یول وایوانز(۱۹۸۸) به نقل از کلینگمن(۱۹۸۸)نظرات نوجوانان استرالیایی را مورد اهمیت مهارت های زندگی مورد برسی قرار دادند. آنان اهمیت مهارت های زندگی را در زمینههای گوناگون مانند پیشرفت شغلی، استقلال،روابط بین فردی، تسهیل تعاملات اجتماعی، آ گاهی در مورد مشاغل، تنظیم درآمد، مسئولیت پذیری فردی و اجتماعی، برنامه ریزی تصمیم گیری، آگاهی از علایق و نیازها و نگرانی ها و مشغله های فکری، مؤثر میدانند.در مطالعه ای نیز که توسط کلینگمن(۱۹۸۸) انجام گرفت اهمیت مهارت های زندگی در زمینه هایی مانند برقراری ارتباط صمیمانه، مسایل تحصیلی و شغلی، رفتارهای خود تخریبی، اثر بخش تلقی گردد. در واقع این موارد، نگرانی های آنان بود که امید داشتنداز طریق آموزش مهارت های زندگی وبا ارتقاء بهداشت روانی کمبود ها و نقص ها، جبران شده، و به پیشرفت نایل شوند. آموزش مهارت های زندگی، فرد را به رفتار سالم و اجتماعی مجهز میکند. مفهوم آمادگی رفتاری به سه عامل بستگی دارد:
۱- توانایی روانی – اجتماعی فرد که با یادگیری و تمرین مهارت های زندگی ایجاد شود.
۲-احساس کفایت و کارآمدی فرد در زمینه ی مهارت های زندگی.
۳- قصد و تمایل به اجرای مهارت ها (زندی، ۱۳۸۶)
فرض بر این است که برای دست یافتن به رفتارهای سالم بهداشتی و پیشگیری در درجه اول باید در سلامت روانی و آمادگی رفتار فرد اثر گذاشت. به این منظور برنامه ی آموزشی مهارت های زندگی باید به صورت مداخله در دراز مدت انجام شود. مداخله های کوتاه مدت مثلا مداخله های چند هفته ای، آثار کوتاه مدت بر بهداشت روانی دارد
۲-۳- تیزهوش
۲-۳-۱- تعریف هوش[۴۹]
معانی هوش در فرهنگ های مختلف به شکل گوناگونی وجود دارد اما به گونه کلی می توان هوش را از دیدگاه وکسلر[۵۰] چنین تعریف کرد: هوش مجموعه یا کل قابلیت فرد برای فعالیت هدفمند، تفکر منطقی و برخورد کار آمد با محیظ است . یکی از قدیمی ترین تعریف ها از هوش توسظ بنیه و سیمون مطرح شده است به عقیده آن ها هوش یک قوه ی ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی عملی آدمی دارد این قوه ی ذهنی همان قضاوت است که گاه تحت عنوان عقل سلیم، عقل عملی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط یاد می شود. درست قضاوت کردن، درست درک کردن، درست استدلال کردن، فعالیت های بنیادی این هوش است( اتکینسون واتکینسون[۵۱] ،۱۹۹۰،براهنی،۱۳۸۶ ).
یکی از تعاریفی که بسیار مورد استفاده قرار گرفته، تعاریفی است که در سال ۱۹۸۵ توسط وکسلر مطرح شده است. او هوش را یک مفهوم کلی تلقی کرد که شامل تواناییهای فرد برای اقدام هدفمندانه، تفکر منطقی و برخورد مؤثر با محیط است. وی عقیده داشت هوش کلی را نمی توان با توانایی هوشمندانه معادل دانست. باید آن را به عنوان جلوه ای آشکار شخصیت به طور کلی تلقی کرد.
پیاژه[۵۲] هوش را فعالیتی میداند که از شخصیت سر می زند و دائماً در حال تغییر است. وی تعاریف موجود را برای هوش نمی پذیرد و میگوید من هوش را نه بر اساس ملاک ایستا، آن چنان که دیگران تعریف کردهاند، بلکه از جهتی که هوش را در تکامل خود سیر میکند تعریف می کنم. من هوش را به صورتی از تعادل یابی تعریف می کنم که تمام ساخت های شناختی به سوی آن هدایت می شود به عبارتی، هوش نتیجه تاثیر دائمی و متقابل فرد با محیط است که اگر این رابطه به صورت متعادل صورت گیرد،موجب توانایی سازگاری فرد با محیط و پیشرفت هوشی می شود(پیاژه به نقل از سیف، ۱۳۹۰).
در تعریف استیس[۵۳] هوش یعنی در رفتار انطباقی فرد که معمولاً دارای عنصری از حل مسئله است و توسط فرآیندهای عملی و عملیات شناختی هدایت می شود(سیف، ۱۳۹۰) .
۲-۳-۲-تعریف کودکان تیز هوش[۵۴]
تیز هوشی عبارت است از مهارتها یا تولیدات فرد که دارای ویژگیهای برتری ، نادر بودن، اثبات پذیری و ارزشمندی باشد(استرنبرگ[۵۵] ،زانگ [۵۶]،۱۹۴۹،امیری مجد،۱۳۸۵).
کودکان تیزهوش وبا استعداد کسانی هستند که بر طبق تشخیص افراد صلاحیت دار واهل فن به دلیل استعدادهای برجسته خود قادر به عملکردهای عالی هستند. این کودکان به خدمات وبرنامه های آموزشی متفاوتی ورای آنچه معمولاً از طریق برنامهعادی مدرسه ارائه می شود نیازمندند تا به مسئولیتشان نسبت به خود وجامعه واقف شوند(گالاگر[۵۷] ،۱۹۹۷،مهدی زاده،صافی،۱۳۸۷).
برخی از دانشمندان به واسطه داشتن هوش، استعداد وتوانایی یادگیری بالای متوسط با همسالان خود تفاوت دارند. این دانش آموزان در گروه دانشآموزان تیزهوش وبا استعدادقرار دارندکه با بهره گرفتن از نمره های هوشبهر شناسایی میشوند. نمره هوشبهر ۱۲۰ یا بالاتر اولین ملاک تیز هوشی .استعداد تلقی می شود. البته ملاکهای امروزی گسترده تر از هوشبهر است. در زمینه تیز هوشی و استعداد نیز تعاریف متعددی ارائه شده است که اساساً بر توانایی بالا در مهارتهای تحصیلی، حرکتی، هنری وخلاقیت تأکید دارد. این گروه برای تحقق استعدادها وتوانایی های بالقوه خود به آموزش وخدمات ویژه ای نیاز دارند(لایسا[۵۸] ،۲۰۰۹،کاکابرایی، ارجمند نیا، افروز،۱۳۸۹).
از نظر هالگریت(۱۹۶۳)، کودک تیزهوش کسی است که در یکی از رشتههای خاص از خود توانایی وبرجستگی قتبل توجهی نشان دهد(افروز،۱۳۸۹).
تعریف مارلند از تیزهوشی
کودکان تیزهوش و با استعداد ،کسانی هستند که به تشخیص متخصصان روان شناس و روان سنج ، دارای تواناییهای برجسته اند وقادربه انجام اموردرسطحی عالی میباشند.او عقیده دارد که این کودکان دارای تواناییهای فوق العاده در یک یا چند زمینه از شش زمینه زیر هستند .
توانایی هوش کلی : این تواناییها ، به وسیله آزمونهای میزان شده هوش و توسط متخصص سنجیده می شود .
استعداد درسی ویژه : توسط آزمونهای پیشرفت تحصیلی اندازه گرفته می شود .
توانایی فکری آفریننده ، ابتکاری و مولد : دارای افکاری به طرزغیرعادی ابتکاری بودهو جنبه خلاقیت دارد.
توانایی رهبری :توا نایی نفوذ در دیگران را داشته و میتوانند آنان را در جهت مورد نظر خود هدایت نمایند .