۸- هادینژاد( ۱۳۸۲) در تحقیقی دریافت که سبک دلبستگی ایمن موجب میشود تا افراد در مواجهه با رویدادهای تنیدگی زای زندگی، راهبردهای مقابلهای کارآمد اتخاذ کنند.
۹- واترز (۱۹۷۷) بیان داشته است که کودکان دلبسته ناایمن در مواجهه با مشکلات، سریعاً برانگیخته میشوند؛ یعنی هیجان- محور عمل میکنند، به راحتی ناامید میشوند و قادر به کمک گرفتن از مراقب خود نیستند.
۱۰- بالبی (۱۹۷۳) متعقد است که سبک دلبستگی فرد، روش مواجههسازی و همسازی وی را با تجربه های تنیدگیزا شکل میدهد. (که نظام دلبستگی تحت شرایط تنیدگیزا فعال میشود.)
مفاهیم اساسی در نظریه دلبستگی
بالبی، مادر و نوزاد را به عنوان دو عنصر شرکت کننده در یک نظام تعاملی خودگردانی و دوطرفه درنظر گرفت. به نظر او نظام دلبستگی دستگاهی تنظیم کننده است که در آن کودک با نظام مراقبت کننده کامل در والد تعامل برقرار میکند.میگنا دات آی آر.دلبستگی بین مادر و کودک با رابطه والد- کودک به عنوان یک کل تفاوت دارد. زیرا در رابطه کلی والد- کودک «دلبستگی» به عنوان یک قسمت از نظام پیچیدهای که موارد دیگری مثل آموزش و بازی را نیز شامل میشود درنظر گرفته میشود.
نظریه دلبستگی ترکیبی از کردارشناسی، روانشناسی رشد، نظریه سیستمها و روانکاوی است و بر تاثیرات زیر بنایی اولیه بر رشد هیجانی کودک تأکید دارد و تلاش میکند تا رشد و تغییرات را در دلبستگیهای هیجانی قوی بین افراد در دوران زندگیشان تبیین نماید ( باقری ، ۱۳۸۸ ) .
حساسیت و کیفیت دلبستگی
«رفتار حساس» شخص موردعلاقه یعنی توانایی والد در هماهنگی علایم و نشانه های کودک (مثل گریه کردن)، تعبیر و تفسیر صحیح این علامتها (مثل مجاورت و تقاضای برخورد و تماس با مادر) و ارضای مناسب این نیازها به طور ایدهآل. این «رفتار حساس» در زمانهای بیشماری در تعاملات زندگی روزمره رخ میدهد و بسته به اینکه رفتار مراقبت کننده تا چه اندازه در رفع نیازهای نوزاد حساس باشد، دلبستگی ایمن رشد میکند. از طرف دیگر، اگر این نیازها توسط شخص مورد دلبستگی ارضا نشوند یا اگر تنها بعضی از آن ها یا به طور موقتی ارضاء شوند. (برای مثال غیرقابل پیشبینی بودن رفتار والد بدین معنی که گاهی واکنش افراطی، نشان میدهد و گاهی کودک را نادیده میگیرد و طرد میکند دلبستگی ناایمن به وجود میآید( رمضانی و همکاران ، ۱۳۸۹ ) .
نظام دلبستگی
به نظر بالبی، نظام دلبستگی یک سامانه اساسی هیجانی و رفتاری است که به صورت زیستی شکل میگیرد و برای بقای کودک لازم است. این نظام به محض تولد نوزاد در رابطه با اشخاص مورد دلبستگی فعال میشود.
نوزاد با کودک خردسال هنگام بروز اضطراب میخواهد در کنار شخص مورد دلبستگی به ویژه مادرش باشد این احساس ممکن است هنگام جدایی از مادر، روبرو شدن با موقعیتهای ناآشنا، یا اشخاص غریبه، درد جسمی یا هنگام ترس از تخیلات و کابوسها روی دهد. نوزاد یا کودک خردسال انتظار دارد در کنار مادرش امنیت، حمایت و سلامتی را پیدا کند. این جستجو برای مجاورت میتواند به شکل تماس بدنی با مادر نشان داده شوندو کودک همیشه در این تعامل عضوی فعال است در مواقع لزوم برای ارضای نیازهای خود مجاورت و مراقبت شخص مورد دلبستگی را طلب میکند ( رجبی ۱۳۸۹ ) .
مدلهای فعال ساز درونی
یکی از مفاهیم اساسی در نظریه دلبستگی بالبی «مدلهای فعال ساز درونی» است. در طی اولین سال زندگی، جز بسیاری از تجربیات تعاملی و تبادلی بین مادر و نوزاد که شامل جدایی یا بازسازی مجاورت نیز میشود، نوزاد مدلهای تعاملی با مادر و اطرافیان را در خود گسترش میدهد که بالبی این مدل ها را «مدلهای فعالساز درونی» نامید.
دلبستگی منجر به ساخت یک چارچوب و سازمان میشود و همه اطلاعات مربوط به دلبستگی در این چارچوب قرار میگیرند و از صافی عبور میکنند. (وست ، شدون ، ۱۹۹۴ ) .
مدل های فعالساز درونی به مشابه قوانین ذهنی و متشکل از تجربیاتی است که چارچوب تعامل و درک خود را فراهم میسازند . این مدلها میتوانند رفتار یک زوج را تعبیر و تفسیر و پیشبینی کنند و به همان اندازه طرحی برای راهنمایی شخص و برای رفتار خودش در روابط بدهد. هیجاناتی که از تجربه های دلبستگی گذشته برانگیخته میشوند از طریق الگوهای مدل فعالساز درونی رفتار، تاثیر بسیار زیادی بر تجربیات دلبستگی کنونی میگذارند .
تشابه مدل فعالساز درونی بالبی و مفاهیم «درونسازی» و «برونسازی» مطرح شده توسط پیاژه بسیار جالب است. طی رشد اولیه، مدلهای فعال ساز سعی میکنند خودشان را با اطلاعات جدید در مورد اشخاص موردعلاقه، محیط خود، تطابق دهند (برونسازی) وقتی چارچوب تشکیل شد، آن ها به اطلاعات مرتبط با دلبستگی رهنمون میشوند و سعی میکنند با ساختار موجود درون سازی کنند(صمدی، ۱۳۸۵ ) .
نظام کاوشی
به نظر میرسد دلبستگی شرط لازم کنجکاوی در محیط است که بالبی آن را نظام رفتاری مهمی در نظر گرفت. اگرچه نظام دلبستگی و کاوشی ریشه در انگیزه های متضادی دارند، اما از نوعی همبستگی درونی برخوردارند.
به نظر بالبی یک نوزاد میتواند به طور کافی در محیط خود کاوش کند و بدون نگرانی با اجازه مادرش از او جدا شود و در محیط به جستجو بپردازد. اگر مادر قابل دسترسی و پاسخدهنده باشد کودک، مضطرب و نگران نمیشود. دلبستگی ایمن موجب کاوش در محیط توسط کودک میشود و در چنین وضعیتی میتواند خود را به عنوان فردی مؤثر بیابد. از همان ابتدا با افزایش توانایی حرکتی و بدنی کودک، مادر باید اتاق کودک را طوری درست کند که او بتواند در آن به کاوش بپردازد. در عین حال مادر باید به عنوان یک پایگاه ایمن حضور داشته باشد تا او بتواند با اطمینان از حضور او به کاوش کردن خود بپردازد ( قربانی ، ۱۳۸۲ ) .
دلبستگی و کاوش در سراسر چرخه زندگی
طبق نظریه دلبستگی، رابطه دو طرفه دلبستگی و کاوش، پدیدهای است ک در نوزاد به وجود میآید و پایدار میماند. بالبی این فرایند را مداوم و همیشگی میداند. تنش بین دو قطب دلبستگی و کاوش باید به طور ثابت درحال تعادل باشد زیرا دلبستگی و کاوش همانندتر نهاد و برابر نهاد با هم مرتبط هستند.
کیفیت دلبستگی نوزاد بستگی به «حالت ذهنی» یا راهکار دلبستگی اشخاص مورد دلبستگی که از او مراقبت میکنند یا با او بازی میکنند، دارد. بین کیفیت دلبستگی والدین و کیفیت دلبستگی که در نوزاد رشد میکند رابطهای وجود دارد ( معلمی ، ۱۳۸۹ ) .
دلبستگی ایمن به عنوان یک عامل محافظ
دلبستگی ایمن که در دوره نوزادی رشد میکند یک کاربرد و خاصیت محافظت کنندگی دارد. مطالعات طولی نشان دادهاند که دلبستگی موجب ارتقای رفتار اجتماعی و گسترش مقاومت روانی میگردد.
اینزورث و همکارانش (۱۹۷۴). رفتار مراقب حساس را به صورت زیر مشخص نمودند:
۱- مادر باید بتواند علامتهی نوزادش هماهنگ شود، تأخیر در هماهنگی وی ممکن است ناشی از درگیریهای فکری درونی یا بیرونی او با نیازهای خودش باشد.