۲-۲-۲-۳ تعریف سلیگمن از شادی
از مهمترین مسائلی که امروزه روان شناسان و بالاخص روان شناسان سلامت را به خود مشغول داشته، مسئله شادمانی و شادکامی افراد است. “آیا مردم به اندازه کافی شاد هستند”؟ با توجه به این امر مهم که حس شادی ترکیبی از عواطف مثبت از جمله خوش بینی و هیجان و بر انگیختگی است، شادی در صورتی است که عواطف منفی مانند احساس ملال و بی علاقگی و افسردگی در پایین ترین حد خود باشد؛ به بیان دیگر ” شادی به معنای بالا بودن میزان عواطف مثبت به همراه پایین بودن عواطف منفی است”.
در همین رابطه سلیگمن (۲۰۰۲) در کتاب خود با عنوان ” شادمانی اصیل ” هیجان های مثبت را به سه مقوله، آن هایی که با گذشته و حال و آینده پیوند دارند، طبقه بندی میکند.
هیجان های مثبت مرتبط با آینده خوش بینی به آینده، ایمان، و امید را شامل می شود. رضامندی و خشنودی و غرور و آرامش خاطر هیجان های مثبت عمده ای هستند که با گذشته پیوند دارند.
در ارتباط با هیجان های مثبت حال، دو طبقه متمایز وجود دارد؛ لذت های آنی و رضامندی های پایدارتر لذت ها، هم لذت های جسمانی و هم لذت های عالی تر را شامل می شود. لذت های جسمانی از طریق حواس حاصل میشوند. احساس هایی که از امور جنسی، عطر های خوش و چاشنی های خوشمزه بروز میکنند، در این مقوله قرار می گیرند. بر عکس لذت های عالی تر از فعالیت های پیچیده تر به دست میآیند و احساس هایی مانند سعادت، شعف، راحتی، سرخوشی و شادمانی را شامل میشوند. رضامندی ها که حالت های شیفتگی یا جذبه را شامل میشوند، حاصل فعالیت هایی هستند که به کارگیری نیرومندی های یکتا ر ا می طلبند، با لذت ها فرق دارند (کار، ترجمه شریفی و نجفی زند، ۱۳۸۵).
۲-۲-۲-۴ آیا شادکامی دو، سه یا چهار جزء دارد؟
شادکامی ممکن است تا حدودی بخش های جداگانه شناختی و هیجانی داشته باشد، که می توان آن را از سوال راجع به رضایت یا راجع به سرور و وجد استخراج کرد. اندروز و مک کنل[۱۲۸] (۱۹۸۰)، ۲۳ مقیاس سلامت ذهنی را در نمونه های قابل توجهی در بریتانیا و آمریکا مورد استفاده قرار دادند. آنان عوامل شناختی عاطفی واضحی پیدا کردند و دریافتند که مقیاس های شادکامی با عامل عاطفی همبستگی بیشتری دارند. متغیر های عاطفی و شناختی البته همبستگی دارند، اما فقط حدود۵۰%r= و گاهی کمتر از این مقدار. سو و همکاران (۱۹۹۷) داده هایی را از ۴۳ کشور با ۵۶۶۶۱ آزمودنی گزارش کردهاند، که همبستگی متوسط بین تعادل عاطفی و رضایت برابر با ۴۱/۰ بود، این همبستگی برای کشور های فرد گرا بریتانیا و آمریکا ۵۰/۰ یا بیشتر بود، اما در کشور های جمع گرا حدود ۲۰/۰ بود. دلیل آن ممکن است این باشد که در فرهنگهای جمع گرا رضایت گزارش شده به حالت دیگران و همچنین وضع و حالت خود فرد بستگی دارد. بنابرین می توان گفت که شادکامی حداقل دارای دو جزء است که تا حدودی از یکدیگر مستقل هستند.
مقیاس فوردایس، عمدتاًً یک مقیاس عاطفه است (عاطفه سنج)[۱۲۹]، مقیاس کامن[۱۳۰]و فلت[۱۳۱] نیز کاملاً راجع به عاطفه است. د حالی که مقیاس رضایت از زندگی داینر و همکاران (۱۹۸۵) با رضایت سر و کار دارد.
اما ممکن است لازم باشد که بخش هیجانی به زیر مجموعه های بیشتری تقسیم شود، زیرا معلوم شده است که خلقیات مثبت در تضاد با خلقیات منفی نیستند. برادبرن (۱۹۶۹) از مردم راجع به درصد اوقاتی که در چند هفته گذشته در حالت خلقی منفی و مثبت بوده اند سؤال کرد. بعضی از این سؤالات عبارت بودند از:
در خلال چند هفته گذشته هرگز احساس کرده اید که…
از انجام کاری خوشحال هستید.
اوضاع بر وفق مراد شما است.
افسرده یا بسیار ناشاد هستید.
خیلی تنها هستید یا از مردم دور می شوید؟
یافته های کلیدی او این بود که این دو بعد تقریباً به طور کلی از هم مستقل هستند. این موضوع بسیار مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است. جواب کوتاه این است که عاطفه مثبت و عاطفه منفی با هم یک همبستگی معادل ۴۳/۰- دارند (تلگان[۱۳۲] و همکاران، ۱۹۹۸).
عاطفه ی منفی ما را به نواحی پریشانی روان شناختی که برای آن چندین مقیاس مورد استفاده قرار میگیرد، بعضی از این مقیاس ها عبارتند از مقیاس روان نژندی آیزنک و پرسشنامه افسردگی بک. اندروز و ویتی (۱۹۷۸)، دریافتند که مقیاس رضایت آنان، نسبتاً مستقل از مقیاس های عاطفه مثبت و منفی بود. این یافته ما را به این نتیجه گیری رهنمون میسازد که شادکامی، سه قسمت عمده ی رضایت و عاطفه ی مثبت و عاطفه ی منفی دارد، گر چه قبلاً گفته شد که این سه عامل با هم ارتباط دارند. شادکامی را به شیوه های دیگری نیز می توان تقسیم کرد. اما تقسیم بندی مذکور فعلاً مورد قبول بیشتر پژوهشگران قرار گرفته است. روش دیگر تقسیم بندی ویژه عبارت است از اندازه گیری شدت[۱۳۳]، عمق [۱۳۴]یا فراوانی [۱۳۵] آن ها. هر دو به طور کلی عاطفه را متأثر میسازند و معلوم شده است که فراوانی مهمتر است.
هر چند ممکن است لازم باشد که عاطفه منفی نیز به زیر مجموعه هایی تقسیم شود. هیدی[۱۳۶] و ویرینگ[۱۳۷] (۱۹۹۲). در مطالعه بزرگ خد در استرالیا دریافتند که افسردگی و اضطراب (مقیاس اسپیلبرگر[۱۳۸]) فقط۵۰/۰ همبستگی دارند. بنابرین دو شکل اصلی عاطفه منفی یا پریشانی تا حدودی از هم مستقل هستند. این مؤلفین همچنین عاطفه منفی برادبرن و پرسشنامه سلامت عمومی را مورد استفاده قرار دادند و دریافتند که چهار مقیاس عاطفه منفی و پریشانی همگی همبستگی دارند، اما نه خیلی زیاد (بین ۳۶/۰ و ۵۰/۰). بنابرین امکان جدا کردن اجزاء عاطفه منفی وجود دارد و ارزیابی جداگانه هیجانات منفی مختلف ممکن است مطلوب باشد. اگر دو مقیاس افسردگی و اضطراب مورد استفاده قرار گیرند، چهار جزء از عاطفه منفی حاصل می شود.
لوکاس[۱۳۹]، داینر و سو و اسمیت (۱۹۹۶) دریافتند که مقیاس های مختلف رضایت از زندگی، عامل واضحی را تشکیل میدهند و قویاً با هم همبسته اند و از گروه مقیاس های عاطفه مثبت، جدا هستند. پس آیا خوش بینی و عزت نفس جزئی از شادکامی هستند؟ یا هدف در زندگی؟ مقیاس های خوبی برای اندازه گیری خوش بینی ( مقیاس جهت گیری زندگی)، هدف در زندگی و عزت نفس طراحی شده اند. همه این ها را می توان به عنوان بخش هایی از تفکر و احساسات مثبت نگریست. یا میتوانیم تعریف دقیق تری از شادکامی به دست آوریم و بگوییم این متغیر ها از جمله علل شادکامی به شمار میروند. این روشی است که اکثر پژوهشگران در پیش گرفته اند. رایف[۱۴۰] (۱۹۸۶) رویکرد متفاوتی اتخاذ کرد و مقیاسی از سلامت روان شناختی با ۶ عامل طراحی کرد:
پذیرش خود
رابطه مثبت با دیگران
استقلال ( خودمختاری)
تسلط بر محیط
هدف در زندگی
رشد شخصی
آن ها همچنین یک عامل مجزای برتر تشکیل میدهند. گر چه همبستگی بین آن ها نسبتاً کم است. این عوامل با دیگر متغیر ها تا حدودی روابط مختلفی دارند.
تخمین های پایانی (آلفای کرونباخ) مورد استفاده برای همبستگی های مشاهده شده عبارت بودند از: رضایت از زندگی ۹۲/۰، عاطفه مثبت ۶/۰، افسردگی ۸۲/۰ و اضطراب ۸۵/۰ ( به نقل از آرگایل، ترجمه گوهری انارکی و همکاران، ۱۳۸۲).