۴-جستجو برای معنا: ویژگی بارز انسان تلاش برای درک معنا و هدف در زندگی است.
۵- اضطراب به عنوان شرط زیستن: آگاهی از آزادی و مسئولیت موجب اضطراب وجودی می شود که خصوصیت بنیادی انسان است. با فکر کردن به این که موجودی فانی هستیم و می میریم، اضطراب تشدید می شود و باید یک زندگی با معنا و با هدف بسازیم. اضطراب نتیجه ی اجتناب ناپذیر رویارویی با مرگ، آزادی، انزوای وجودی و بی معنایی است.
۶-آگاهی از مرگ و نیستی: که طبق نظر وجودگراها به زندگی معنا میدهد و منبع علاقه به زندگی و خلاقیت است. فرام اعتقاد دارد، انسان مسئول شکوفا ساختن کلیه ی امکاناتی است که آن را دارد(هاشمیان،۱۳۷۷).
۲-۱-۲-۸ رویکردهای خلقی(شلدن و کرچمر)
فرم بدنی هر انسان با فرم روانی او موازی است یعنی ویژگی های جسمی بر رفتار مؤثر هستند.کرچمر بر اساس مشاهدات خود سه نوع ساختمان بدنی را مشخص کرد: پیک نیک یا افراد چاق، اتلتیک یا عضلانی، استنیک یا لاغر. حالت های دیگر بدنی به عنوان بی قواره نام گرفتند. کرچمر با مشاهده ی بیماران روان پریش مطرح کرد که افراد پیک نیک غالبا به عنوان شیدا-افسرده و افراد دو تیپ دیگر به عنوان اسکیزوفرن شناخته میشوند. شلدن نیز همچون کرچمر افراد را بر اساس فرم بدنی به سه دسته تقسیم میکند: اندومورفی افرادی با اندام مدور و نرم، مزومورفی ها افرادی عضلانی اند، اکتومورفی که بلند و باریک هستند. شلدن برای هر گروه مجموعه ای از صفات شخصیتی را ذکر میکند(سیاسی،۱۳۸۴،آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹ نظریات صفات
۲-۱-۲-۹-۱ آلپورت
آلپورت برای مطالعه ی شخصیت، نظریه ی صفات را به کار برد. وی شخصیت را آمیزه ای از خصوصیات روانی و فیزیکی میداند و صفات را ساختار روانی-عصبی میداند که به محرک ها به طور یکسان پاسخ میدهند. آلپورت معتقد است بعضی صفات در افراد مشترک و برخی شخصی هستند. آلپورت انگیزه ها و صفات را هم ارز میداند و سازمان بندی ای برای صفات ارائه میدهد(پروین،۱۹۸۰، ترجمه جوادی وکدیور، ۱۳۷۴).
۲-۱-۲-۹-۲ کتل
کتل، صفات را واحدهای ساختمانی شخصیت میداند و شانزده صفت دو قطبی را با روش تحلیل عاملی استخراج و بیان می کند(آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹-۳ آیزنک
آیزنک معتقد است، شخصیت از تعداد محدودی صفت ساخته شده است شامل: درونگرایی و برونگرایی، ثبات و بی ثباتی. او بیان میکند که این صفات به عوامل زیستی و ژنتیکی مربوط میشوند(آلن،۱۹۷۹، ترجمه جمالفر،۱۳۷۳).
۲-۱-۲-۹-۴ ماری
ماری معتقد است انسان نیازهای مختلفی دارد . نیاز موجب ایجاد تنیدگی می شود و هدف رفتار، کاهش این تنیدگی است. او لیستی از نیازهای انسان ارائه داده است شامل: پیشرفت، پیوندجویی، پرخاشگری، خودمختاری، مهرورزی، نظم، بازی، طرد، مهرطلبی، درک و فهم و… (سیاسی،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۰ نظریه های رفتارگرایی
شخصیت سازمان عادات است که یا آموخته شده اند و یا آموخته نشده اند. این نظریات یادگیری را تابع نظریات مختلف یادگیری همچون: واتسون، پاولف، اسکینر، بندورا و … می دانند. یادگیری بر سازگاری ، شخصیت و رفتار فرد مؤثر است.
۲-۱-۲-۱۰-۱ دالارد و میلر
محیط باعث شکل گیری رفتار می شود و تشابه محیطی عامل تشابه رفتار است. آن ها عنصر بادوام شخصیت را عبارت از عادت می دانند(شولتز،۱۹۹۰، ترجمه کریمی،جمهری، نقشبندی، گودرزی، بحیرایی و نیک خو،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۰-۲ اسکینر
اسکینر معتقد است، شخصیت چیزی بیش از تجمع رفتارهای آموخته شده یا نظام های عادت نیست. رفتار نیز تابع پیامد آن است یعنی اگر رفتار تقویت دریافت کند ادامه مییابد و اگر تنبیه شود کاهش یافته یا خاموش می شود(سیف،۱۳۸۷).
۲-۱-۲-۱۰-۳ بندورا
بندورا معتقد است که رفتار نتیجه ی تاثیر متقابل آمادگی های فرد، موقعیت و رفتار اوست و بسیاری از رفتارهای اجتماعی از طریق مشاهده ی رفتار دیگران آموخته میشوند. بنابرین برای یادگیری، نیازی به تقویت نیست(شولتز، ۱۹۹۰، ترجمه کریمی و همکاران ،۱۳۸۴).
۲-۱-۲-۱۱ لوین
رفتار محصول مشترک فرد و محیط است یعنی همه ی عواملی که در لحظه وقوع رفتار وجود داشته اند بر رفتار مؤثر هستند(شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۶).
۲-۱-۲-۱۲ گشتالت
تکامل شخصیت در سه مرحله انجام می شود: اجتماعی، روانی-جسمانی و روحی. این سه مرحله به دنبال هم و در امتداد یک خط قرار دارند. مرحله ی اجتماعی از لحظه ی تولد شروع می شود و به وسیله ی آگاهی و توجه دیگران مشخص میگردد. مرحله روانی-جسمی شامل آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش می شود. این سه بعد به هنگام تولد، به طور بالقوه در فرد وجود دارند. شدن، فرآیندی است که فرد آن چیزی می شود که هست. درمانگران گشتالتی انسان را به صورت یک کل در نظر می گیرند که شامل فکر، احساس، رفتار، بدن و رویا است و به صورت کلی عمل میکند. مرحله ی جسمانی-روانی عرصه ی مداخلات گشتالت درمانی است (شفیع آبادی و ناصری،۱۳۸۶).
۲-۱-۲-۱۳ نظریه ی مایرز-بریگز
نظریه مایرز- بریگز تکاملی بر اساس نظریه ها و گفته های یونگ است. یونگ ضمن تأکید بر تفاوتهای موجود بین افراد معتقد بود زیربنای شخصیت هر فرد ممکن است به سمت دنیایی بیرون یا درون باشد. بنابرین یا افراد برونگرا، مردمآمیز و پذیرا هستند و یا این که درونگرا، گوشهگیر و خجالتی محسوب میشوند. پس از آن یونگ چهار کارکرد عمده روانشناختی را برای انسان ذکر کرد شامل: حسی، شهودی، تفکری و احساسی بنابرین ۸ تیپ شخصیتی مطرح شد. مایرز- بریگز با پذیرش الگوی یونگ آن را کاملتر کردند. نظریه مایرز- بریگز به شناخت ابعاد شخصیت پرداخته است. تعداد ابعاد شخصیت در این نظریه ۴ مورد است ولی عمق و ارتباط آن ها پیچیده و فراوان است. این نظریه با بیان چهار کارکرد روانشناختی دو قطبی به ۱۶ تیپ شخصیتی رسیده است. چهار کارکرد روانشناختی عبارتند از: برونگرایی در مقابل درونگرایی، حسی در مقابل شهودی، عقلانی در برابر احساسی و با ساختار در برابر منعطف(سیاسی، ۱۳۷۱).
هریک از این ویژگیها باعث میشود که فرد، رفتار و تفکر متفاوتی داشته باشد که برخی از آن ها ذکر میشود: برونگراها، از با دیگر بودن انرژی میگیرند و دوست دارند کانون توجه باشند. افراد برونگرا اول عمل میکنند و بعد فکر مینمایند و فکر کردن آن ها با صدای بلند است. این افراد را به راحتی میتوان شناخت. آن ها اطلاعات شخصی خود را به راحتی با دیگران در میان میگذارند و بیشتر حرف میزنند تا گوش بدهند و با اشتیاق با دیگران ارتباط برقرار میکنند و به سرعت جواب میدهند و درونگراها ویژگیهای عکس این ویژگیها را دارند. انسآن های حسی به آنچه مطمئن و منسجم است، اعتماد میکنند و تنها در صورتی از ایده های جدید استقبال میکنند که قابلیت اجرایی داشته باشند. افراد حسی به واقعگرایی و عقل سلیم بها میدهند و از مهارتهای موجود استفاده میکنند. این افراد به عملی بودن پیشنهادها توجه دارند(سمیعی، ۱۳۹۰).