۲-۷) رهبری در اسلام
دیدگاه اسلام درباره انسان و به طور خاص رهبری، میتواند در تقابل با دیدگاههای برخاسته از ذهنیات بشری قرار گیرد. اسلام نسبت به انسان و ماهیت او و راه سعادت و رهبری نظر خاصی دارد.
اسلام راه دستیابی به سعادت دنیوی و اخروی را دوری از هوای نفسانی، تقوا و اطاعت از خداوند (کمپانی، ۱۳۸۰: خطبههای ۸۵، ۱۱۳، ۱۵۶، ۱۶۰، ۱۸۴، ۲۲۱، ۲۳۳) و به عبارت دیگر، دستیابی به صفات متعالی انسانی میداند و معتقد است این خداوند است که راه حق را آشکار نموده و طرق رسیدن به آن را نیز مشخص کردهاست(کمپانی، ۱۳۸۰: خطبه ۱۵۶: ۳۵۸). بنابرین، ویژگیهای انسان متعالی، از سوی پروردگار تعریف و تحدید میشود و انسان کافی است برای پیمودن راه سعادت، آن تعاریف و شرایط و دستورالعملهای دستیابی به آن ها را با بهرهگیری از قرآن و سنت (کمپانی، ۱۳۸۰: خطبه ۸۵، ۳۴۵) دریابد و در خود به کمال برساند؛ زیرا امر دین، واضح و روشن و جاده «سعادت»، هموار و راه راست نمایان است. (کمپانی،۱۳۸۰: ۱۶۰-۴۶۳)
از اینرو، از نظر اسلام صفاتی همچون کرامت، بزرگواری، عدالت و شجاعت، معنای خاصی دارند که اسلام آن ها را تعریف و تحدید کردهاست. این صفات با تعالیم اسلامی درک میشود و فرد مسلمان زمانی مطمئن میشود این صفات را در خود به کمال رسانده است که آنچه حاصل کردهاست، با آنچه قرآن و سنت توصیف و تبیین کرده، برابر باشد.
بنابرین، از دیدگاه اسلام، انسان کامل انسانی است که صفات و ویژگیهای درونی خویش را با تعالیم و رهنمودهای قرآن و سنت بهکمال برساند و اسلام به این انسان اجازه رهبری و ولایت میدهد. ازاینرو، رهبر، یک انسان بالغ، عاقل و پیشرو است (کمپانی، ۱۳۸۰: کلام ۲۱۳، ۴۰۱) که به ویژگیهای خاصی نیاز دارد. مسلمانان با مراجعه به قرآن و سنت، میتوانند رهبری را که مورد تأیید اسلام است، بشناسند. این امر تفاوت اسلام و رویکردهای غیر اسلامی را نشان میدهد؛ زیرا رویکردهای غیر اسلامی به دست بشر و با عقل، تخیل و تجربه عملی او به دست آمده است، در حالی که رویکرد اسلامی نسبت به رهبر، آنچه را که خداوند میگوید، ارائه میدهد. از دیدگاه نهجالبلاغه، نتیجه نهایی از عملکرد رهبری اسلامی و اثربخش، پرورش و تعالی انسانهای وارستهای همچون سلمان فارسی و مالک اشتر و سلامت و سعادت جامعه است. ما شیعیان معتقدیم که پروردگار همه ودیعهها و استعدادها را تمام و کمال به ائمه اطهار(ع) ارزانی داشته است. بعد دیگر، «بعد ایمانی» است که به قلب و شهود مربوط میشود و با اسلام آوردن و ایمان به خدا، رشد و تعالی مییابد. از آنجا که کرامات اخلاقی نیز با اسلام آوردن و پیروی از دستورات قرآن و سنت و ائمه اطهار (ع) به کمال میرسند، از اینرو، با مدد این دو بال، انسان به قرب الهی و وصال نائل میآید. پایه و زیربنای تشیع، محبت و عشق است. محبت و عشق، عطیهای الهی است (مطهری، ۱۳۸۶: ۴۲ و ۴۳) که در قلب مؤمن قرار دارد. عشق ابتدا پاک میکند، سپس بالا میبرد و به تعبیر قرآن، «دس» است(مطهری، ۱۳۸۶: ۷۳ و ۷۲). از اینرو، در تمام تلاشهای انسان چه در بعد معرفتی، چه در بعد ایمانی، حضور آن آشکار است. از نظر تشیع، انسان با رحمت و عشق الهی است که صعود میکند و به قرب الهی میرسد. بنابرین، در تئوری رهبری اثربخش از دیدگاه نهجالبلاغه از عشق به عنوان بافت نام برده میشود. همچنین امر دیگری که به عنوان بافت تداعی میکند، اجتماع است.
از پندها، خطبهها و حکمتهای امام علی(ع) این نتیجه حاصل میشود که انسان موجودی است اجتماعی که در تعامل با دیگران و جهان هستی، رشد و تعالی ـ هم در بعد معرفتی و ظاهری و هم در بعد ایمانی مییابد. از اینرو، تلاشهای رهبری زمانی به نتیجه خواهد رسید که اولاً تعاملات گروهها و طبقات جامعه و فضای حاکم بر آن ها را مد نظر قرار دهد و ثانیاًً همواره بداند زمانی رهبری او اثربخش است که از سوی مردم پذیرفته شود؛ زیرا رهبری نه به اجبار است، نه بدون بصیرت. با این نگرش، راهکارهای نهجالبلاغه نیز راهکارهایی انسانی و اجتماعی است، همانند آموزش و تربیت، فرهنگسازی، تشویق و تنبیه و…،در نهایت نیز نتیجهای که این تئوری پیشبینی میکند، رشد و تعالی انسانها و سعادت جامعه است.
۲-۸)رابطه قدرت و رهبری
همان طور که در تعریف رهبری ملاحظه شد، رهبری مستلزم نفوذ کردن و تأثیر گذاردن بر افراد است و مدیر در نقش رهبر کسی است که بتواند بر افراد تحت سرپرستی خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت دیگر زیردستان نفوذ و قدرت او را بپذیرند.
مسئله نفوذ و قدرت رهبری به منابعی که قدرت و نفوذ از آن سرچشمه میگیرد ارتباط پیدا میکند. اصولاً قدرت عبارت است از توانایی اعمال نفوذ بر دیگران و نفوذ عبارت است از اعمالی که مستقیم یا غیر مستقیم باعث تغییر در رفتار یا نظرات دیگران میگردد. به این ترتیب قدرت و نفوذ با یکدیگر در آمیخته اند و مسئله رهبری با هر دوی آن ها در ارتباط است. زیرا رهبری با نفوذ بر دیگران تحقق مییابد و نفوذ نیز از قدرت سرچشمه میگیرد.
منابع گوناگونی به عنوان منشا قدرت در نظر گرفته میشوند، که تعدادی از آن ها عبارتند از: قدرت مرجع بودن- قدرت قانونی- قدرت تخصصی–قدرت پاداش و تنبیه(الوانی،۱۳۸۲: ۱۳۸). هرچه مدیر به قدرتهای فوق بیشتر مجهز گردد میتواند بر کارکنان نفوذ بیشتری داشته و در انجام وظیفه رهبری و هدایت خود موفق تر باشد.
رابطه قدرت و نفوذ رهبری در شکل (۲-۱) نشان داده می شود.
قدرت فردی:
قدرت مرجعیت
قدرت تخصصی
قدرت سازمانی:
قدرت قانونی
قدرت پاداش
قدرت تنبیه
رفتار مرئوسان در جهت تحقق اهداف سازمان
نفوذ جهت بخش
شکل(۲)رابطه قدرت و نفوذ رهبری(الوانی،۸۲: ۱۳۹)
رابطه قدرت و نفوذ رهبری در شکل (۲-۱)
۲-۹)رهبری تحول آفرین
محیط پیرامون سازمان ها پویاتر از قبل شده و سازمان ها برای رسیدن به موفقیت ضروری است به سمت تحول حرکت نمایند. رهبری تحول آفرین به عنوان یکی از پارادایم های رهبری جهت ارتقای عملکرد سازمان در محیط متلاطم امروزی با قابلیت برانگیختن کارکنان و توسعه یک فرهنگ سازمانی که رویه های اخلاقی در آن یک هنجار رفتاری تلقی شده سعی در پیشبینی تغییرات محیطی دارد.
جیمز مک گریگور برنز[۴۹](۱۹۷۸) اولین کسی بود که در کتاب خود با نام “رهبری” اصطلاحات رهبری مبادله ای و تحول آفرین را به کار برد. این اصطلاحات به سرعت در حوزه های مدیریت سازمانی به کار گرفته شد (دالیوس و هیگس[۵۰]، ۲۰۰۵: ۴۰۶). رهبری مبادله ای عبارت است از رهبری مبتنی بر مبادله بین رهبر و پیرو به طوری که تمایلات فردی طرفین تأمین شود(یعقوبی و مقدمی، ۱۳۸۸: ۱۲۹). این سبک رهبری در دو دسته رهبری مبتنی بر پاداشهای مشروط و مبتنی بر مدیریت بر مبنای استثناء تقسیم میشود.