شرکت استرن استوارت تلاش نمود از اطلاعات حسابداری مرسوم پس از تعدیلات لازم برای محاسبه ارزش افزوده اقتصادی استفاده کند. از این رو می توان گفت EVA مفهوم جدیدی نیست، بلکه همان مفهومی است که اقتصاد دانان آن را سود اقتصادی یا باقیمانده سود می نامیدند.
امروزه مقالات و کتب متعددی در زمینه ارزش افزوده اقتصادی به رشته تحریر در آمده است. مجله فورچون مفهوم ارزش افزوده را به عنوان “ کلید واقعی ثروت آفرینی” معرفی میکند. در نوشته دیگری با عنوان “ یک راه جدید سوداگری” از آن نام میبرد. (تولای، ۱۹۹۶)
شرکت استرن استوارت نیز یک بانک اطلاعاتی دایر نموده و شرکت ها را بر حسب ارزش افزوده اقتصادی آن ها رتبه بندی نموده است. (Universe Performance 1000)
همچنین در سال ۱۹۹۴ کمیته ای در انجمن حسابداران رسمی آمریکا (AICPA) به نام کمیته Jenkins پیشنهاد میکند، به منظور بهبود گزارشگری مالی، آن دسته از شرکت ها که برای مقاصد تصمیم گیری داخلی خود از EVA استفاده میکنند از این مفهوم برای گزارشگری خارجی نیز استفاده کنند. (بیدل، ۱۹۹۷، ۳۳۰-۳۰۱)
در بخش حرفه ای و اجرایی نیز شرکت های متعددی در سطح جهان به ارزش افزوده اقتصادی توجّه نموده و برای مقاصد ارزیابی عملکرد داخلی، مقایسه عملکرد بخش های داخلی، تهیه و تنظیم طرح های پاداشی و انگیزشی مدیران به این مفهوم توجه نموده اند.
یکی از طرفداران سرسخت EVA، شرکت کوکا کولا میباشد که تجربه شایان ذکری در این زمینه دارد. قبول EVA باعث شده که شرکت تشویق شود تا سرمایه خود را در بخش سودآور نوشیدنی های رژیمی متمرکز کند و با بهره گرفتن از اهرم، بازده بسیار بیشتری از سرمایه به دست آورد. در نتیجه بازده شرکت در سال ۱۹۹۳، نسبت به سال ۱۹۸۷ (سالی که EVA را به عنوان معیار عملکرد پذیرفت) حدود ۲۰۰ درصد و EVA آن نیز ۲۷ در صد افزایش یافت. جک استال، مدیر مالی کوکا کولا بیان کرد “EVA شما را مجبور میکند تا راه هایی را پیدا کنید تا بتوانید با سرمایه کمتر کار بیشتری انجام دهید.”(داد ، ۱۹۹۷، ۳۱۹)
۲-۵-۲) مفهوم ارزش افزوده اقتصادی
در صورتهای مالی سود به عنوان مبلغ باقی مانده پس از کسر همه هزینه های عوامل تولیدی و غیر تولیدی ارائه می شود. این سود باقیمانده سودی است که متعلّق به سهامداران میباشد.
۲-۵-۳) نحوه محاسبه ارزش افزوده اقتصادی
اقتصاد دانان مالی EVA را سود اقتصادی یا سود باقیمانده نامیدند. EVA به عنوان سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات (NOPAT) که از آن هزینه های سرمایه کسر میگردد، تعریف می شود. هزینه های سرمایه شامل کلیه هزینه های سرمایه شامل کلیه هزینه های تأمین مالی واحد تجاری اعم از هزینه بهره وام ها و بازده مورد انتظار سهامداران میباشد که همگی در میانگین موزون هزینه سرمایه (WACC) تبلور مییابد.
فرمول کلی محاسبه EVA به شرح ذیل است:
EVA= NOPATt – (WACC * Capital t-1)
که در آن:
NOPAT: سود خالص عملیاتی پس از کسر مالیات در انتهای دوره t؛
WACC: میانگین موزون نرخ هزینه سرمایه؛
Capital: مجموع سرمایه به ارزش دفتری در ابتدای دوره t (انتهای دوره t-1).
۲-۵-۴) هزینه سرمایه
هر شرکتی دارای ریسک و بازده مخصوص به خود است. هر یک از گروههای سرمایه گذار مثل دارندگان اوراق قرضه، سهام ممتاز و سهام عادی، خواهان میزانی از نرخ بازدهی هستند که در خور ریسک مربوط به آن باشد. هزینه سرمایه عبارت است از حداقل نرخ بازدهی که شرکت باید به دست آورد تا بازده سرمایه گذاران در شرکت تأمین شود. (جهانخانی و پارسائیان، ۱۳۸۴، ۳۱۷)
هزینه سرمایه از ابعاد مختلف مورد توجه قرار میگیرد. به کارگیری هزینه سرمایه در تصمیمات سرمایه گذاری، استفاده از آن به عنوان مبنایی برای ایجاد ساختار بهینه سرمایه و یا حرکت به سمت آن، استفاده از آن در اجاره های سرمایه ای و به کارگیری در اندازه گیری شاخصهای عملکرد و اصولاً استفاده از آن در تنزیل جریانهای نقدی آتی جهت تعیین ارزش، همه از مواردی هستند که میتواند در توصیف اهمیت هزینه سرمایه بیان شود. علاوه بر آنچه اشاره شد نادیده گرفتن هزینه تأمین سرمایه از محل حقوق صاحبان سهام در محاسبه سود حسابداری علت اهمیت و ضرورت پرداختن به این موضوع را توجیه می کند. (عثمانی، ۱۳۸۰، ۳۰- ۱۹)
هزینه سرمایه، نرخ بازده سالانه ایست که برای حفظ ارزش بازار (قیمت سهام) یک واحد تجاری لازم است. این نرخ، نرخ حد نصاب، حداقل نرخ پذیرش و یا حداقل نرخ بازده مورد درخواست سرمایه گذاران نیز نامیده می شود.
۲-۵-۴-۱) نقش هزینه سرمایه در تصمیمات سرمایه گذاری
نظر به محدودیت منابع مالی، تصمیمات سرمایه گذاری در شرکتها از اهمیت خاصی برخوردار است. بودجه بندی سرمایه ای زمانی اتفاق می افتد که در یک دوره زمانی معین، سقف بودجه ای و یا محدودیت وجوه نقد برای سرمایه گذاری وجود داشته باشد و رابطه بین نرخ بازده داخلی و هزینه سرمایه میتواند در بودجه بندی سرمایه ای مورد استفاده قرار گیرد. هزینه سرمایه حداقل نرخ بازده مورد قبول برای طرح های سرمایه ای را به دست میدهد که بر اساس آن می توان طرحهای سرمایه گذاری را ارزیابی و انتخاب نمود.
بررسی سیر تاریخی ادبیات مالی نشان میدهد که هم در تئوری کلاسیک و هم در تئوری شتاب سرمایه گذاری فرض بر این است که مؤسسات در استفاده از وجوه موجود با هزینه ثابت محدودیتی ندارد. در تئوری کلاسیک میزان سرمایه گذاری بستگی به نرخ بازده سرمایه گذاری یا درآمد آن دارد؛ یعنی سرمایه گذاری با تغییر درآمد تغییر میکند ولی در تئوری شتاب میزان سرمایه گذاری تابعی از میزان تولید است. در این تئوری فرض می شود در صورت افزایش تولید، واحد اقتصادی تمایل خواهد داشت، میزان سرمایه گذاریهایش را متناسب با آن افزایش دهد. به عبارت دیگر در هر دو تئوری هزینه تأمین مالی به هنگام افزایش میزان سرمایه گذاری در نظر گرفته نمی شود.
با شناخت تدریجی اهمیت تأمین مالی، کانون توجه ادبیات مالی تغییر یافته و در سالهای اخیر تأکید بر مباحث تصمیم گیری سرمایه ای ادامه یافته است. در ضمن رویه های صحیح بودجه بندی سرمایه ای که نیازمند محاسبه صحیح هزینه سرمایه است رونق یافته و به همین علت روش های محاسبه هزینه سرمایه اهمیت خاصی پیدا کردهاست.
بر اساس نظریه توبین، هزینه سرمایه نقشی اساسی در تعیین میزان سرمایه گذاری دارد و شرکتها تنها زمانی اقدام به سرمایه گذاری میکنند که هزینه تأمین سرمایه کمتر از منافع ناشی از سرمایه گذاری باشد.
۲-۵-۴-۲) نقش هزینه سرمایه در تصمیمات تأمین مالی