به طور خلاصه، هیجان عبارت است از یک تجربۀ موقتی[۴۹] و جاذب[۵۰] که با شدت خاص احساس می شود. از آنجا که برای «خود[۵۱]» اتفاق می افتد، به واسطه ارزیابی شناختی موقعیت تعمیم مییابد و با پاسخهای ذاتی و آموخته شده همراه می شود. به واسطۀ هیجان، مردم حالات درونی و یا قصدها و نیات خود را به دیگران منتقل میکنند. هیجانها اغلب فکر و رفتار را مخدوش میکنند اما در عین حال شناختها و سازماندهیها و انگیزه را هدایت و رفتار و روابط اجتماعی را حفظ میکنند (برنستین[۵۲]، کلارک-استووارت[۵۳]، روی[۵۴] و ویکنز[۵۵]، ۱۹۹۷، به نقل از مکتبی، ۱۳۸۷).
(الف) جزء بیانی یا حرکتی، (ب) جزء ترکیبی، (ج) جزء تنظیمی و (د) جزء تشخیصی یا پردازشی. علاوه بر آن، هر یک از این اجزاء شامل یک جریان به خصوص عصبی/مغزی میباشد.
اولین جزء عبارت است از: توانایی بیان هیجان از طریق حالتهای صورت، حرکات بدن، تن صدا و محتوای آن.
ترکیب یا جزء دوم عبارت است از: تشخیص و بازشناسی آگاهانه هیجانها، یا آنچه که اغلب « احساس[۵۶]» نامیده می شود.
ترکیب یا جزء سوم هیجان عبارت است از: تنظیم هیجانها، تمایل به انجام بعضی اعمال بخصوص وجود دارد که نتیجه مستقیم تجربه هیجانهاست.
آخرین جزء یا ترکیب هیجان، عبارت است از: توانایی تشخیص هیجانها در دیگران (سالوی و همکاران، ترجمه اکبرزاده، ۱۳۸۳).
۲-۱۱-۲- اهمیت هیجانات و ضرورت توجه نمودن به آن ها
تعادل بین زندگی و کارهای روزمره اهمیت زیادی دارد. افراد سعی میکنند تلاش های روزمره خود را زیاد نموده تا موفقتر و شادتر باشند. لذا با کار زیاد فشار بیشتری را متحمل میشوند که منجر به استرس بیشتر می شود. اگر افراد زیاد تحت استرس قرار بگیرند حساسیت خود را نسبت به احساسات خود و دیگران از دست داده و افرادی پرخاشگر میشوند. این نگرشها و استرس های مرتبط با آن ها در درازمدت موجب صدمه دیدن افراد و بیماریهای مرتبط با آن می شود. افراد می توانند یک زمینه تربیتی پر بار و استعداد بالایی داشته باشند، اما سخت است که بخواهند بدون توجه به احساسات خود و دیگران عملکرد خوبی داشته باشند (پیکوارز، ۲۰۰۶).
۲-۱۱-۳- هوش هیجانی و ریشههای تاریخی
از زمانی که هوش هیجانی به عنوان یک مفهوم روانشناختی مطرح شد، برای روان شناسان مهم بود که بفهمند معنی واقعی آن چیست و از نظریه ها و تحقیقات زیربنائی آن آگاه شوند (چرنیس[۵۷]، ۲۰۰۰). بنابرین بهتر است تاریخچهای کوتاه از مفهوم و حوزه تحقیق آن ارائه شود.
وقتی روانشناسان شروع به نوشتن و تفکر راجع به هوش نمودند، بر جنبههای شناختی آن مثل حافظه و حل مسئله تأکید نمودند. هر چند که محققانی نیز بودند که جنبه های غیر شناختی آن را نیز شناسایی کرده اند. برای مثال، دیوید وکسلر[۵۸] هوش را به عنوان توانایی عمومی افراد برای عملکرد هدفمند، تفکر مستدلانه و تعامل مؤثر با محیط تعریف نمود. همچنین، زمانی که به جنبه غیر تعقلی[۵۹] آن، همانند جنبه تعقلی، اشاره نمود، آن را شامل ابعاد عاطفی، فردی و اجتماعی دانست، و عنوان نمود که تواناییهای غیر تعقلی برای پیشبینی توانایی افراد برای موفق شدن در زندگی، ضروری میباشند.
نه تنها وکسلر به جنبه غیر شناختی هوش اشاره نمود و آن را برای سازگاری و موفقیت مهم میدانست، بلکه رابرت ثرندایک، نیز راجع به هوش اجتماعی مطالبی نوشته است. متأسفانه کار او به فراموشی سپرده شد تا اینکه گاردنر[۶۰] شروع به نوشتن هوش چندگانه[۶۱] نمود. او پیشنهاد می کند که هوش درون فردی[۶۲] و بین فردی[۶۳]، به عنوان نوعی هوش، نیز به نوبه خود مهم میباشند (چرنیس، ۲۰۰۰).
پس وقتی در سال ۱۹۹۰ مایر و سالوی (به نقل از هایاشی[۶۴] و آلن[۶۵]، ۲۰۰۶) اصطلاح هوش هیجانی را به کار بردند، از کارهای گذشته در جنبه های غیر شناختی هوش آگاه بودند. آن ها هوش هیجانی را به عنوان زیر مجموعه ای از هوش اجتماعی، که شامل توانایی در برانگیختن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تشخیص هیجانات و استفاده از این اطلاعات برای جهت دادن به اعمال و تفکر میباشد، میدانند. سپس، در سال ۱۹۹۰، گلمن از کار سالوی و مایر آگاه شد و این هم منجر به نوشتن کتاب «هوش هیجانی» شده است (چرنیس، ۲۰۰۰).
بعد از عنوان شدن هوش هیجانی توسط مایر و سالوی و عمومیت پیدا کردن آن توسط گلمن، به طور روز افزون در سالهای اخیر مورد توجه عوام قرار گرفت. امروزه هوش هیجانی توانایی شناخت و مدیریت هیجانات خود و دیگران تعریف شده است؛ و وقتی راجع به رشد افراد، عملکرد و رضایت از زندگی صحبت می شود یکی از موضوعات مهم است (پیکوارز، ۲۰۰۶). هوش هیجانی با اصطلاحات زیادی تعریف شدهاست؛ توانایی یا مهارت در ادراک، ارزیابی و مدیریت هیجانات خود، دیگران و گروه ها، به طور متداول مورد استفاده قرار گرفتهاست (امر[۶۶]، ۲۰۰۷-۲۰۰۵).
مایر و همکاران )۲۰۰۰، به نقل از پیکوورز، ۲۰۰۶) هوش هیجانی را به عنوان توانایی درک و بیان هیجانات، سازگار نمودن هیجانات با فکر و منطق، فهم و استدلال بر اساس هیجانات و نظم هیجانات در خود و دیگران تعریف نموده اند؛ و آن را شامل موارد زیر دانسته اند:
• خود-آگاهی[۶۷]: ارزیابی لحظهای احساسات خود و استفاده از آن ها به عنوان یک راهنما در تصمیم گیریها.
• خود-مدیریتی: اداره هیجانات خود به طوری که به جای اینکه یک عامل مداخله کننده باشند، نقش تسهیل کننده داشته باشند.
• آگاهی اجتماعی[۶۸]: احساس و درک احساسات دیگران و توانایی درک دیدگاه های آن ها.
• مهارت های اجتماعی: اداره هیجانات برای برقراری ارتباط درست؛ موقعیتهای اجتماعی را با دقت بررسی نمودن و با روش درست با آن تعامل برقرار کردن.
همچنین تعریف بار- آن (۲۰۰۴، به نقل از مکتبی، ۱۳۸۷) از هوش هیجانی عبارت است از: مجموعه ای از استعدادهای غیرشناختی، قابلیتها و مهارت هایی که توانایی فرد در سازگاری با مقتضیات محیط و فشارهای حاصله را افزایش می دهند. تأکید او بر هیجان و کارکرد اجتماعی یا رفتاری است. بر اساس نظر وی هوش هیجانی شامل پنج مؤلفهی زیر است:
مهارت های بین فردی (یعنی توانایی در آگاهی و فهم هیجانهای دیگران)
کارکرد درون فردی (یعنی توانایی در آگاهی و فهم هیجان خود)
انعطافپذیری (یعنی ظرفیت انعطاف و تغییر در هیجانهای خود)
مدیریت استرس (به معنایتوانایی عمل کردن در موقعیتهای فشارزا و کنترل هیجانهای خود)