مفهوم سازگاری از پیچیدگیها و مشکلات زیادی برخوردار است و همان طوری که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نظرهای زیادی در این خصوص به چشم میخورد. در سالهای اخیر ما شاهد تغییرات گستردهای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بودهایم. انسان هر دم با مشکلاتی رو در رو میگردد و میکوشد تا بر این موانع و مصائب فائق آید و گونهای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و ساز و کارهای موجود جهت حل آن ها به دست میآید. ناهماهنگی در تعادل ساز و کارهای مشکل گشایی یا فرو گشودن مشکلات در ارتباط با تهدیدها منجر به ایجاد بحرانهای روانی میگردد. مکگروری (۱۹۷۸) هر گونه عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نام داده است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
سازگاری اجتماعی در اصطلاح، مراوده بین فرد و محیط و محیط اجتماعی تعریف شده است (ویزمن و پیکل، ۱۹۷۴). سازگاری اجتماعی به منظور اجرای وظایف، ارتباط با دیگران و خشنودی از این نقشها را در بر میگیرد. سازگاری اجتماعی شامل انکار درونی و رفتارهای غیر مشهود نمیشود که معمولا در این مواقع بیماری به عنوان علائم بیماری تلقی میشود.
در تبین مفهوم سازگاری اجتماعی، ویزمن و پیکل (۱۹۷۴) مانند پارسون و بالز (۱۹۵۵) نقشها را به دو دسته تقسیم کردهاند: نقشهای وسیلهای و نقشهای مستقیم.
نقشهای وسیلهای، غالباً مربوط به حفظ روابط عاطفی در بین اعضاء خانواده میباشد. فردی ممکن است در یکی از این ها دچار مشکل شده باشد، ولی در دیگری مشکلی نداشته باشد. مثلاً درشغل ناسازگاری نشان بدهد ولی به عنوان پدر یا مادر موفق باشد.
منظور از سازگاری، انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی، ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر می سازد، بدین ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست. سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چهار چوبهای اجتماعی، فرهنگی تعقیب نماید (فرید، ۱۳۷۵).
وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی را که او را به تعامل با محیطش قادر می کند آموخته باشد تا در نتیجه به طریق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار کند تا احتیاجاتی در او ارضا شوند. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص میتواند خود را به طریق مختلف با آن موقعیت تطبیق دهد یا سازگار کند (فرید، ۱۳۷۵).
جریانی که با به وجود آمدن احتیاجی شروع شده و انسان پس از انجام فعالیتهایی به برطرف کردن آن احتیاجات اقدام کند، سازگاری مینامند (پورمقدس، ۱۳۶۷).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونهای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست می دهد و برای ایجاد توازن نیازمند بهکارگیری نیروهای درونی و حمایتهای خارجی باشد و در این اسلوب ساز و کارهای جدید موفق شود و مسأله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
روان شناسان به طور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده اند و ویژگیهایی از شخصیت را به هنجار تلقی کرده اند که به فرد کمک می کند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد. یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی برای خود در جامعه به دست آورد. اکنون بسیاری از روان شناسان احساس می کنند که اگر اصطلاح «سازگاری» در معنای همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمیتواند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهد. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تأکید دارند (فرید، ۱۳۷۵).
سازگاری اجتماعی براین ضرورت متکی است که نیازها و خواستههای فرد با منافع و خواستههای گروهی که در آن زندگی میکند هماهنگ و معتدل شود و تا حد امکان از برخورد و اصطکاک مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
سازگاری فرایندی در حال رشد و تحول پویا است که شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعهشان میپذیرد به عبارت دیگر، سازگاری یک فرایند دوسویه است؛ از یک طرف به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار می کند و از طرف دیگر، اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آن ها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت میبخشد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود می آید (شادمان، ۱۳۸۳).
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته می شود که افراد یا گروه ها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد و غیر عمد تعدیل می کنند تا خود را با فرهنگ موجود سازگاری نمایند مانند رعایت عادتها، عرف و تقلید. به عبارتی سازگاری اجتماعی آن نوع واکنشهایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان می دهد و آن ها را به علت هماهنگیشان با معیارهای اجتماعی و پذیرفته شدن از طرف آن، اساس رفتارخود قرار می دهد (دیلمی، ۱۳۸۰).
انسان محصول اجتماع است و مسلماًً تحت تأثیر نظامها و فرهنگهای جامعه خود قرار دارد و سازگاری او یک سازگاری اجتماعی است؛ و در چنین شرایطی است که باید نیازهای خود را بر آورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ کند، بنابرین انسان میباید با اجتماع سازش یا سازگاری نماید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
موشازیندر[۵۵] دو نوع شیوه سازگاری را مطرح میکند:
سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژیهای تخیلی کردن، فعالیتهای هوشیاری که تحت تأثیر قانونمندی خاصی است.
سازگاری مسئله مدار: شامل استراتژیهای حل مسئله، عقلانی کردن، کمکردن موقعیت استرسزا (موشازیندر، ۱۹۹۶).
تحلیل فرایند سازگاری
جریان سازگاری از مراحل به هم پیوسته گوناگونی تشکیل شده که افراد را در حالات گوناگون در برمیگیرد. آغاز فرایند سازگاری از نیاز یا سائق شروع شده و با ارضای آن تمام میشود. بنابرین میتوان مراحل سازگاری را خروج از حالت تعادل و رسیدن به حالت تعادل مجدد دانست.چرخه سازگاری را به صورت زیر میتوان مطرح کرد (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
۱-۲٫ فلوچارت چرخه سازگاری افراد
دلایل سازگاری:
۱- میخواهیم به آرمان و آرزویمان برسیم.
۲- به خود شناسی و خود سازی اقدام و سپس احساس سلامت کنیم.
۳- نیازهای معنوی را پاسخ بگوییم.
۴- رابطهای با خداوند برقرار کنیم و احساس کنیم که خالق از بنده راضی است.
۵- در طریق منطقی و عقلی گام گذاردن است.
۶- برای پیشرفت و تعالی و جلو رفتن و بهتر شدن است (اسلامی نسب، ۱۳۷۳).
ملاک و معیار سازگاری