی هایی[۲] در مورد طبیعت انسان و ۲) توضیح تفاوت های فردی. اما ما چه عمومی سازی هایی میتوانیم در مورد طبیعت انسان ها داشته باشیم؟ علوم جامعه شناسی ، مردم شناسی و روانشناسی تحولی هر کدام جواب های خود را به این پرسش دارند. اول اینکه انسان ها اغلب در گروه ها زندگی میکنند. دوم اینکه هر گروه از انسان ها دارای سلسله مراتبی بر اساس مقام و مرتبه اشان میباشند و سوم اینکه هر گروه مجموعه ای از عقاید و مکاتب دارد که توجیه کننده سلسله مراتب درونی گروه و سیستم های قانونی و اخلاقی آن ها است. این مسئله نشان دهنده این است که سه موضوع مهم در زندگی هر انسانی وجود دارد: ۱) تلاش در جهت همراهی با سایر افراد (به این دلیل که ما با آن ها زندگی میکنیم) ۲) تلاش در جهت به دست آوردن قدرت ، جایگاه و کنترل منابع (همیشه بیشتر بهتر است) و ۳) تلاش در جهت درک زندگی ( از طریق تفسیر زندگی با بهره گرفتن از سیستم های شبه فلسفی). همچنین روانشناسی شخصیت در مورد تفاوت های افراد بحث میکند. سه وجه عمومی سازی شخصیت – یعنی میل به مقبولیت ، جایگاه و درک مفهوم زندگی – میتوانند خود معیارهایی برای تفاوت بین افراد باشد. اولین مورد تفاوت افراد را در میل و توانایی در به دست آوردن مقبولیت و حمایت اجتماعی است. دومین مورد تفاوت افراد را در میل و توانایی به دست آوردن جایگاه ، قدرت و کنترل منابع تعیین میکند و در نهایت سومین مورد تفاوت افراد را در نوع برداشت از معنی و مفهوم زندگی مشخص میکند (Hogan, 2005). بر این اساس به مرور تعاریف شخصیت و مدل های ارائه شده در این زمینه می پردازیم.
۱٫۲٫۲٫ تعاریف و مفاهیم شخصیت
“