۱)شیوه اول این است که هیجان ناشی از استرس را بپذیریم، مثلا اگر در امتحان قبول نشدیم، موقعیت را دوباره ارزیابی کنیم و نهایتاً به این نتیجه برسیم که احتمالا به نفع ما بوده است. ۲)شیوه دوم این است که مسائل را حل کنیم مثلا اگر در کنکور مردود شده ایم میزان فعالیت خود را برای نوبت بعدی را افزایش دهیم برای مبارزه با استرس راه های دیگری نیز وجود دارد از جمله تقویت سلامت جسمی، افکار مثبت، منبع کنترل درونی، اجتماعی شدن، حمایت اطرافیان ومنابع مالی، البته ازآرمیدگی و ورزش نیز می توان کمک گرفت. پژوهش های فراوانی در خصوص وضعیت تحصیلی و سلامت روانی دانش آموزان انجام گرفته که می توان به پژوهش فرارو(۱۹۸۷)اشاره کرد.
اختلالات روان پزشکی نظیر انواع افسردگی و اختلالات اضطرابی (انجمن روان پزشکی امریکا ۱۹۹۴، نیل و دیوسیون ۱۹۹۴)نشان داده است(به نقل از محمود علیا). گرچه براین باورند که میان استرس و بروز بیماری یک ارتباط عینی وجود دارد. اما به ظاهر رویداهای استرس زای مشابه میتواند اثرات متفاتی را در فرد مختلف پدید آورند. ازاین باورها که متغیر هایی وجود دارد که رابطه استرس بیماری زا تعدیل میکند، قوت گرفته است. به این ترتیب پژوهشگران پایین بودن همبستگی بیان رویداد های زندگی و بیماری را که بین ۳۰تا۷۸ درصد است به عوامل شخصیتی و اجتماعی نسبت دادهاند، به بیان دیگر متغیر های شخصیتی و محیطی و اجتماعی بر شیوه های مقابله افرا با استرس تاثیر میگذارند و آنچه سلامتی فردی و اجتماعی را تحت تاثیر قرار میدهد فرد استرس نیست بلکه شیوه های مقابله با استرس است.
استفاده موفقیت آمیز از مکانیسم های مقابله بااسترس منتهی به خستگی و فرسودگی عاطفی میگردد که یکی از پیامد های آن افت تحصیلی خواهد بود. و تجارب همراه با موفقیت یا عدم موفقیت دانش اموز در دوران تحصیل بر تمامی جنبههای شخصیت وی از جمله سلامت روانی تاثیر مستقیم دارد (تودور، ۱۹۹۶)به نظر میرسد که بررسی شیوه های مقابله در دانش اموزان، با توجه به پژوهش های کمی که در ایرا ن، در این زمینه انجام شده است از اهمیت خاصی برخوردار باشد. بر این اساس هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی شیوه های مقابله با استرس دردانش آموزان عادی و مردودی میباشد. تا ضمن آزمودن فرضیه های موجود، مبنای علمی برای توصیه های علمی و بهداشتی به دست دهد.
با این وجود سبک های تفکر چیست؟ وچگونه می توان به آن دست یافت؟ عوامل متعددی وجود دارد که در کنار هم میتوانند ایجاد کننده استرس در دانش آموزان باشد چه بسا تنها یک عامل از مجموع این عوامل میتواند از ایجاد استرس فرد بیافزاید. راه های مقابله با استرس مسأله ایی با اهمیت است و نیاز به بررسی بیشتری دارد.
اهداف پژوهش
هدف اصلی: هدف اصلی پژوهش حاضر بررسی رابطه بین سبک های تفکر و راهبرد های مقابله با استرس در دانش آموزان پسر مقطع متوسطه شهر جوانرود میباشد.
هدف های فرعی
-
- تعیین رابطه بین سبک های تفکر و راهبردهای مقابله با استرس
-
- تعیین رابطه بین حیطه قانونگذارو راهبردهای مقابله با استرس
-
- تعیین رابطه بین حیطه اجرایی و راهبردهای مقابله با استرس
- تعیین رابطه بین حیطه قضایی و راهبردهای مقابله با استرس
فرضیه های تحقیق:
-
- بین سبک های تفکر و راهبردهای مقابله با استرس رابطه وجود دارد.
-
- بین حیطه قانونگذار و راهبردهای مقابله با استرس رابطه وجود دارد.
-
- بین رابطه بین حیطه اجرایی و راهبردهای مقابله با استرس رابطه وجود دارد.
- بین رابطه بین حیطه قضایی و راهبردهای مقابله با استرس رابطه وجود دارد.
تعاریف مفهومی و عملیاتی متغیرها
راجر و همکاران (۱۹۹۳)،با گسترش مهارتهای مقابله ای،۴شیوه مقابله عقلانی، انفصالی ،هیجانی و اجتنابی را مطرح میکنند.
استرس: پاسخ فیزیو لوژیکی، روانی، رفتاری یک شخصی جهت وفق یافتن وتعدیل دادن فشارهای خارجی و داخلی میباشد.
شیوه مقابله: ازنظرلازاروس وفولکمن شیوه مقابله با استرس عبارت است ازتلاشهای شناختی و رفتاری برای کنترل فشارهایی که شخصآنها رابیش از منابع وامکانات خود ارزیابی میکند.
مقابله عقلانی: تحت عنوان مقابله شناختی نیز نامیده می شود و عبارت از راهبردهایی است که هشیارانه برای مقابله مستقیم با منبع اضطراب وجهت حل مسئله به کار برده می شود.
مقابله انفصالی: شامل راهبردهایی است که ناهشیارانه برای مقابله مستقیم با اضطراب به کار برده می شود نه با منبع اضطراب(به نقل از شریفی،۱۳۸۳).
مقابله هیجانی:فرد به روش ها و راهبردهای هیجانی مثل سیگار کشیدن،خوردن،خوابیدن،پرخاشگری و… متوصل می شود(موس،۱۹۹۳؛به نقل از موهینو،کریچنر و فورنز،۲۰۰۳).
مقابله اجتنابی: راهبردهایی است که ناهشیارانه برای فاصله گرفتن و اجتناب از منبع اضطراب اعم از اجتناب در سطح تفکر،افکار وجود عامل استرس زا و یا اجتناب در سطح عمل اتخاذ می شود(توکلی،۱۳۸۰).
تعریف عملیاتی راهبرهای مقابله با استرس: عبارت است از نمره ای که فرد در آزمون رهبردهای مقابله ای(CSQ) راجر و جارویس (۱۹۹۳) به دست می آورد.
سبک های تفکر:
۱- کارکردها: برای خود-مدیریتی ذهنی سه کارکرد میتوان تصور کرد که عبارتند از: قانونگذار، قضایی و اجرایی. سبک قانونگذار:[۱] افراد با سبک تفکر قانونگذار از کار کردن بر روی تکالیفی لذت میبرند که به راهبردهای خلاق نیاز دارند (زانگ، ۲۰۰۸). سبک قضایی[۲]: افراد با سبک تفکر قضایی موقعیتهایی را ترجیح می دهند که نیاز به ارزیابی، تحلیل، مقایسه و قضاوت درباره ایده ها، استراتژیها و پروژه های موجود دارند۰استرنبرگ و ژانگ، ۲۰۰۵). سبک اجرایی[۳]: افراد با سبک تفکر اجرایی، بیشتر علاقمند به انجام تکالیفی هستند که دارای ساختارهای صریح و روشن میباشد (ژانگ، ۲۰۰۶).
۲٫سطوح: خود-مدیریتی ذهنی در دو سطح انجام می پذیرد: کلی نگر و جزئی نگر. سبک کلینگر [۴](): افراد با سبک تفکر کلینگر ترجیح می دهند تا توجه خود را بر روی تصویر کلی یک موضوع معطوف دارند و بر عقاید انتزاعی متمرکز شوند. سبک جزئینگر[۵]: افراد با سبک تفکر جزئینگر تکالیف و موقعیتهایی را ترجیح می دهند که به آنها اجازهی کار بر روی ابعاد ویژه و اصلی یک موضوع و جزئیات عینی آن را میدهد (ژانگ، ۲۰۰۸).
۳٫حوزه ها: خود-مدیریتی ذهنی شامل دو حوزه میباشد: بروننگر و دروننگر. سبک بروننگر[۶]: افراد با سبک تفکر بروننگر تکالیف و موقعیتهایی را ترجیح می دهند که فرصت لازم برای تعامل با دیگران را در اختیار آنها قرار میدهد. سبک دروننگر [۷]:افراد با سبک تفکر دروننگر تکالیف و موقعیتهایی را ترجیح می دهند که به آنها اجازهی لازم جهت انجام تکلیف به طور مستقل را میدهد (ژانگ ، ۲۰۰۸).
۴٫گرایشها: در خود- مدیریتی ذهنی دو گرایش وجود دارد: آزاداندیش و محافظهکار. سبک آزاداندیش[۸]: افراد با سبک تفکر آزاداندیش تکالیف و موقعیتهایی را ترجیح می دهند که شامل حرکت فراسوی قوانین و روشهای انجام کار موجود و حداکثرسازی تغییر میباشند (استرنبرگ و ژانگ، ۲۰۰۸). سبک محافظهکار[۹]: افراد با سبک تفکر محافظه کارانه متمایل به رعایت قوانین و روشهای موجود در انجام تکلیف میباشند ( ژانگ، ۲۰۰۸).
تعریف عملیاتی سبک های تفکر: عبارت است از نمره ای که آزمودنی از پرسشنامه سبک های تفکر استرنبرگ-واگنر(۱۹۹۱) به دست می آورد.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
مقدمه
هدف از مرور ادبیات تحقیق بررسی عمیقتر مباحث نظری و یافته های پژوهشی است. که به طور مشخص با کار پژوهشگر مرتبط هستند. در این فصل ابتدا متغیرهای سبکهای تفکر و راهبردهای مقابله با استرس مورد بحث و بررسی قرار میگیرد و در ادامه تحقیقات صورت گرفته که با تحقیق حاضر مرتبط هستند به تناسب ذکر میگردند.
بخش اول: سبکهای تفکر
در این قسمت ابتدا به بررسی واژه سبک و ریشه شناسی آن می پردازیم و سپس به بررسی سبک تفکر به طور اخص پرداخته می شود.
سبک چیست؟
واژه سبک معادل style انگلیسی است این واژه خارجی را در زبان و ادبیات فارسی، شیوه مشخصی که در انجام گرفتن کاری یا ساخته شدن چیزی به کار میرود (انوری، ۱۳۸۱) اطلاق میشود تحقیقات انجام شده در حیطه روانشناسی در مورد سبکها را میتوان به طور کلی به دو دسته تقسیم کرد:
الف) تحقیقات اولیه در مورد سبکها که بیشتر در جهت یافتن سبکهای مختلف و دادن عنوان به آن ها صورت گرفته بود.
ب) تحقیقات اخیر در مورد سبکها که بیشتر برای ایجاد یک مدل کلیتر از سبکها و یکی کردن سبکهای مختلف، صورت گرفته است که می توان به مطالعات استرنبرگ و همکاران اشاره کرد(زانگ و استرنبرگ، ۲۰۰۰).
نظریه های مختلف درباره سبک
استرنبرگ و گریگورنکو[۱۰](۱۹۹۵) مدلها و نظریه های موجود با عنوان سبک را برای انجام تحقیقات در سه دسته طبقهبندی کردهاند (زانگ، ۲۰۰۱).
نخست: سبکهای شناخت محور[۱۱]: رویکرد شناخت محور مربوط به سبکهای شناختی است: نظریه پردازان در این حوزه در تلاش برای نشان دادن مشخصات افراد هنگام فعالیتهای عقلانی و ادراکی بودند. یکی از معروفترین این سبکها توسط ویتکین[۱۲] (۱۹۷۸) با عنوان سبکهای وابسته به زمینه[۱۳] و نابسته به زمینه[۱۴] مطرح گردید. یکی دیگر از سبکهای شناختی، سبکهای تکانشی[۱۵] ـ تأملی[۱۶] است که توسط کیگان[۱۷] در سال ۱۹۵۸ معرفی گردید (استرنبرگ،گریگورنکو، ۱۹۹۷).
دوم: سبکهای شخصیت محور[۱۸]: این رویکرد برای تحقیقات سبکهایی با نگرش شخصیت محور است. نظریه مایر[۱۹] و میلر[۲۰] (۱۹۸۰) که بر اساس کارهای یونگ[۲۱] (۱۹۲۳) ارائه گردید یکی از عمده نظریه های مربوط به سبکهای شخصیت محور است. نظریه گریکورک (۱۹۸۴) که بر اساس روش رفتاری، افراد را در مکانها و زمانهای مختلف از هم جدا میکنند یکی دیگر از نظریه های شخصیت محور است. نظریه دیگر توسط میلر (۱۹۹۱ـ ۱۹۸۷) ارئه شده که تا حدودی با بقیه طبقهبندیهای سبکهای شخصیت محور متفاوت است او طبقهبندی زیر را انجام داد. کلی در مقابل جزیی، عینی در مقابل ذهنی، هیجان ثابت در مقابل غیر ثابت ( به نقل از استرنبرگ، گریگورنکو، ۱۹۹۷)
سوم: سبک فعالیت محور: نظریه دان و دان[۲۲](۱۹۶۷) از دیگر نظریه هایی است که در حوزه، سبکهای فعالیت محور مطرح شده است و بیشتر از دیگر سبکهای یادگیری بر روی آن پژوهش صورت گرفته است. این مدل برای شناسایی ترجیحهای فرد در مورد روشها، منابع و محیطهای آموزشی میباشد (علیآبادی،۱۳۸۲). نظریه کلب[۲۳] و دان به طور وسیعی در دنیای تعلیم و تربیت به کار گرفته شدهاند(به نقل از استرنبرگ، گریگورنکو، ۱۹۹۷).
تعریف سبک تفکر
مورگان، کینگ، ویس و اسکوپلر (۱۹۸۷، به نقل از سیف ۱۳۷۹) تفکر (اندیشیدن) را بازآرایی یا تغییر شناختی اطلاعات به دست آمده از محیط و نمادهای ذخیره شده در حافظه درازمدت دانستهاند.
فازیو[۲۴](۱۹۹۵) شناخت را به عنوان ارتباط معنیدار بین نگرش نسبت به موضوع و ارزیابی آن بیان میکند. هالینگ شد[۲۵] (۱۹۹۸) فرایند شناختی را هماهنگی آشکار ذهن در رابطه با وقایع میداند و نقش آن را ساخت واقعیت یکسان برای افراد میداند.
آگاهی فرد از چیزها و درک آن ها را میتوان به عنوان سیستم باورها و تفکرات فرد در نظر گرفت (روکیچ[۲۶]، ۱۹۶۸).
شعاری نژاد (۱۳۶۴) تفکر را عبارت میداند از:
۱ـ پذیرش عاطفی یک اصل یا مذهب مانند یک حقیقت.
۲ـ قضیهای که شخص درستی آن را پذیرفته است بدون اینکه بر آزمایش علمی یا انتقادی مبتنی باشد.
۳ـ درآمدن از یک حالت شک به حالت استقرار و ثبات نظر و عقیده و این یک امر انفرادی نیست بلکه گاهی به جامعه سرایت میکند.
۴ـ تمایل به واکنش خودآگاهانه در یک شیوه و طریقه ثابت در یک وضع خاص.
سبک شناختی ویژگیهای شخصیتی را شامل میشود که سبب تفاوت افراد از یکدیگر میشود، همچنین سبک شناختی به طریقه دریافت، ذخیره سازی، پردازش و انتقال اطلاعات توسط فرد اشاره دارد. گلدشتاین و بلکمن معتقدند که سبک شناختی، ساختاری فرضی به منظور توضیح فرایند واسطه بین محرک و پاسخ است و آن را به عنوان فرایند انتقال اطلاعات از محرکهای عینی تا مفاهیم تفسیر شده توسط فرد میدانند (نوروزی، ۱۳۸۲).
اصول سبکهای تفکر
۱ـ سبکهای تفکر، توانایی نیستند بلکه رجحانهایی[۲۷] برای به کارگیری تواناییها، هستند. اگر تفاوتی بین سبکهای تفکر و تواناییها وجود نداشت، صحبت از مفهوم سبکها ضرورتی پیدا نمیکرد.
۲ـ همخوانی بین سبکهای تفکر و تواناییها یک «نیروی افزایشی»[۲۸] ایجاد میکند که بسیار افزونتر از مجموع اجزاءِ آن است.
۳ـ انتخابهای زندگی مستلزم تناسب بین سبکهای تفکر و تواناییها است.
۴ـ انسانها دارای الگوهای متعدد سبک تفکر هستند.
۵ـ سبکهای تفکر در موقعیتهای مختلف متفاوت هستند.
۶ـ «پایداری»[۲۹] در سبکهای تفکری که افراد ترجیح میدهند، متفاوت است.
۷ـ افراد در «انعطاف پذیری»[۳۰] نسبت به سبکهای تفکر خود متفاوت هستند.
۸ـ سبکهای تفکر دارای ویژگی «جامعه پذیری»[۳۱] هستند.
۹ـ سبکهای تفکر در طول زندگی تغییر میکند.
۱۰ـ سبکهای تفکر قابل«اندازهگیری»[۳۲] هستند.
۱۱ـ سبکهای تفکر «قابل آموزش»[۳۳] هستند.
۱۲ـ ارزش گذاری سبکهای تفکر، در بُعد زمان، نسبی است.
۱۳ـ ارزش گذاری سبکهای تفکر از نظر مکانی امری نسبی است.
۱۴ـ درستی و نادرستی سبکهای تفکر امری نسبی است.
۱۵ـ تناسب بین سبک تفکر و سطوح مختلف توانایی امری پیچیده است. (استرنبرگ، ۱۹۹۹، ترجمه اعتماد اهری و خسروی، ۱۳۸۰).
متغیرهای مؤثر در شکل گیری سبکهای تفکر
متغیرهایی که در تحول سبکهای تفکر تأثیر دارند، عبارتند از:
۱ـ فرهنگ: اولین متغیری که در تحول سبکهای تفکر نقش دارد فرهنگ است. بعضی فرهنگها به بعضی از سبکهای تفکر بیشتر اهمیت میدهند. برای مثال: در آمریکای شمالی بیشتر تأکید بیشتر روی نوآوری و ایجاد فرصتهای مناسب باعث میگردد که سبکهای قانونگذار و آزاد اندیش حداقل در میان بزگسالان اهمیت بیشتری داشته باشد.
قهرمانان ملی ایالات متحده مانند ادیسون به عنوان یک مخترع، انیشتن به عنوان یک دانشمند، جفرسون به عنوان یک سیاستمدار، استیفن جابز به عنوان یک مؤسس بزرگ، و ارنست همین گوی به عنوان یک نویسنده، همواره به خاطر تفکرات بدیعشان مورد توجه و احترام بودهاند.
جوامع دیگر مانند ژاپن با توجه به تأکیدشان بر حفظ سنتها و همنوایی و همرنگی جامعه، احتمالاً بیشتر روی سبکهای تفکر اجرایی و محافظه کارانه تأکید دارند.
جامعهای که بر همنوایی و آداب و رسوم و سنن تأکید دارد، دچار ایستایی میشود. زیرا اعضا خود را به این نوع سبکهای تفکر وادار میکند (استرنبرگ، ۱۹۹۹، ترجمه اعتماد اهری و خسروی، ۱۳۸۰).
۲ـ جنسیت: دومین متغیری که به صورت بالقوه در سبکهای تفکر نقش دارد، جنسیت است. باری[۳۴]، پورتینگا[۳۵]، سگال[۳۶] و دانسین[۳۷]، معتقدند که پایداری در رفتارهای کلیشهای جنسی آن چنان زیاد است که ما تنها چند نمونه از همگامیهای فرهنگی را میتوانیم بیابیم.
به طور خاص مردها بیشتر برای سبک تفکر قانونگذار، دروننگر و آزادیخواه تشویق میشوند و زنها برای سبکهای تفکر اجرایی و قضاوتی، بروننگر و محافظهکارانه تشویق میشوند. بدین ترتیب زنان و مردان از نظر اجتماعی (احتمالاً از بدو تولد) به شیوه های متفاوتی تربیت میشوند.
این یک دلیل غیر رسمی و خوب برای این حقیقت است. از لحاظ تفکر اجرایی زنان و مردان خود را با انتظارات متفاوتی روبرو میبینند. در برخی از سازمانها، زنانی که شایستگی بالایی داشته باشند برای ارتقاء مرتبه نادیده گرفته میشوند.
تفاوتهای موجود بین سبک تفکر زنان و مردان به ترتیب اجتماعی آنان در فرهنگی که متولد شدهاند بر میگردد. بدین ترتیب که افراد کمتر از آن آگاه هستند، به عنوان مثال از هنگام کودکی رفتار ما با پسران و دختران متفاوت است.
۳ـ سن: متغیر سن[۳۸] به عنوان عامل مؤثر بر سبک تفکر مطرح میشود. معمولا در کودکان پیش دبستان سبک قانونگذارانه مورد تشویق قرار میگیرد. کودکان تشویق میشوند که قدرت خلاق خود را در محیط نسبتاً سازمان نیافته خانه یا مهد کودک پرورش دهند، وقتی کودک وارد محیط مدرسه میشود، از میزان تشویق سبک قانونگذارانه به سرعت کاسته میشود. از کودکان انتظار میرود که از قوانین و ارزشهای مدرسه پیروی کنند. معلم تصمیم میگیرد که دانش آموز باید چه بکند و چگونه آن را انجام دهد. بسیاری از دروس به صورتی آموزش داده میشوند که سبک اجرایی را در کودکان ایجاد کنند نه سبک قانونگذارانه را، بسیاری افراد معتقدند که کودکان خلاقیتشان را در محیط مدرسه از دست میدهند، در واقع آنچه کودکان ممکن است در محیط مدرسه از دست دهند سبک تفکری است که موجب عملکرد خلاق میشود (استرنبرگ و گریگورنکو، ۱۹۹۷).
۴ـ سبکهای پرورشی والدین: چهارمین متغیر، سبکهای والدین است. آنچه را که والدین تشویق میکنند و پاداش میدهند. احتمالاً در سبک کودک منعکس میشود کودکان به احتمال زیاد سبک خاص والدین خود را به عنوان الگو و سرمشق قرار میدهند. از سوی دیگر والدین سبکهایی را که مشابه سبکهای خود آن ها است، بیشتر مورد تشویق قرار میدهند. برای مثال والد با سبک مونارکی، احتمالاً کودک را بخاطر تک بعدی بودن مورد پاداش و تشویق قرار میدهد. در حالی که والد با سبک آنارکی، احتمالاً از کودکی که سبک مونارکی را نشان میدهد بیزار است و سعی میکند که این کار غیر قابل قبول وی را منع و سرکوب کند (استرنبرگ، ۱۹۹۸).
یکی از مهمترین متغیرها در تحول عقلانی کودکان، روشهای پاسخگویی والدین به سوالات طرح شده کودکان است کودکان در طول دوران زندگی، ممکن است هزاران سوال بپرسند. والدین به این سوالها واکنشهای متفاوتی نشان میدهند. روشهایی که والدین در واکنش به سوالات کودکان به کار میبرند. تاثیر مهمی بر تحول سبکهای تفکر فرزندانشان دارد. به عنوان مثال، اگر والدینی، کودکان را برای پرسیدن سوال تشویق کنند و تا آنجا که ممکن است در جستجوی پاسخ برای سوالات آنان باشند، احتمالاً سبک قانونگذارانه را در کودکانشان پرورش میدهند یا اگر چنانچه والدین، کودکان را برای ارزیابی، مقایسه، تحلیل و قضاوت کردن چیزها تشویق کنند، احتمالاً سبک قضایی را در کودکانشان پرورش میدهند. یا اگر والدین کلی نگر باشند و درگیر موضوعات بزرگ باشند، کودک نیز دوست دارد کلی نگر باشد، و یا اگر کودکان را برای کار گروهی تشویق کنند. احتمالاً در آن ها سبک بیرونی پرورش مییابد. البته باید توجه داشت که عوامل دیگری نیز ممکن است در تحول سبکهای تفکر کودکان مؤثر باشند. کودکان شخصیتهای متفاوتی دارند. کاری که یک کودک ممکن است به آن علاقهمند باشد، اصولاً مورد علاقه کودک دیگر نباشد. نکته دیگر اینکه ممکن است عوامل مختلف اجتماعی کردن کودکان در مواردی با یکدیگر در تضاد باشند. یعنی مثلاً ممکن است که والدین در محیط خانه سبک خاصی را مورد تشویق قرار دهند در حالی که در محیط مدرسه چنین سبکی مورد تشویق قرار نگیرد (استرنبرگ، ۱۹۹۸).
۵ـ آموزش و مشاغل: متغیر دیگری که در تحول سبکها تاثیر دارد، انواع آموزش و مشاغل است. مدارس و به ویژه مشاغل مختلف، سبکهای متفاوتی را مورد تشویق قرار میدهند. یک سرمایه گذار در مقایسه با کارگر مونتاژ کار، احتمالاً برای سبکهای متفاوتی مورد تشویق قرار میگیرد. (استرنبرگ، ۱۹۹۸)
به طور معمول مدارس در بیشتر نقاط جهان، ممکن است سبکهای اجرایی، جزئی و محافظه کارانه را بیشتر مورد تشویق قرار دهند. کودکان هنگامی باهوش محسوب میشوند که آنچه را که به آن ها گفته میشود، انجام دهند و بخوبی نیز آن را انجام دهند. مدارس خود را به عنوان عامل اجتماعی کردن در نظر میگیرند. اما با توجه به اینکه به کودکان در یک فرهنگ یاد داده میشود که چگونه چیزها را بیاموزند و انجام دهند، لذا استقلال عقلانی، حداقل تا دوره های بالاتر آموزش (دکتری و فوق دکتری) به میزان زیاد مورد تشویق قرار نمیگیرد. هر چند که در این دوره نیز غالباً تفکر قانونگذارانه تشویق نمیشود (استرنبرگ،۱۹۹۸).
سبکهای تفکر در کلاس درس
آموزش و ارزیابی فعالیتهای اصلی کلاس درس هستند. نظریه خود ـ حکومتی ذهنی برای هرچه کارآمدتر و موثرتر شدن این فعالیتها روشهایی را ارائه میدهد که به کارگیری آن ها فرصت حداکثر استفاده دانشآموزان از روشهای آموزشی و ارزیابی را فراهم میآورد (استرنبرگ، ۱۹۹۸). برای اینکه دانشآموزان آنچه را که واقعاً میدانند یا میتوانند انجام دهند را نشان دهند، هماهنگی بین روشهای آموزشی و ارزشیابی با سبکهای تفکر آن ها ضروری است. استرنبرگ (۱۹۹۸) با ارائه جدولی چگونگی هماهنگی و تناسب روشهای مختلف آموزشی با سبکهای تفکر را نشان داده است.
جدول (۲ـ۱) نکته اصلی مطرح شده در جدول آن است که روشهای مختلف آموزشی با سبکهای تفکر خاصی هماهنگی دارد و معلم برای برقراری تعامل واقعی با دانشآموزان باید در استفاده از روشهای آموزشی، انعطاف پذیری داشته باشد.
جدول (۲ـ ۱) سبکهای تفکر و روشهای آموزشی
روشهای آموزشی
سبکهایی که با روشهای آموزشی هماهنگی بیشتر دارد
سخنرانی
پرسشهای مبتنی بر تفکر
یادگیری مشارکتی
پروژه
حل مسائل داده شده
گروه کوچک: پاسخ دانشآموزان به سوالهای واقعی
گروه کوچک: بحث کردن دانشآموزان درباره عقاید
روخوانی ـ خواندن
اجرایی ـ سلسله مراتبی
قضایی ـ قانونگذار
بیرونی
قانونگذارانه
اجرایی
بیرونی ـ اجرایی
بیرونی ـ قضاویی
درونی ـ سلسله مراتبی
استرنبرگ (۱۹۹۸) هماهنگی و تناسب روشهای مختلف ارزشیابی با سبکهای تفکر را با ارائه جدولی نشان داده است همان طور که در جدول (۲ـ۲) آمده است، روشهای مختلف سنجش برای سبکهای تفکر متفاوت، مفید هستند.
جدول (۲ـ۲) سبکهای تفکر و روشهای ارزشیابی
روشهای ارزیابی
مهارتهای اصلی مورد نظر
مطابق ترین سبک تفکر
کوتاه پاسخ و آزمونهای چندگزینه ای
به خاطر سپاری
تحلیل
اختصاص اوقات
تنها کارکردن
اجرایی ـ جزیی نگر
قضاوتگر ـ جزیی نگر
سلسله مراتبی
درونگرا
آزمونهای انشائی (تشریحی)
بخاطر سپاری
تحلیل کلان
تحلیل خرد
خلاقیت
سازماندهی
اختصاص اوقات
پذیرفتن نقطه نظر معلم
تنها کار کردن
اجرایی ـ جزیی نگر
قضاوتگر ـ کلی نگر
قضاوتگر ـ جزیی نگر
قانونگذار
سلسله مراتبی
سلسله مراتبی
محافظه کار
درونگرا
پروژه و تحقیق
تحلیل
خلاقیت
کارتیمی
کارکردن به تنهایی
سازماندهی
تعهد زیاد
قضاوتگر
قانونگذار
برونگرا
درونگرا
سلسله مراتبی
مونارکی (فرد سالار)
مصاحبه
برخورداری اجتماعی
برونگرا
انواع سبکهای تفکر
با نگاهی دقیق به عوامل مؤثر بر پیشرفت تحصیلی به این نکته پی خواهیم برد که عوامل مختلفی به غیر از تواناییهای فردی باعث پیشرفت تحصیلی میشوند که تأثیرات بسزایی بر پیشرفت تحصیلی دارند (زانگ، ۲۰۰۱). یکی از عوامل تأثیر گذار در این زمینه سبکها است. سبکها به روشی که فرد ترجیح میدهد، تواناییهای خود را در آن جهت به کار گیرد، گفته میشود و در حوزه روانشناسی یادگیری به سه بخش سبکهای یادگیری، شناختی و تفکر تقسیم میشود (گریگورینکو و استرنبرگ، ۱۹۹۵).
سبکهای تفکر بر نظریه خودمدیریتی ذهنی استرنبرگ (۱۹۹۷، ۱۹۸۸، به نقل از ژانگ، ۲۰۰۴) استوار است و مطرح میکند همان گونه که برای مدیریت یک جامعه راههای متفاوتی وجود دارد، افراد نیز برای بهره گرفتن از تواناییهای خود از شیوه های متفاوتی استفاده میکنند. این نظریه ۱۳ سبک تفکر را توصیف میکند که در پنج بعد از یکدیگر متمایز میشوند: کارکردها، شکلها، سطوح، حوزه ها و گرایشها.
کارکردهای سبکهای تفکر
کارکردهای سبکهای تفکر: بنا به نظریه خودحکومتی ذهنی، کارکردهای حکومتها (قانونی[۳۹]، اجرایی[۴۰] وقضایی[۴۱]) در فرآیندهای ذهنی نیز وجود دارند. افراد مانند حکومتها نیاز دارند این کارکردها را در تفکر و عمل خود داشته باشند. هر فرد ممکن است به یکی از این کارکردها مسلط باشد. بنابرین، معیار تشخیص سبک تفکر این است که وی کدام یک از این روشها را ترجیح میدهد (استرنبرگ، ۱۹۹۷).
۱ـ قانونگذاری (مربوط به ایجاد، تدوین و برنامهریزی): افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند خود روشهایی برای انجام دادن کارها ارائه دهند. مشکلات غیر مترقبه و از پیش برنامهریزی نشده را ترجیح میدهند (استرنبرگ، ۱۹۹۴) . ترجیح میدهند در مشاغلی کار کنند که بتوانند تمایلات قانونگذارانه خود را ارضاء کنند. نویسنده خلاق، دانشمند، هنرمند، مجسمه ساز، سرمایه گذار بانک، سیاستگذار، معمار، طراح مد، شاعر، ریاضیدان و نظایر این ها هستند.
۲ـ اجرایی: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند از قوانین و روشهای موجود پیروی کنند. تمایل دارند شکافهای ساختارهای موجود را پر کنند نه اینکه خود ساختارهایی ایجاد کنند، فعالیت های از پیش تعریف شده را ترجیح میدهند. نظیر حل مسائل ریاضی، استفاده از قواعدی برای حل مسائل و گفتگو درباره نظریات دیگران.
۳ـ قضایی: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند قوانین، روشها و ساختارهای موجود را تحلیل و ارزیابی کنند. تمایل دارند هم محتوا و هم ساختار را ارزیابی کنند، فعالیتهای نظیر نوشتن مقاله های انتقادی، قضاوت در مورد افراد و اعمالشان، و ارزیابی برنامه ها را دوست دارند.
شکلها ی سبکهای تفکر :
بر اساس هر یک از شکلهای گوناگون حکومتها « مونارشی[۴۲] (تک سالاری) ، هیرارشی[۴۳]( مرتبه سالاری)، الیگارشی[۴۴] (گروه سالاری) و آنارشی[۴۵]( هرج و مرج سالاری)». در نظریه خود حکومتی ذهنی، سبک متفاوتی برای تماس فرد با جهان و مشکلات وجود دارد.
۱ـ تک سالاری: افرادی که این سبک را دارند، هدف یا نیازی واحد در یک زمان آنان را بر می انگیزد، بنابرین از اولویتها و راه حلهای دیگر تصور محدودی دارند، تک بعدی و پر تلاشاند و معتقدند که هدف وسیله را توجیه میکند. برای حل مسئله، با سرعت تمام پیش میروند و به موانع بدوبیراه میگویند. غالباً بسیار قاطعاند. زیرا مشکلات را بیش از حد ساده میبینند و بازنمایی میکنند. نسبتاً خودآگاهی ندارند، و بی تحمل و انعطاف ناپذیرند. نظم کمی دارند، به طوری که فقط به متغیرهایی توجه میکنند که به هدف یا نیازهای آنان مربوط باشند.
۲ـ مرتبه سالاری: افرادی که این سبک را دارند. سلسله مراتبی از اهداف آنان را بر میانگیزند. با شناخت به اینکه همه اهداف نمیتوانند به خوبی و یکسان برآورده شوند و نیز برخی از اهداف مهمتر از اهداف دیگر هستند، تمایل دارند روشی متناسب با مشکلات داشته باشند، معتقدند که هدف وسیله را توجیه نمیکند. اهداف مختلف را قابل قبول در نظر میگیرند، اما هنگامی که اولویتها به هم نزدیک شوند و امکان تشکیل سلسله مراتب از بین برود، دچار مشکل میشوند. در جستجوی پیچیدگی اند و درک خوبی از اولویت ها دارند، خودآگاه، بردبار و نسبتاً انعطاف پذیرند، معمولاً قاطعاند. مگر اینکه اولویتها جانشین تصمیمات و اعمال شوند، در حل مسائل و تصمیمگیری منظماند.
۳ـ گروه سالاری: افرادی که این سبک را دارند، اهداف چندگانهای که غالباً از اهمیت یکسانی برخوردارند و در تقابل با یکدیگر قرار میگیرند، آنان را بر میانگیزند. روشهای چندگانه و مختلفی برای حل مشکلات دارند و از طریق اهداف تنش زا برانگیخته میشوند، در حالی که تنش از این واقعیت ناشی میشود که رضایتمندی از موانع و محدودیتها به اندازه خود راه حل مهم است. معتقدند هدف وسیله را توجیه نمیکند، آگاهاند که اهداف متعارض در انجام دادن تکالیف مداخله میکنند، در جستجوی پیچیدگیاند (گاهی تا حدی ناامید کننده) خودآگاه، بردبار، بسیار انعطاف پذیرند. در اولویت بندی مشکل دارند، زیرا از نظر آن ها اولویتها اهمیت یکسانی دارند، مردد هستند و برنامه های چندگانه آن ها با یکدیگر رقابت دارند، زیرا لازم است اهداف چندگانه که اهمیت یکسانی دارند، برآورده سازند.
۴ـ هرج و مرج سالاری: افرادی که این سبک را دارند، اهداف مختلفی که غالباً طبقهبندی آن ها مشکل است. آنان را بر می انگیزند، روشهای تصادفی را برای حل مسائل به کار میگیرند، در برخی موارد ظاهراًً نیروهایی توجیه ناپذیر در پس اعمال آن ها قرار دارد، خودآگاهی ندارند، و ساده انگار، ناشکیبا و بسیار انعطاف پذیر هستند، چون قواعد مشخصی و ثابتی برای اولویتبندی ندارند، در تعیین اولویتها مشکل دارند، در قاطعیت افراط و تفریط میکنند، از نظر گریزاناند و نظامهای سخت گیر را طرد و با نظامهای محدود کننده مبارزه میکنند (استرنبرگ، ۱۹۸۸).
سطحهای سبکهای تفکر :
حکومتها در سطوح چندگانهای عمل میکنند. برای مثال، حکومت ایالات متحد آمریکا دارای سطوح فدرال، ایالت، بخش، شهر و غیره است. به طور کلی از بین سطوح مختلف میتوان دو سطح اساسی را متمایز کرد. کلی[۴۶] و جزئی[۴۷]. بر اساس این دو سطح در خودحکومتی ذهنی نیز دو سبک کلی و جزئی وجود دارد (استرنبرگ، ۱۹۹۷).
۱ـ کلی: افرادی که این سبک را دارند، ترجیح میدهند درگیر موضوعات نسبتاً کلی و انتزاعی شوند و جزئیات را نادیده بگیرند. بنابرین ممکن است جنگل را ببینند اما درختان آن را نبینند، دوست دارند مفهوم سازی کنند و با جهان ایده ها سر و کار داشته باشند. گاهی بسیار متفکرند و دوست دارند در جهان اندیشهها سیاحت کنند.
۲ـ جزئی: افرادی که این سبک را دارند، غالباً با مسائل عینی که مستلزم جزئیات است سرو کار دارند و افرادی واقع بین به شمار میآیند. اما این خطر وجود دارد که جنگل را به سبب انبوه درختهایش نبینند.
سبک کلی و جزئی در دو انتهای یک پیوستارند، برخی یا کلی نگرنند یا جزئی نگر. یعنی یا بر دورنمای کلی تمرکز دارند یا بر جزئیات ریز، اما برخی هر دو سبک را دارند، یعنی هم به دورنما توجه میکنند هم به جزئیات. این درحالی است که برخی دیگر ممکن است یا کلینگر باشند یا جزئینگر. اما تمایل به این دو سبک را در حوزه های مختلف نشان میدهند. بنابرین هر چند این دو سبک کاملاً متضاد به نظر میرسند، اما در واقع این گونه نیستند.
قلمروهای (حوزه های) سبکهای تفکر:
حکومتها باید به مسائل درونی[۴۸] (داخلی) و بیرونی[۴۹] (خارجی) خود توجه داشته باشند. بر این اساس، خودحکومتی ذهنی نیز دارای دو قلمرو است: درونی و بیرونی.
۱ـ درونی: افرادی که این سبک را دارند، درونگرا هستند و آگاهی بین فردی کمی دارند، دوست دارند به تنهایی کار کنند. بنابرین معمولاً نیروی عقلانی خویش را در انزوا به کار میگیرند، غالباً تکلیف مدار، گوشهگیر و دارای حساسیت اجتماعی پایینی هستند.
۲ـ بیرونی: افرادی که این سبک را دارند، برونگرا، مردم دار، معاشرت طلب و دارای حساسیت اجتماعی بالایی هستند، بنابرین آگاهی بین فردی بیشتری نسبت به درونگراها دارند؛ دوست دارند با دیگران کار کنند. از این رو در جستجوی موقعیتهایی اند که نه فقط با دیگران کار کنند بلکه به مسائل آن ها هم بپردازند (استرنبرگ، ۱۹۸۸).
گرایشهای سبکهای تفکر:
حکومتها میتوانند دو گرایش داشته باشند. معمولاً این دو گرایش روی یک پیوستار قرار میگیرند که جناح راست و چپ نامیده میشود. در خودحکومتی ذهنی، این دو گرایش به صورت دو سبک محافظهکاری[۵۰] و آزادمنشی[۵۱] مطرح شده اند.
۱ـ محافظه کاری: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند از قوانین و روشهای موجود پیروی کنند، بنابرین خواستار حداقل تغییرات اند. تا آنجا که ممکن است از موقعیتهای مبهم اجتناب میکنند و به موقعیت های آشنا در زندگی و کار تمایل نشان میدهند. از محیط های ساختار یافته و قابل پیشبینی لذت میبرند، از این رو، در پی ایجاد چنین محیط هایی بر میآیند.
۲ـ آزاد منشی: افرادی که این سبک را دارند، دوست دارند فراتر از قوانین و روشهای موجود حرکت کنند. بنابرین، خواستار حداکثر تغییراتاند. موقعیتهای مبهم را میجویند یا حداقل در چنین موقعیتهایی احساس راحتی میکنند، خواستار چیزهای ناآشنا و تازه در زندگی و کار خود هستند.
گفتنی است که گرایشهای سبکهای تفکر با گرایشهای سیاسی تمایزی بسیار مهم دارند. این دو یکسان نیستند، در واقع، هر چند احتمال دارد رابطه محدودی با یکدیگر داشته باشند. چه بسا محافظه کاری سیاسی سبکی آزادمنشانه داشته باشد و سعی کند موضوعات را به روشی جدید و جامع طرح کند (استرنبرگ،۱۹۹۷).
این ۱۳ سبک تفکر را میتوان به دو نوع تقسیم کرد. اولین نوع سبکهای تفکر (از قبیل قانونی، قضایی، کلنگر، سلسله مراتبی و آزاداندیش) مولد خلاقیت[۵۲] هستند و به پردازش اطلاعات پیچیده نیاز دارند. افرادی که این سبک تفکر را به کار میگیرند، متمایل به چالش طلبیدن هنجارها[۵۳] و پذیرش خطر[۵۴] هستند. دومین نوع سبکهای تفکر (از قبیل اجرایی، جزئی، تک قطبی و محافظه کارانه) به پردازش اطلاعات ساده نیاز دارد. افرادی که این سبک تفکر را به کار میگیرند، مایل به حفظ هنجارها[۵۵] و اقتدار ـ محور[۵۶] میباشند. چهار سبک تفکر باقی مانده (از قبیل آنارشی، الیگارشی، درونی و بیرونی) بسته به سبک تکلیف خاص میتوانند در هر یک از دو نوع سبکهای تفکر پیچیده و یا ساده انگارانه قرار گیرند. (ژانگ و پاستی گلیون[۵۷]، ۲۰۰۱).
مقیاس های ارزیابی سبکهای تفکر
استرنبرگ و همکاران، برای اندازهگیری سبکهای تفکر دانشآموزان و معلمان، مقیاسهای مختلفی طراحی و معرفی کردهاند. این مقیاسها عبارتند از:
الف) پرسشنامه سبکهای تفکر[۵۸]: این پرسشنامه مقیاس خودسنجی است. و ۱۰۴ سوال دارد، دانشآموزان و افراد دیگر بر اساس درجهبندی ۱ تا ۷، رفتار خود را ارزیابی میکنند. این پرسشنامه ۱۳ سبک تفکر را مورد سنجش قرار میدهد.
ب) مجموعه تکالیف سبکهای تفکر برای دانش