وضعیت کنونی بانکها نشان میدهد به دلیل رویارویی با حجم زیاد داده ناشی از عملیات روزانه سیستمهای عملیاتی، با مشکلاتی از جمله نحوه جمع آوری، نگهداری، تحلیل و استفاده مؤثر از آن مواجه شدهاند، که جهت برطرفسازی این مشکل استفاده از انبار داده واحد ضروری به نظر میرسد، از سوی دیگرهوش تجاری، یک سرمایه گذاری دراز مدت و مؤثر در زمینه فناوری اطلاعات به شمار میآید و در زمان انجام، پروژه هوش تجاری به دلیل عدم گسیختگی در فعالیتهای روزانه و عدم تأثیر در سیستمهای فعلی و عملیاتی، با ریسک پائین در پیادهسازی مواجه خواهد بود(درگی، ۱۳۹۰).
هوش تجاری باعث اتصال فعالیتها به استراتژی سازمان شده و نتیجه آن ایجاد زبان سازمانی است. به همین دلیل خلق یک نسخه واحد از داده های واقعی کمک شایانی به انجام بهتر و هوشمندانهتر فرآیندها میکند. با بهکارگیری سامانه انباره داده و سیستم هوش تجاری، بانکها از وضعیت تمرکز صرف در ارائه خدمات بانکی به تمرکز روی خواستههای مشتری روی آورده و تحول چشمگیری در صنعت بانکداری خلق میکنند(مشبکی و دیگران، ۱۳۹۰).
ارائه هوش تجاری کاربردی و مؤثر در بانکها باید بر پایه چهار اصل کلی استوار شود:
– جمع آوری داده به صورت اتوماتیک
– مقایسه عملکرد با اهداف
– نمایش اطلاعات به صورت داشبورد
– مدیریت هشدار زمانی در حالی که عملکرد خارج از مسیر اهداف باشد
از جمله کاربردهای هوش تجاری و دادهکاوی در صنعت بانکداری عبارت است از:
– بازاریابی
– مدیریت ریسک
– تشخیص تقلب
– مدیریت پورتفولیو
– مبادلات اوراق بهادار
– پروفایل مشتری و مدیریت ارتباط با مشتری
– سیستم ضد پول شویی
– برپا سازی بازل بر اساس هوش تجاری
– داشبوردهای مدیریتی بر اساس ۴ منظر کارت امتیاز
– متوازن و اصول مدیریت(اسکندری و مولوی، ۱۳۸۸).
عملیاتی کردن هوش تجاری و بهرهگیری از کاربردهای آن مزایای رقابتی زیادی در بانکها ایجاد میکند و بسترهای مناسبی را جهت سرمایهگذاری افزایشی در زمینه فناوری اطلاعات به وجود میآورد. مزایا و عوامل کاربردی هوش تجاری و دادهکاوی در صنعت بانکداری و نیز تاثیر تکنولوژیهای نوین بر این مقوله جایگاه بررسی و تأمل فراوان دارد(اردشیری، ۱۳۸۸).
امروزه هوش تجاری به یکی از اجزای کلیدی در تمام شرکت¬های بزرگ موفق تبدیل شده است. البته در شرکتهای مختلف اقدامات ابتدایی برای استقرار هوش تجاری به درجات متفاوتی از موفقیت منجر شدهاند. در صورت اجرای صحیح هوش تجاری به یکی از قسمتهای کلیدی در رقابت اصلی سازمان تبدیل میشود، ولی در صورت اجرای غلط به یکی از اشتباهات گران در سازمان میشود. در ادامه برخی از دلایل که باعث شکست شرکتها میشود، مورد بررسی قرار گرفتهاند. در صورت وجود یکی از این دلایل، سایرین نیز تحت تأثیر آن قرار خواهند گرفت(جاوید، ۱۳۸۸).
یکی از اساسیترین گامها در پروژه های هوش تجاری نظیر هر پروژه فناوری اطلاعات دیگر، اطمینان از آگاهی مدیریت به ارزش این پروژه، اهمیت آن برای مدیریت و تأمین منابع لازم پروژه است. وجود حداقل یک نفر در میان مدیران که برای پروژه اهمیت قائل است، میتواند کافی باشد. در صورت عدم وجود چنین فردی در طول پروژه بزرگی نظیر این، موانع بزرگی سر راه پروژه قرار خواهند گرفت و باعت انحراف پروژه از مسیر اصلی خواهند شد. جلب پشتیبانی مدیریت به طور حتم شانس موفقیت پروژه را افزایش میدهد. در صورتی که مدیریت مراحل استقرار هوش تجاری را درک نکند و یا از مزایای بیخبر باشد، آن چنان که لازم است به پروژه اهمیت داده نمیشود و پروژه مدام به تعویق میافتد. مدیران اجرایی باید بدانند که استقرار هوش تجاری فقط شامل مراحل استقرار فنی نمیشود و ممکن است منجر به تغییر در فرایندها و کسبوکار سازمان گردد. برای اینکه سازمان بتواند از تمام مزایای هوش تجاری بهرهمند گردد باید از تمام خروجیهای هوشمندی استفاده کند و روش اداره کسبوکار را تغییر دهد(قاسمی، ۱۳۹۰).
یکی از مهمترین گامها، که غالباً نادیده گرفته میشود، مرحله جمع آوری نیازمندیهاست. بیشتر سازمانها بعد از ساخته شدن انباره داده، به عنوان آخرین گام از کاربران برای ابراز نظر در مورد محصول ساخته شده دعوت میکنند. جای تعجب ندارد که در این چنین شرایطی پروژه ها به شکست بینجامند. در امر جمع آوری نیازمندیها درگیر کردن کاربران از امور بیچونوچرا برای تضمین پی بردن به نیازمندیهای واقعی کاربران است. مانع اصلی که شرکتها با آن مواجه میشوند این است که ارائه نیازمندیهای قوی برای چیزی که هیچ اطلاعی از آن ندارند برای کاربرانی مشکل است. این مشکل میتواند با کار کردن با آن ها و آموزش آنها در مورد انبار داده رفع شود. در ادامه میتوان با نشان دادن یک نمونه کوچک از انبار داده به آن ها مزایا و طرز کار آن را به آن ها نشان داد. این امر ایشان را در ابراز نیازمندیهای با معنی و با ارزش کمک میکند. مشکل کلیدی دیگر در این زمینه این است که دامنه پروژه در طول زمان به تدریج تغییر میکند. بعد از شروع یک پروژه، با افزایش علاقهمندی اندازه پروژه نیز افزایش مییابد. برای جلوگیری از خروج پروژه اولیه از کنترل و اتمام به موقع آن باید در مقابل این افزایش اندازه مقاومت نشان داد. نمونه های زیادی وجود دارد که در آن پروژه با اندازه کوچک و حدود معین شروع شده است ولی در نیمه راه نیازمندیها سه برابر گشته و پروژه از زمانبندی خارج شده و کاربران نیز از پروژه ناامید گردیدهاند. بنابرین باید در ابتدا نیازمندیها به خوبی جمع آوری شوند و تا آخر پروژه به آن ها پایبند بود(رائیان، ۱۳۸۹).