۲-۲- خانواده
خانواده به عنوان یک گروه اجتماعی در بر گیرنده بیشترین، عمیقترین و اساسیترین مناسبات انسانی است که بر اساس ازدواج و زندگی زناشویی شکل میگیرد (شیخمحسنی، ۲۰۱۰). ازدواج یکی از مهمترین رخدادهای زندگی اجتماعی است که بیشتر افراد انسانی آن را تجربه میکنند و آینده فرد را تا حد زیادی تحت تأثیر خود قرار میدهد. اغراق آمیز نخواهد بود اگر گفته شود که بنای یک زندگی موفق در گروی ازدواجی مناسب است(زحمتی هوچقان، ۱۳۹۱). ازدواج انسانیترین ارتباط و در عین حال می تواند یاس آورترین و ناکام کنندهترین رابطه انسانی باشد(طغیانی، ۱۳۸۹). یکی از جنبه های حیاتی یک سیستم زناشویی، رضایتی است که همسران در رابطهشان احساس و تجربه میکنند. با این وجود، آمار طلاق که معتبرترین شاخص آشفتگی زناشویی است، نشانگر آن است که در رضایت زناشویی به آسانی قابل دستیابی نیست. رضایت زناشویی ارزیابی هیجانی- شناختی و ذهنی است که یک فرد از رابطه زناشوییاش دارد (یوسفی و همکاران،۱۳۸۹). اساس رضایت زناشویی، چگونگی ارتباطی است که بین زوجین وجود دارد و هرچه این ارتباط گرم و صمیمیتر باشد میزان رضایت از زندگی زناشویی افزایش مییابد (استرآب[۱۰]، ۲۰۰۹). به وجود آمدن اختلاف و تعارض بین زن و شوهر امری طبیعی است. به دلیل ماهیت تعامل زوجها گاهی اوقات پیش می آید که اختلاف نظر روی میدهد و در نتیجه زوجها نسبت به همدیگر احساس خشم، ناامیدی و نارضایتی میکنند. بنابرین باید فرض را بر این گذاشت که بروز تعارض جزئی از رابطه زناشویی و زندگی مشترک است، (الیس[۱۱]، ۱۳۷۵). پایداری نهاد خانواده در طول دوره های مختلف تاریخی دلالت بر کارکردی بودن این نهاد دارد. صاحبنظران بر این باورند که جامعه سالم از خانوادههای سالم تشکیل شده است و شرط سلامت خانواده وجود روابط سالم و کارکرد صحیح نهاد خانواده است. (نوری،۱۳۸۴). اختلافات خانوادگی مسایلی است که نه تنها کانون امن خانواده را در هم میریزد ، بلکه نظم و امنیت اجتماعی را نیز به شدت تهدید می کند(شاو، وینسلو، فلاتگاگان[۱۲]،۲۰۰۶). با افزایش تعارض در ارتباطهای زوجی، ناسازگاری افزایش مییابد و نارضایتی بیشتری حاصل می شود و همین مشکلات از مقدمات طلاق و جدایی محسوب می شود (یانگ و لانگ[۱۳]، ۱۹۹۸). سابقه طلاق به قرنها قبل برمیگردد، اما فقط در چند دهه اخیر است که طلاق به عنوان یک مسئله جدی اجتماعی مطرح است(پیران، ۱۳۹۰). این از یک جهت نشان دهنده قدمت معضلات مناسبات زن و مرد در قالب خانواده است و از جهت دیگر دلیلی است بر اینکه در گذشته، خانواده استحکام بیشتری برخوردار بوده و طلاق امری نادر و استثنایی بوده است و شرایط درهمریزی و انحلال خانواده فقط در عصر حاضراست که حاد شده است (والچاک[۱۴]، ۱۹۸۴ ؛ ترجمه طاهری، ۱۳۹۰).
۲-۳- تعریف و مفهوم طلاق
در واقع طلاق نوعی اعتراف علنی به شکست در زندگی زناشویی است(گاتمن، ۱۹۹۳). در اصطلاح، طلاق در نظام حقوقی غربی دلالت بر انحلال یک رابطه زناشویی رسمی و قانونی در زمانی که هر دو طرف هنوز در قید حیاتند و پس از وقوع آن می توانند، بار دیگر ازدواج کنند، دارد. طلاق شیوهای نهادی شده در پایان دادن به زندگی زناشویی است و طلاق قطع رابطهای اجتماعی بین دو نفر و از خلال آن دو گروه اجتماعی است، با نظارت مقامات ذیصلاح و تحقق تمهیدات لازم. انحلال زناشویی مفهوم وسیعی است که طلاق تنها یکی از اسباب آن است، از اسباب دیگر همانند مرگ یکی از دو همسر، فسخ ازدواج، بذلمدت و جدایی میتوان نام برد(یوسفی،۱۳۸۹). پدیده طلاق راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوهر، فرو ریختن ساختمان خانواده، قطع پیوند زناشویی و اختلال ارتباط پدر و مادر با فرزند است، برای درک طلاق، شناخت خانواده، فرزندان و ازدواج ضروری است و این سه پدیده در پیوستگی با یکدیگر قرار دارند(ساروخانی، ۱۳۹۰). طلاق پدیدهای چند بعدی است، یعنی با یک اقدام یا عامل رفع شدنی نیست، شاید کمتر پدیدۀ اجتماعی به پیچیدگی طلاق باشد که متأثر از عوامل روانی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است، بسط طلاق در متن فرهنگ جامعه نگاشته می شود و مورد تأیید قرار میگیرد(علیمردانی،۱۳۹۰). پایان یافتن یک رابطه محبت آمیز، بحران بزرگی در زندگی فرد به حساب می آید، اغلب افراد سرانجام با این بحران سازگار میشوند، افرادی که مورد حمایت عاطفی قرار می گیرند، می توانند طول زمان سازگاری با این بحران را کاهش دهند(یوسفی و همکاران، ۱۳۸۸).
۲-۴- انواع طلاق
طلاق از دو دیدگاه بررسی می شود(به نقل از زارعی محمود آبادی، ۱۳۹۱) :
دیدگاه اول: بهانون[۱۵](۱۹۷۰) انواع طلاق را بیان نمود، که عبارتند از:
۱- عاطفی[۱۶]
۲- اقتصادی[۱۷]
۳- قانونی[۱۸]
۴- والدینی[۱۹]
۵- اجتماعی[۲۰]
۶- روانی[۲۱]
۱- طلاق عاطفی
الف) مشخصات طلاق عاطفی
از دیدگاه روانشناسی، طلاق عاطفی دورهای است که هر دو زوج نسبت به یکدیگر تصور خوبی ندارند و دیگری را در حالت منفی میبینند(کورنیک[۲۲]،۲۰۰۱؛ به نقل از زارعی محمودآبادی و همکاران، ۱۳۹۱). این مسئله زمانی به وجود می آید که هر یک از زوجین بپذیرد، آینده خوشی با دیگری نخواهد داشت. در این حالت به اهداف و امیال دیگری توجه نمی شود و درخواست اولیه طلاق به معنی گرفتن طلاق نیست، بلکه داشتن زندگی با کیفیت بهتر خواستن است(گاتمن، ۱۹۹۳). یک نکته جالب که توسط بسیاری از محققان گزارش شده، آن است که زنان شاید به علت علاقه به نگهداری، یا خصوصیاتی که دارند یا که جنس آنها ایجاب می کند، در زمان پیش از طلاق حالت پر استرستری دارند و بیشتر از مردها قادرند که مشکلات پیش از طلاق را شناسایی کنند، برای آنها زمان طلاق عاطفی (درون خودشان) سالها قبل از درخواست طلاق قانونی به وقوع میپیوندد؛ مردها احتمال بیشتری دارد که از مشکلات زناشویی بیخبر باشند و ممکن است (درخواست) طلاق را به عنوان یک شوک نگاه کنند؛ مرد شروع می کند به جلوگیری از بحث و مذاکره همسرش تا از تحریکات روانی که در نتیجه تعارض با زنش حاصل می شود، خود را محافظت کند. زن شروع می کند به انباشتن اختلافات تا جایی که کاملاً از مرد متنفر می شود.(رایس و رایس[۲۳]، ۱۹۸۶؛ رایکو[۲۴]،۱۹۸۹؛ بهانین، ۱۹۷۰؛زارعی محمودآبادی و همکاران،۱۳۹۱). طلاق عاطفی از زمانی که زوجین تقاضانامۀ طلاق را میبینند، معمولاً بیش از ۳ تا ۵ سال قبل از آن اتفاق می افتد(گاتمن، ۱۹۹۳). مردان به طور عامه، چه تقاضا دهنده طلاق باشند یا نه، معمولاً تمایل بیشتری به بازگشت و آشتی را از خود نشان می دهند، بازگشت (پس از طلاق) که از آن به عنوان وابستگی عاطفی به همسر یاد می شود با میزان خوگرفتن و عادت کردن به زندگی پس از طلاق (به اصطلاح جا افتادن) رابطه عکس دارد(مک گلدریک[۲۵]،۱۹۹۵؛ گاتمن، ۱۹۹۳).
بهانون(۱۹۷۰) و گاتمن(۱۹۸۹) در مورد طلاق عاطفی به موارد زیر اشاره دارند(به نقل از زارعی محمود ،آبادی ۱۳۹۱):
– مردها اغلب پس از طلاق ناراحتی، عصبانیت، گلهگذاری کردن، افسردگی را تجربه میکنند و در نهایت به پذیرش درونی از طلاق دست مییابند، البته آن ها کاملاً طلاق عاطفی را تجربه نمیکنند، مگر به مرحله آخر برسند.