برعکس، افراد “معنوی اما غیرمذهبی” بسیاری هستند که اعتقادات، ارزش ها و اعمال خود را به صورت التقاطی و با تکیه برآموزه های مذهبی بنا میکنند(لطفی و سیار،۱۳۸۷).
۲-۳-۳-انواع معنویت
ضروری است میان معنویت با S بزرگ[۵۲] و معنویت با S کوچک[۵۳] تمایز قائل شد. تفاوت میان دو واژه این است که معنویت با S بزرگ شامل موجودی مقدس یا واقعیت غایی می شود حال آنکه معنویت با S کوچک چنین نمی باشد. با وجود این لازم نیست درمعنویت باS بزرگ مفهوم فرد از وجود مقدس یا واقعیت غایی به سبک سیاق مذهبی بیان شود.
از جذاب ترین ویژگی های معنویت با S بزرگ برای خلق مفهومی فردی از وجود خلق مفهومی یا واقعیت غایی میباشد. متفاوت از آنچه از معنویت به S بزرگ مستفاد می شود عموما معنویت با S بزرگ برای اشاره به معنای دوم به کار می رود.
برای توصیف تجربیات روان شناختی خاصی که در واقع ارتباطی با وجود مقدسی یا واقعیت غایی ندارد و همچنین برای توصیف تجربیات تکان دهنده ارتباط با دیگران یا طبیعت استفاده می شود برای مثال زنی سالخورده تکان دهنده ترین تجربه معنوی خود را یک گردهمایی خانوادگی درهفتاد و پنجمین سالگرد تولدش دانسته است که نشان دهنده این مطلب است که او عمیقا نسبت به خانواده ی گسترده خود احساس پیوند می کرد و به شدت تحت تأثیر عشق و علاقه ای که آن ها به او نشان داده بودند قرار گرفته بود(لطفی و سیار، ۱۳۸۷).
معنویت با (S بزرگ) دارای سه بعد است:
۱-معنا: معنویت همچون مذهب شامل جستجوی معنا و هدف به شیوه ای است که به وجودی مقدس یا واقعیت غایی ارتباط پیدا میکند.
معمولا این امر پاسخی به معنای زندگی چیست؟ نمی دهد، بلکه غالبا موجب پاسخ به این سئوال می شود که چطور دیدگاه من درمورد وجودی مقدس یا واقعیتی غایی به زندگی ام معنا می بخشد؟
معنا ممکن است دربرگیرنده ی اصول اخلاقی و ارزشهای متعالی نیز می شود بخصوص که چنین جنبههای زندگی سرچشمه گرفته از دیدگاه ها نسبت به وجودی مقدس یا غایی است.
۲-تعالی: این واژه به تجربیات فراشخصی یا وحدت بخش اشاره میکند که ارتباطی فراسوی خود شخصی مان را فراهم میسازد و شامل ارتباط با وجودی مقدس یا واقعیتی غایی میگردد.
۳-عشق: منعکس کننده ی بعد اخلاقی معنویت میباشد بخصوص زمانی که توسط باورهای مربوط به وجودی مقدس یا واقعیتی غایی برانگیخته شده باشد. بسیاری از آموزگاران همچون دالایی لاما عشق را به مثابه ی جوهر معنویت می دانند.
من معنویت را با ویژگی هایی از روح انسان همچون عشق، شفقت، صبر، تحمل، بخشایش، رضایت، احساس مسئولیت و حس سازگاری که شادمانی را برای خود و دیگران ارمغان می آورد، مرتبط می دانم(دالایی لاما[۵۴]،۱۳۸۷، به نقل از احمدی).
منظور از عشق، صرفا یک احساس نیست، عشق میتواند مستلزم انجام دادن کاری باشد که بیشترین فایده را برای خود و دیگران درپی داشته باشد.
این سه بعد معنویت، درسه گوشه مثلث، که عشق در رأس آن قرار دارد رنگهای معنویت نامیده می شود. علت این نامگذاری آن است که اگرچه دیگر ابعاد تجربه انسان را می توان معنویت(باS کوچک) نامید اما این ادعا عموما با یکی از این سه رنگ یا ترکیبی از آن ها به دست میآید این همه رنگها با یکدیگر ترکیب میشوند، چون این سه بعد دائما بر یکدیگر تأثیر میگذارند و درگفتگویی دائمی به سرمی برند.
در واقعیت تمایز میان معنویت با(S بزرگ) و معنویت(S کوچک) تا حدودی گنگ و نامشخص است. این دو در بهترین حالت به عنوان دوقطب یک پیوستار دیده میشوند و هر نوع آمیزه ای از آن ها دربین این دو قطب قرار میگیرد(لطفی و سیار، ۱۳۸۷).
۲-۳-۴-اسلام و معنویت
اگرمعنویت را امری خود گزینشی و سلیقه ای بدانیم، در این صورت همه افراد معنوی هستند و در واقع صحبت درباره آن بی ثمر است؛ زیرا در این صورت هرکس تجربه ای را می پندارد و حالی را دوست دارد و از حالی بدش میآید.
معنویت این چنین نه تربیت میخواهد، نه هدایت، و نه آغاز و پایانی دارد. چنین برداشتی برخلاف فهم متعارف و دستورهای ادیان است.
نگاه دین اسلام به انسان آن است که او برای تأمین هدف خاص، به این عالم پا نهاده است.
آن هدفی با رفتار و اراده خواهد و حاصل می شود هرفکر، اعتقاد و رفتاری حتی تصور ذهنی، اثر خارجی و واقعی دارد که آدمی را به سویی میبرد.
وقتی آدمی از دنیا می رود و رابطه اش از بدن قطع می شود، پرونده او همان عملی است که انجام داده، و “یوم الحسری” نیز از آن باب است که فرد تک تک گزیده¬های خود را مشاهده میکند و درمی یابد که مثلا فلان روز که به جای بیدار شدن و نماز صبح خواندن، خوابیدم، چه ضرر بزرگی کردم.
آن فرد من بودم، می توانستم نماز بخوانم ولی نخواندم. و براین بد استفاده کردن از توانایی خود حسرت میخورد.
دین اسلام برهمین اساس و با چنین نگاهی، برای انسان برنامه ریزی کردهاست. به طور کلی دراسلام معنویت عبارت است از درک ارتباط با وجودی متعالی که به کمک عمل به برنامه ای ویژه درمدت زندگی برکره زمین حاصل شده، روز به روز شدت یافته و از او وجودی خاص میسازد که درعالم هستی مطلوبیت ذاتی داشته و با یاد خدا تجلی مییابد(سالاری فر و همکاران،۱۳۸۴).
و به طور خلاصه می توان گفت:
۱- آنچه درمیان مردم به نام معنویت شایع است و احیانا جای انجام وظایف دینی را پر میکند، حالتی از حالتهای انسانی است که با بقیه حالت ها بدون تردید متفاوت است و دربرترین صورت، یافتن ارتباط واقعی بین خالق و مخلوق است. ولی درچهارچوب دین اسلام شکل ابتدایی و خام این حالت که درحالت های اضطراری پدید میآید و مقطعی است، ارزش ذاتی ندارد.
۲- معنویت در این حد برای همه افراد رخ میدهد و ملاکی برای رشد و کمال فرد نبوده و مقیاس سبک و سنگینی افراد است.
۳- ملاک معنوی یا غیرمعنوی بودن خوشایندی یا ناخوشایندی حالت برای خود فرد نیست بلکه میزان تأثیرگذاری آن حالت در سوق دادن او به سمت کمال واقعی است.
۴- اگر به حالت روانشناختی تنزل یابد و رابطه آن با موجود خارجی قطع گردد فرقی میان آن و سایر حالات نظیر غم و شادی باقی نمی ماند در نتیجه می توان آن را به صورت مصنوعی ایجاد کرد.
۵- هر شکلی از معنویت از نگاه اسلام مطلوبیت ندارد، بلکه معنویتی مطلوب است که درچهارچوب دین و درمسیر آن باشد.
۶- دراسلام میان دینداری و معنویت جدایی نیست. معنویت صحیح در وقت عمل به دین و در سایه دینداری حاصل می شود و چیزی برای انسان وجود ندارد که معنویت باشد ولی خارج از دین و دینداری قرار گیرد.
۷- یاد خدا برترین حالت معنوی به حساب میآید وبه هرصورت تحقق یابد، دررأس برنامه های دینی است. اسلام نیز آدمی را خلیفه خدا میداند و به دنبال آن است که صفحه وجودی او چیزی غیرخالق را نشان ندهد، ولی برای آن طوری برنامه ریزی کرده که هرروز این نمایش کاملتر شده و شدت یابد و روز به روز به ظرفیت واقعی انسان نزدیک گردد، بنابرین، معنویت دراسلام فوق العاده پویا است و هیچ توقفی درآن راه ندارد.