رویکرد کالا-محور: که بر اسناد و مدارک دانش، خلق آن ها، ذخیره آن ها و استفاده مجدد از آن ها در حافظه کامپیوتری سازمان تأکید دارد. گاهی از این رویکرد با عناوین دیگری نظیر رویکرد محتوا –محور[۳۷] و یا رویکرد کدگذاری[۳۸] نیز یاد میکنند.
رویکرد سوم: که از ترکیب دو رویکرد پیشین حاصل می شود را منزاس (۲۰۰۰) و آپوستولو و همکارانش(۲۰۰۳) راه حل شبکه آگاهی[۳۹] نامیده اند. این رویکرد بر اساس تلقی دانش به عنوان یک دارایی شکل گرفته که ترکیب موزونی است از دو نگاه مختلف به دانش، یعنی دانش به عنوان یک کالا (محتوا ) و دانش به عنوان یک فرایند (زمینه).
تقسیم بندی دیگر از رویکردهای دانش مبتنی بر انسان محوری و تکنولوژی محوری است.
رویکرد انسان محور[۴۰]: با تأکید بر جنبههای فرهنگی که در آن مدیریت دانش، متدلولوژی کسب، تسهیم و نگهداری دانش است. در این رویکرد، بر کارکنان دانشی[۴۱] و بر مدیریت دانش یا اطلاعات تأکید دارد.
رویکرد مبتنی بر فناوری اطلاعات و ارتباطات: بر اساس این رویکرد، مدیریت دانش مفهوم توسعه یافته سیستم های مدیریت اطلاعات است و در مقابل رویکرد قبل بر مدیریت اطلاعات و دانش و ارتباطات داخلی بین منابع اطلاعاتی تکیه میکند. بسته به پیش زمینههای فنی، نوع نگاه به دانش و ابزارهای کمکی آن نیز دو رویکرد در این زمینه وجود دارد:
رویکرد متمرکز بر فن آوری اطلاعات: که با پیش زمینه مهندسی و علم اطلاعات، به دانش به عنوان موضوعی می نگرد که باید شناخته شده، دسته بندی، نگهداری، بازیابی و تحلیل شود. این رویکرد با توسعه زمینههای هوش مصنوعی، منطق فازی و الگوهای شبیه سازی و فن آوری های گروه افزار، پایگاه های دانش، همکاری به کمک کامپیوتر و … به شدت درحال رشد و گسترش است.
رویکرد متمرکز بر رفتار انسانی: که با پیش زمینه روانشناسی، مدیریت آموزشی، توسعه نیروی انسانی و توسعه سازمانی، به دانش به عنوان یک مفهوم اولیه نگاه میکند که از مهارت های افراد، تخصص ها و فرآیندهای مرتبط به آن و از ابزارهایی چون یادگیری گروهی، جلسات گروهی و … کمک میگیرد.
هردر و همکارانش (۲۰۰۳) در بحثی پیرامون چگونگی تقسیم بندی مدیریت دانش معتقدند که در رابطه با مدیریت دانش دو پارادایم قابل تصور است:
پارادایم تحلیلی، با تأکید بر کدگذاری دانش در قالب سیستم های اطلاعاتی. (نظیر اینترانت) این پارادایم بر اهمیت دانش ضمنی و زیر ساختهای اطلاعاتی و تکنولوژیکی مناسب جهت تسهیم آن تأکید دارد.
پارادایم بازیگران، که بر افراد و فرایند کسب و کار تأکید دارد. این پارادایم اهمیت دانش ضمنی و زیر ساخت اجتماعی لازم برای تسهیم آن را مورد توجه قرار میدهد.
دی بروجین و دی نری (۲۰۰۰) معتقدند که رویکرد مناسب مدیریت دانش باید بین این دو پاردایم تعادل به وجود آورده و هر دو را مورد توجه قرار دهند. این تعادل از طریق توجه جدی به هر سه عنصر فرآیندهای دانش ذیربط در طراحی رویکرد مدیریت دانش امکان پذیر است. این عناصر عبارتند از : فرآیندها (بازیگر و تحلیلی)، افراد (بازیگران) و ابزار (تحلیلی).
۲-۲-۷-اجزا و عناصر مدیریت دانش
عناصر مدیریت دانش عبارتند از :
-
- فرد-کارگر دانشی، واحد اصلی ایجاد، ذخیره و استفاده از دانش در سازمان است.
-
- گروه- شبکه های کاری، رسمی و غیر رسمی، از نظر دانش، سرمایه مهمی اند که معمولاً غیر عینی هستند.گروه ها متشکل از کارکنانی هستند که دارای تجربیات مشترک میباشند و معمولاً مجموعه فزآینده ای از دانش را به وجود می آورند.
- سازمان- کل سازمان میتواند به صورت نهادی نگریسته شود، که نتایج مجموعه ای از دانش را تجسم می بخشد.
مؤلفه های اساسی فرایند مدیریت استراتژیک دانش نشان میدهد که سازمان باید شبکه دانش خود را شناسایی و بر اساس آن تجربیاتی حاصل کند. همه این اقدامات بایستی در محدوده اهداف استراتژیک سازمان انجام گیرد. این الگوی ساده سه جنبه مهم مدیریت دانش یعنی : ذخیره، انتقال و کاربرد دانش را در بر میگیرد (Rowley, 2000:325).
۲-۲-۸-چارچوب نظری مدیریت دانش
ادبیات موجود در خصوص مدیریت دانش، خصوصاًً ادبیات دانش آفرینی را می توان بر مبنای چهار حوزه اساسی مدیریت یعنی: مدیریت استراتژیک، مدیریت تولید، سیستم های اطلاعات و رفتار سازمانی، طبقه بندی کرد (Motwani et al,2004: 7-16). در این بخش مدیریت دانش را از منظر چهار حوزه اساسی مدیریت مورد بررسی قرار میدهیم.
۲-۲-۸-۱- مدیریت دانش از منظر مدیریت استراتژیک
در عصر ثبات محیطی و تغییرات سازمانی کم (تکنولوژیکی، اجتماعی و اقتصادی)، برای سازمانها این امکان وجود داشت که استراتژی واحدی را تدوین کنند و فرض بر این بود که این استراتژی اثر بخش است.بنابرین، این استراتژی تا چندین دهه کاربرد داشت. اما سازههای فعلی، به منظور بقاء حتی برای یک دهه، بایستی پیوسته تغییر کنند. اما تغییر به تنهایی کافی نیست. تغییر بایستی مبتنی بر جمع آوری داده های مناسبی از محیط خارجی و داخلی و تبدیل آن ها به دانش باشد. هر دو مورد مربوط به جمع آوری داده ها، برای سازمان های اثر بخش، حیاتی است. لوپز[۴۲](۲۰۰۵) بحث میکند که دانش و قابلیت های سازمانی اشکال از دارایی های استراتژیک است که اهداف بلند مدت شرکت را از حیث رقابتی و دیگر اقتضائات محیطی ارتقاء میدهد و در محیط های پویا کاربرد دارد. رویکرد مدیریت استراتژیک در خصوص دانش آفرینی ریشه در نظریه منبع محوری شرکت دارد (lopez,2005:3-662). پارادایم منبع محور[۴۳] تأکید بر دارایی های غیر قابل کپی، منحصر به فرد و مختص شرکت دارد که این دارایی ها همان دانش و مهارت ها است. به تعبیری دیگر این دارایی ها به قابلیتهای بنیادینی[۴۴] اشاره دارند که خلق کننده مزیت رقابتی هستند. این پارادیم توانمندی را در بهره برداری از منابع ارزش زای ملوس و غیر ملموس میداند. مدافعان نظریه منبع محوری پیشنهاد میکنند که مزیت های مبتنی بر دانش غیر قابل تقلید میباشد. آنان به چندین مکانیزم که هزینه کپی برداری را افزایش میدهد، و طبقاتی از منابع که ذاتاً برای تقلید مشکل هستند اشاره میکنند.ابهامات علی یا سببی (Teece,1998:60) . مفاهیم پایگاه دانشی و سرمایه فکری و مورد کاوی مربوط به دانش آفرینی در اتحادهای استراتژیک ، بخشی از مطالعات مدیریت دانش در رشته مدیریت استراتژیک است. اغلب مطالعات مدیریت دانش در این حوزه به بررسی رابطه بین استراتژی و مدیریت دانش و یا چگونگی تدوین استراتژی مبتنی بر دانش پرداختهاند. دیگران هم به نقش دانش در زنجیره ارزشی سازمان و پالایش تحلیل سوات سنتی[۴۵] از طریق سیستم محک زنی دانش استراتژیک ([۴۶]SKBS) پرداختهاند؛ به این ترتیب که دانش بنیادین[۴۷] از طریق فرآیندها و فعالیت های مناسب در زنجیره ارزشی سازمان مزیت رقابتی ایجاد میکند.