۲۰-۲ ابعاد شخصیتی و اختلال وسواسی – جبری
در دهه های اخیر، در زمینه ی رابطه ی بین ویژگی های شخصیتی و آسیب شناسی به ویژه اختلالات هیجانی، از نظریه های مختلف شخصیت استفاده شده است. بسیاری از این نظریه ها مبتنی بر مدل های تحلیل عاملی است که در آن ها بر وجود چندین عامل کلی شخصیت تأکید می شود. با این وجود در سال های اخیر، یکی از با نفوذ ترین نظریه ها در زمینه ی شخصیت، مدل پنج عاملی از شخصیت (FFM) است که ازجمله ی رایج ترین و مقبول ترین مدلها در باب ساختار شخصیتی بهنجار میباشد (رکتور[۱۶۳] و همکاران، ۲۰۰۲). در این راستا NEO PI-R برای ارزیابی مدل پنج عاملی گسترش یافته است، که از پنج حوزه ی صفات شخصیتی گسترده تشکیل شده است و این پنج حوزه عبارتنداز: روان نژندی، برونگرایی،توافق، باز بودن به تجربه، و با وجدان بودن. و هر یک از این پنج حوزه ی گسترده صفات از شش صفت یا رویه سطح پایین ترتشکیل شده اند. تجزیه و تحلیل شخصیت در سطح این رویه های سطح پایین تر به دست آمدن تحلیل های جزئی تر و اختصاصی تر در خصوص شخصیت را ممکن میسازد. واگرچه علاقه ی طولانی مدتی به ارتباط صفات شخصیتی با اختلال وسواسی-جبری نیز از دیر باز وجود داشته است ولی مطالعات اندکی تفاوتهای موجود در صفات شخصیتی ابعادی بهنجار را در افراد مبتلا به اختلال وسواسی-جبری نسبت به سایر اختلالات بالینی بررسی نموده اند.
سابقه ی مطالعات دقیق انجام یافته در باب ارتباط بین ویژگی های شخصیتی با توسعه علائم وسواس امری است که سابقه ی آن تقریبا به ۱۰۰ سال گذشته برمی گردد. ژانت[۱۶۴] (۱۹۰۳) برای اولین بار گروهی از ویژگیهایی را توصیف کردهاست که تصور می شود که با شروع علایم اختلال وسواسی-جبری رابطه دارند. این ویژگیهای روانی احساس ناتمامیت، عدم قطعیت، و یک حس درونی از نقص را در بر میگیرد. همچنین فروید (۱۹۰۸) تأکید کردهاست که که لجاجت، خست، و نظم و ترتیب، یعنی تمام اجزای شخصیت مقعدی[۱۶۵]، به نوعی صفات مستعد کننده به روان نژندی وسواس محسوب میشوند. این مفهوم اولیه از آسیب پذیری شخصیت نظریه و تحقیقات تجربی را در طول یک قرن گذشته شکل داده است و هنوز هم نقش مهمی در مفهوم پردازی شخصیت وسواسی بازی میکند. مجموعه ای از صفاتی که اختلال شخصیت وسواسی (OCPD[166]) را شکل میدهند فرض میشوند که احتمال آسیب پذیری به اختلال وسواسی-جبری (OCD) را افزایش میدهند.
بر اساس چهارمین راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) اختلال شخصیت وسواس- جبری تحت عنون: “الگویی فراگیر از اشتغال ذهنی با نظم و ترتیب، کمال گرایی و کنترل فردی، در غیاب شفافیت، انعطاف پذیری وکارامدی ” توصیف می شود (انجمن روانپزشکی آمریکا، ص. ۷۲۵ ؛ به نقل از رکتور، هود[۱۶۷]، ریچتر[۱۶۸] و باگبی[۱۶۹]، ۲۰۰۲). اگرچه به طور گسترده ای تاییدشده است ،که “بسیاری از افراد مبتلا به OCD، الگوی رفتارهایی که ملاکهای لازم برای تشخیص OCPD را پر کند را ندارند” (انجمن روانپزشکی آمریکا، ص. ۷۲۷؛ به نقل از رکتور، هود، ریچتر و باگبی، ۲۰۰۲). تحقیقات تجربی درباره ی همپوشی تشخیصی بین OCD و OCP، به عنوان مثال، دامنه ی هم ابتلایی ( %۶۰-۲%) با میانگین %۶ را برای این دو اختلال تخمین زده اند (سامرفلد، هوتا، اسوینیون، ۱۹۹۸ ص .۸۷؛ به نقل از رکتور، هود، ریچتر و باگبی، ۲۰۰۲).
علاوه بر این، مطالعات مختلفی، همپوشانی آیتم های خاص میان این دو اختلال را مورد بررسی قراردادهاند و به این نتیجه رسیده اند که به طور معمول تنها یک یا دو مورد در هر دو اختلال به طور مشترک وجود دارند (دییا فرییا و همکاران ،۱۹۹۷). نشان داده شده است که اختلال وسواسی جبری بیشتر از اینکه با اختلال شخصیت وسواسی مرتبط باشد با سایر اختلالات محور II ازDSM رابطه دارد، که اختلالات مقابل از جمله ی آن ها میباشد (نرخ همبستگی در داخل پرانتز ذکر شده است): اجتنابی[۱۷۰] (%۳۰)، وابسته[۱۷۱] (%۲۰-%۱۰)، نمایشی[۱۷۲] (%۲۵-%۵) و اسکیزوتایپال[۱۷۳] (%۱۵) (سامرفلد، هوتا، اسوینیون، ۱۹۹۸). اگرچه اختلال وسواسی جبری با آسیبهای شخصیتی قابل ملا حظهای همراه است، اما ویژگیهای معرف اختلال شخصیت وسواسی- جبری به نظر نمیرسد که ارتباط خاص و نیرومندی با ویژگیهای شخصیتی مبتلایان به اختلال شخصیت وسواسی- جبری داشته باشد.
از دیگر مطالعات انجام شده در باب رابطه ی بین صفات شخصیتی و اختلال وسواسی – جبری مطالعات چندی با به کار گیری مدل سه عاملی آیزنک ([۱۷۴]PEN)، (ایزنک و ایزنک ۱۹۸۵) صورت گرفته است و نتایج این مطالعات نشان میدهد که نمرات بالا درعاملهای نوروتیسم و نمرات پایین دربرونگرایی (درونگرایی) از مدل سه عاملی ایزنگ، احتمال پیدایش اختلالات وسواسی را مطرح می کند (آیزنک و آیزنک، ۱۹۸۵؛ گری[۱۷۵] ، ۱۹۸۱ ؛ استنلی[۱۷۶] و همکاران، ۱۹۹۱ ؛ زینبارگ و بارلو[۱۷۷] ، ۱۹۹۶). همچنین پنداشته می شود که اجتناب از خطر بالا در مدل زیستی-اجتماعی کلونینجر از شخصیت (کلونینجر[۱۷۸]،۱۹۸۷) و هیجان خواهی پایین در نظریه پنج عاملی زاکرمن (زاکرمن، کوهلمن، جویرمن، تتا و کرفت[۱۷۹]،۱۹۹۳) به شروع و نگهداری افکار و رفتارهای وسواسی کمک می نمایند ( رکتور و همکاران، ۲۰۰۲). صفات شخصیتی سطح پایین از قبیل کمالگرایی و مسئولیت پذیری بیش از حد و نقش آن ها در اختلال وسواسی – جبری توجه زیادی را به خود جلب کردهاست(فریستون، لادوکر، گگنون[۱۸۰] و سیبودیو[۱۸۱]، ۱۹۹۲،۱۹۹۳؛ فراست، مارتین، لاهارت[۱۸۲] و روزن بلیت[۱۸۳]، ۱۹۹۰؛ فراست، استکتی، کوهن و گریس[۱۸۴]، ۱۹۹۴؛ مک فال و ولرشیم[۱۸۵]، ۱۹۷۹،گروه کاری شناختی اختلال وسواسی جبری، ۱۹۹۷؛ راچمن و هاجسون ، ۱۹۸۰؛ سالکووسکیس ، ۱۹۸۵؛ سامرفلد و همکاران، ۱۹۹۸).
بنا به دانسته های موجود، پژوهش در خصوص ارتباط موجود بین صفات مدل پنج عاملی از شخصیت (FFM) و اختلال وسواسی – جبری، تنها به تازگی در یک مطالعه اپیدمیولوژیک رخ داده است (ساموئلز و همکاران، ۲۰۰۰). در این مطالعه شرکت کنندگان با تشخیص اختلال وسواسی-جبری در طول عمر با شرکت کنندگان در جامعه بدون داشتن سابقه اختلال وسواسی-جبری مقایسه شدند. ،مبتلایان به اختلال وسواسی – جبری در عامل نوروتیسم و تمامی رویههایش نمرات بالاتری اخذ نمودند. همچنین نمرات این افراد در دو رویه از عامل باز بودن به تجارب (یعنی باز بودن به تخیلات و باز بودن نسبت به احساسات) به شکل برجسته ای بالاتر بود. در حالی که در دو رویه از عامل با وجدان بودن (یعنی شایستگی و خویشتن داری) به شکل برجسته ای نمرات پایینی اخذ کرده بودند.