۱. بیاطلاعی عموم متخصصان فلسفه کشورمان از برنامه فلسفه برای کودکان
۲. بیاطلاعی اکثر مردم از کلیت این برنامه و اهداف آن
۳. بیاطلاعی یا کماطلاعی متولیان آموزشوپرورش و نظام آموزشی رسمی کشور
۴. استفاده برخی سودجویان از این برنامه
۵. نقصان کتابهای مورد نیاز
۶. وجود منابع اندک
۷. تعارض ساختاری برنامه فلسفه برای کودکان با نظام آموزشوپرورش رایج
۸. مشکلات پژوهشی و دانشگاهی در زمینه تدوین پایاننامههای ارشد و دکتری
۹. حاکمیت روح فلسفه تعلیم و تربیت پیاژه در دانشکدهها و آموزش وپرورش (ناجی، ۱۳۸۸: ۹-۱)
به گمانم با شناخت چالشهای برنامه فلسفه برای کودکان و اندیشیدن پیرامون مسائل ذاتی و تنگناهای ملی این برنامه، زمینه تحول آن فراهم آید و علاقهمندان و دستاندرکاران بتوانند دریچههایی نو، متناسب با فرهنگ بومی کشورمان در این عرصه بگشایند.
۲٫ ۸٫ هرمنوتیک
هرمنوتیک از جمله اصطلاحاتی است که در ادبیات فلسفی و اجتماعی ما بسیار دیرهنگام وارد شد، اما به نحو شگفتآوری به سرعت گسترش یافت (مسعودی، ۱۳۸۶: ۱۳). امروزه متفکرین برجسته فراوانی در این خصوص به تأمّل و پژوهش، اشتغال دارند. افزون بر این، هرمنوتیک در قرن بیستم توانسته است دستاوردهای خود را به دیگر حوزه های دانش بشری، همچون فلسفه، الهیات، نقد ادبی، علوم اجتماعی و فلسفه علم سرایت دهد و پرسشها و بحثهای نوینی را مطرح نمایند (واعظی، ۱۳۸۰: ۲۱).
این واژه در بستر تاریخی خود به حجمی از تفکرات دلالت دارد که از فرط تنوع کمتر انضباط[۷۰] میپذیرد و تحقق آن به عنوان شاخهای از دانش تا عصر رنسانس یعنی قرن شانزدهم میلادی به تأخیر میافتد. معمولاً دان هاور[۷۱] ۱۶۵۴ را نخستین کسی میدانند که واژه هرمنوتیک را به این مقصود به کار برده است. بر همین مبنا، میتوان مفهوم هرمنوتیک را به عنوان شاخهای از دانش، پدیدهای نوظهور دانست که ریشه در مدرنیته دارد (واعظی،۱۳۸۰: ۲۲).
کاوش در لفظ هرمنوتیک و تلاش برای یافتن اصل و منشأ آن، ما را تا یونان باستان به عقب میبرد. گفته میشود ارستو از این لفظ برای نامیدن رسالهاش در ارغنون مدد میگیرد و آن را باری ارمیناس[۷۲] (در باب تفسیر) مینامد. (پالمر، ۱۳۷۷ :۱۹). کاوش در معنای لفظی این واژه حکایت از آن دارد که ریشه این کلمه به فعل یونانی هرمینویین[۷۳] بازمیگردد که معمولاً به تفسیرکردن یا تأویلکردن ترجمه میشود. صورت اسمی این فعل هرمینیا[۷۴] است که به معنی تفسیر و تأویل است و با کلمه هرمس[۷۵]، خدای فهم و ادبیات، ارتباط دارد. (همان: ۲۱).
در باب تعریف هرمنوتیک، واعظی (۱۳۸۰)، به این نکته اشاره میکند که تنوع تعاریف، دلالت بر دیدگاههای خاص در باب اهداف و وظایف این شاخه معرفتی دارد. بر همین مبنا، وی معتقد است میتوانیم در زمینه هرمنوتیک به سه مقوله کاملاً متمایز اشاره کنیم:
یک. هرمنوتیک خاص[۷۶] که به نخستین قالبهای شکلگیری هرمنوتیک به منزله شاخهای از دانش اشاره دارد. در این قسم هرمنوتیک، به منظور روشنکردن کیفیت تفسیر متون، در هر یک از شاخههای علوم و معارف نظیر حقوق، ادبیات، کتب مقدس و فلسفه، مجموعهای از قواعد و روشها فراهم میشد و هر شاخه معرفتی، دارای مجموعه قواعد و اصول تفسیری خاص خود بود. از این رو، هرمنوتیکی که روش تفسیر متون مقدس را میآموخت، در تفسیر متون ادبی کلاسیک کارآمد نبود و به طور کلی هر هرمنوتیک در ناحیه خاص خود به کار گرفته میشد.
دو. هرمنوتیک عام[۷۷] که از مقوله روش شناسی است. این قسم از هرمنوتیک در صدد ارائه روش فهم و تفسیر است، اما اختصاص به زمینه خاصی ندارد و شاخههای متعدد علوم تفسیری را پوشش میدهد. این گرایش از قرن هجدهم با آرای متکلم آلمانی، فردریک شلایرماخر، آغاز شد و در قالب تلاشهای ویلهلم دیلتای در پرداختن به مطلق علوم انسانی ادامه یافت و امروزه به وسیله کسانی چون املیوبتی و اریک هرش دنبال میشود.
سه. هرمنوتیک فلسفی که هدف آن توصیف ماهیت فهم است و برخلاف هرمنوتیکهای گذشته به مقوله فهمِ متن منحصر نمیشود. این نوع هرمنوتیک، خود را در چهارچوب فهم علوم انسانی محدود نمیکند، اما درصدد تحلیل واقعه فهم و تبیین شرایط وجودی حصول آن است. البته آنچه امروزه با عنوان هرمنوتیک فلسفی شناخته میشود، وامدار فیلسوف آلمانی، مارتین هایدگر و شاگردش هانس گادامر و دو فیلسوف فرانسوی متأثر از هایدگر یعنی پلریکور و ژاک دریدا است.
میتوان فهمید که مدافعان هر کدام از این نحلههای فکری را نمیتوان در چارچوبهای مشخص و مشترک جا داد و تقسیمبندی آرا و عقاید در این زمینه، ما را بینیاز از سیر اجمالی در تاریخ هرمنوتیک و پرداختن به نظرات متفکران این حوزه معرفتی نمیکند. از این رو، مروری بر تاریخچه این جریان فکری و مهمترین زمینهها و گرایشهای آن راهگشا به نظر میرسد.
۲. ۸٫ ۱. شلایر ماخر (۱۸۳۴-۱۷۶۸)
اگر هرمنوتیک را به دو دوره پیشامدرن و مدرن تقسیمبندی کنیم، آنگاه باید گفت هرمنوتیک مدرن با شلایر ماخر آغاز میشود. در تقسیمبندی تاریخی هرمنوتیک، نوع شلایر ماخریِ آن که با دیلتای ادامه مییابد، هرمنوتیک رمانتیک نامیده میشود (خاتمی، ۱۳۸۵: ۱۴۳). در نگاهی تاریخی به روند هرمنوتیک درمییابیم که تا زمان شلایرماخر هرمنوتیک اساساً مربوط به تفسیر متون مذهبی است. اما در دوره وی هرمنوتیک این امتیاز را مییابد که از قید متون مقدس آزاد شود و هر متنی را شامل گردد؛ بر همین مبنا، هرمنوتیک فلسفی شلایرماخر را متنمدار میدانند (واینسهایمر[۷۸]، ۱۳۸۱: ۲۱).
علاوه بر این تمایز، خاتمی (۱۳۸۵) به این نکته اشاره دارد که امتیاز دومی که هرمنوتیک در این زمان مییابد این است که جنبههای سوبژکتیو و روانشناسانه به وسیله شلایرماخر برجسته میشود؛ بنابرین، هرمنوتیک از نظر شلایرماخر نوعی بازسازی[۷۹] و تجربه مجدد اندیشه مؤلف است که در سایه رویکرد و رهیافت شهودی به متن حاصل میشود. در نتیجه، هدف مفسر آن نیست که با نادیدهگرفتن متن به بررسی جنبههای روانی مؤلف بپردازد، بلکه وی میکوشد به ذهنیتِ تجلییافته مؤلف در متن دست یابد و با تحلیل شرایط و عوامل روانی به درون اندیشه و ذهن او راهی بیابد (واعظی، احمد، ۱۳۸۰ :۹۷).
به طور کلی، شلایرماخر هرمنوتیک را به مثابه هنر فهمیدن تلقی نمود. او مسأله بدفهمی را مدّ نظر قرار داد و معتقد بود تفسیر متن، دائمأ در معرض ابتلا به سوء فهم است؛ بنابرین، به تدوین قواعدی عام، برای تفسیر متون پرداخت تا به کمک آن، مفسر، فهمی صحیح از متن به دست آورد. (چناری و باقری ۱۳۸۷: ۳).
۲. ۸٫ ۲. ویلهلم دیلتای[۸۰] (۱۹۱۱-۱۸۳۲)