در موقوف علیهم چهار شرط معتبر است:
۱- موجود باشد
موقوف علیه باید زمانی وجود داشته باشد که حق انتفاع به سود او برقرار میشود ، یعنی در هنگام وقف زنده باشد. بنابرین اگر بر چیزی که در ابتدای وقف معدوم است وقف شود، باطل است ولی در صورتی که آن را تابع قراردهد صحیح است، یعنی زمانی که امکان وجود داشته باشد. مثل وقف بر فرزند. همچنین وقف بر معدومی که تابع موجود باشد نزد همه صحیح است. مانند کسی که بر اولاد موجودش و اولادی که در آینده به وجود خواهد آمد وقف کند.[۶۱]
۲- اهلیت تملک داشته باشد
موقوف علیه باید بتواند قانوناً و شرعاً تملک نماید و این یک شرط عقلی است. زیرا به حکم عقل ممکن نیست مالی را به کسی که عقلاً نتواند تملک کند، تملیک نمود. همه فقهای عامه و خاصه، اتفاق دارند که وقف و یا وصیت کردن برای حیوانات جایز نیست ولی وقف بر مساجد، بیمارستانها و مصالح عامه و وقف بر انسانهایی که از وقف استفاده میبرند صحیح است.[۶۲]
۳- وقف بر آن مباح و مشروع باشد: لذا وقف بر فسق و فجورو راهزنان صحیح نیست.
۴- موقوف علیه معین باشد و وقف بر مجهول باطل است. لذا باید اسم و وصف و سایر خصوصیات موقوف علیه ذکر شده باشد به نحوی که تشخیص آن ممکن باشد و اگر وقف کند بر غیر معین مثل آنکه بگوید وقف کردن بر یکی از این دو، باطل است.[۶۳]
بند چهارم: صیغه وقف
هر لفظی که بر حبس عین و تصدق به منفعت دلالت کند، موجب تحقق صیغه وقف میشود. ممکن است الفاظی به صراحت به معنای مذکور دلالت کند و الفاظ دیگر به کنایه.[۶۴]
صیغه در وقف معتبر است و صیغه هر آن چیزی است که بر انشای معنای مذکور دلالت کند. مانند «وقف کردم» و «حبس نمودم» و «صدقه دادم» و «تسبیل نمودم» در صورتی که مقرون بر چیزی باشد که دلالت بر اراده واقف نماید.[۶۵]بنابرین الفاظ هدف نیستند بلکه وسیلهای برای نمایاندن آنچه در ضمیر واقف وجود دارد، میباشد و این الفاظ مبرز نظر واقف اند و الفاظ فی نفسه موضوعیت ندارند بلکه طریقت برای حکایت از قصد واقف دارند. پس هر لفظی که قصد واقف بر وقف را بنماید آن را تحقق میبخشد چه به طور صریح باشد مثل لفظ وقف و چه به طور ضمنی مانند حبست و سبلت.
بخش دوم: تولیت
مبحث نخست: مفهوم تولیت
گفتار نخست : مفهوم لغوی تولیت
تولیت در لغت به معنای والیگردانیدن، ولایت دادن، سرپرستی و رسیدگی امری را به عهده کسی سپردن میباشد[۶۶] . همچنین در فرهنگ فارسی تولیت به معنای خداوندی کردن ، خداوندی دادن، ولایت دادن، عهدهدار بودن امور موقوفات و مزارات و سرپرستی آمده است[۶۷].
لذا متولی کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقفنامه ذکر کردهاست و در هر عصر و زمانی به اداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد ولذا عمل و سمت متولی در اداره موقوفه به نام«تولیت» خوانده می شود[۶۸] . همچنین ولایت بر موقوفه حقی است مشروع، زیرا هر موقوفه نیازمند مدیریتی است که آن را از هر جهت و بر حسب شروط معتبر واقف اداره کند. مال موقوفه از مالکیت واقف بنابر نظر مشهور خارج می شود و بایستی توسط احدی اداره شود و به حال خود رها نشود. لذا وجود متولی قادر و امین برای هر موقوفه ضرورت دارد تا آن را اداره نماید، اعیان وقف را حفظ کند و عوایدش را در مصارف مقرره خرج کند و از حدود آن و حقوقش دفاع نماید[۶۹].
گفتار دوم: مفهوم تولیت در فقه و حقوق
در اصطلاح فقه و حقوق عهده داری امور موقوفه را تولیت گویند[۷۰] . به عبارت دیگر تصدی امور وقف را تولیت گویند [۷۱]. ماده ۷۵ قانون مدنی تولیت را صرفاً اداره موقوفه میداند . بنابرین تولیت مالکیت نمی باشد بلکه صرفاً اداره امور آن است. بر خلاف مالک که دارای حقوق استعمال و استثمار و اخراج از مالکیت است متولی از چنین حقوقی برخوردار نیست. لذا تولیت منصبی است که از طرف واقف یا حاکم به متولی داده می شود و آن آمیزهای از حق و تکلیف است[۷۲]. به این معنی که متولی در مقابل عمل و کاری که برای سرپرستی و اداره موقوفه انجام میدهد مستحقق اجرت معین یا اجرت المثل است و از این حیث دارای حق، از طرف دیگر عهده دار و مسئول در مقابل نگهداری اموال موقوفه و اداره آن و اجرای دقیق مفاد وقفنامه و امور محوله میباشد ،که از این جهت دارای تکلیف است . به این دلیل است که متولی نمیتواند تولیت را به دیگری تفویض نماید و خود را از قید مسئولیت رها سازد مگر اینکه این اختیار را داشته باشد که در صورت اخیر وی به منزله کسی خواهد بود که اختیار تعیین متولی را دارد[۷۳]. متولی ممکن است به تصریح واقف یا مفاد وقفنامه یا حکم سازمان اوقاف وامور خیریه و یا حکم دادگاه جهت اداره امور موقوفه تعیین شود[۷۴]. همچنین واقف میتواند تولیت امور موقوفه را مادام الحیات برای خود یا دیگری قرار دهد یا تعیین متولی را به اشخاص ثالثی واگذار نماید[۷۵].
مبحث دوم : اقسام تولیت و ماهیت حقوقی تولیت
گفتار نخست: اقسام تولیت
بند نخست : تولیت منصوص