انرژی احساساتی متشکل از سطح و نوع عواطف احساسات و باوری است که افراد را در یک موقعیت تحریک میکند (ترنر، ۲۰۰۳).
گفتگوها شامل استفاده ازذخیره و انرژی است که فرد را به سوی موقعیت هایی که بهترین پاداش قابل دسترسی را به بار می آورند، جذب میکند. کالینز بر این باور است که هر چند افراد سودی را از کنش متقابل دریافت می دارند اما تأکید میکنند احساسات به عنوان نیروی محرک حقیقی کنش متقابل است. افراد در پی انرژی احساسات مثبت رضایت بخش هستند (ترنر، ۲۰۰۳).
از نظر کالینز آن نوع برخوردهایی که افراد در آن میتوانند، قدرت بیشتری برای وادار کردن افراد به انجام کارها داشته باشند، سود احساساتی را بالا میبرد (ترنر، ۲۰۰۳).
کالینز بر این باور است که انسانها در پی دستیابی به بیشترین حد منزلت ذهنی اند و توانایی آنان در این زمینه بستگی به منابعی دارد که خود در اختیار دارند و نیز منابع آدمهای دیگری که با آن ها سر و کار دارند (ریتزر، ۱۹۹۶).
نظریه نقش از دیگر نظریاتی است که از دیدگاه خرد، مسائل اقتصادی را بررسی کردهاست در جامعه شناسی نقش عبارت است از کارکردهایی که یک شخص هنگام اشغال یک پست یا یک مقام در یک زمینه اجتماعی ویژه باید انجام دهد(ریتزر، ۱۹۹۶).
مفهوم دیگر در این دیدگاه نقش سازی است. به این معنی که افراد قهرمان داستانی هستند که خودشان نقش خود را میسازند و اجرا میکنند، برای مثال با اینکه بیشتر مردم انتظارات کلی از نقش خود را در ازدواج می آموزند اما زوج های تازه ازدواج کرده معمولاً نیاز پیدا میکنند که با یکدیگر درباره جزئیات مشخصی از ارتباط های خود و برای روشن شدن اینکه چه کسی، چه وقت باید چه کاری کند به توافق برسند. البته در طول زندگی مشترک ممکن است نقش ها برحسب تغییراتی که در زندگی به وجود میآیند دوباره سازی شوند و تغییر کنند. موضوع دیگر اینکه ما وقتی نقش خود را یاد می گیریم، نه تنها سهم خود بلکه بسیاری از وجوه نقش مکمل، نقش خود را نیز فرا می گیریم، برای مثال شوهر بودن مستلزم داشتن دانش شایان توجهی درباره نقش زن است (کریمی، ۱۳۸۲).
نظریه پردازان شبکه ره یافتهای ذره نگرانه را به دلیل خردبینی بیش از اندازه و ندیده گرفتن پیوندهای میان کنشگران رد میکنند. آنان میگویند باید بر الگوهای عینی پیوندهایی تأکید کرد که اعضای یک جامعه را به یکدیگر مرتبط میسازند. تأکید آنان نه بر کنشگران با اختیار بلکه بر الزام ساختاری است (ریتزر، ۱۹۹۶).
بات[۶۸]، از نظریه پردازان شبکه است. وی پژوهش جالبی در مورد تقسیم نقش در خانواده انجام داده است. او در سال ۱۹۵۶ پس از بررسی ۲۰ خانواده انگلیسی در لندن کتاب مشهور خود« خانواده و شبکه اجتماعی» منتشر کرد. او پس از بررسی به وجود دو الگوی تقسیم نقش در خانواده پی برد (اعزازی، ۱۳۸۲). بات مشخص کرد که روابط اجتماعی تمامی خانواده ها با جامعه حالت شبکه دارد او سپس این فرضیه را مطرح کرد که درجه جدایی مربوط به نقش های شوهر و زن مستقیماً به تبعیت از اندازه متصلانه بودن شبکه اجتماعی خانواده، تفاوت دارد. زن و شوهری که در یک شبکه اجتماعی پراکنده زندگی میکنند، از محیط و دوستان خارج از خانه حمایتی کسب نمی کنند، پس مجبور به کمک های متقابل به یکدیگر و حتی پذیرش نقش های سنتی یکدیگر میشوند. سپس بات روشن کرد که تقسیم نقش در درون خانواده بیش از آنکه یک پدیده طبیعی یا ضروری( برخلاف نظر پارسنز[۶۹]) برای انسجام خانواده باشد، به رابطه زوج ها با محیط اجتماعی بستگی دارد (ریتزر، ۱۹۹۶).
۲-۱-۶ نظریه روان شناسی اجتماعی
در روان شناسی اجتماعی در ارتباط با رضایتمندی دو دسته نظریه وجود دارد:
نظریه انتظار: این نظریه بر این باور است که رضایتمندی با نحوه انطباق کامل امیدها و انتظارات با پیشرفت های فرد تعیین می شود، در حالی که نارضایتمندی معلول ناکامی در رسیدن به انتظارات است.
نظریه نیاز: رضایتمندی را به عنوان تابعی از میزان کامروایی و ارضای نیازهای فرد، شامل نیازهای جنسی و روان شناختی تعریف میکند. نیاز به عنوان احتیاج های عینی انسان که در همه افراد مشابه است، تلقی می شود. در حالی که ارزش ها، آرزوهای ذهنی فرد هستند که از یک شخص به شخص دیگر فرق میکند (از کمپ، ۱۹۹۱).
یکی از نظریه های انتظار نظریه ای به نام کامروایی است. این دیدگاه تأکید میکند که محیط در انگیزش نیازها تأثیر بسزایی دارد. میتوان گفت شمار نیازهایی که در محیطی ویژه برانگیخته میشوند، با شمار عامل محیطی، نسبت مستقیم دارند. در محیط متنوع و غنی نیازهای بسیاری برانگیخته میشوند. محیط شخص ممکن است از لحاظ عامل انگیزنده نیازها چندان فقیر باشد که بسیاری از نیازهای شخص نابرانگیخته باقی بمانند، اما اگر نیازی برانگیخته شد، فقر محیط نمی تواند به زودی آن را از فعالیت بیندازد و در اینجا است که اهمیت شناخت شخص، پدیدار می شود (ازکمپ،۱۹۹۱)
داینر[۷۰] (۱۹۸۴) نظریات متعددی در مورد سازگاری بیان کردهاست و ارتباط آن را با شخصیت مشخص کردهاست. برای نمونه، در نظریه میزان سازگاری بالا و پایین، فرض بر این است که یک تمایل کلی (نشئت گرفته از رگه های پایدار شخصیت) برای تجربه زندگی در یک حالت مثبت یا منفی وجود دارد. الگوی تعادل پویا نیز نشان داده است که شخصیت در سازگاری نقش حساسی دارد (کریمی، ۱۳۸۶) (هدی[۷۱] و ویرینگ[۷۲] ۱۹۸۹) معتقدند که هر فردی دارای یک سطح به هنجار تعادل سازگاری و آرامش روانی است. به نظر آنان هر چند سطح آرامش روانی و سازگاری میتواند در اثر تغییرات و رویدادهای جدید مثبت و منفی از حالت اعتدال خارج شود، ویژگیهای شخصیت میتواند به عنوان عوامل برقرار کننده سطح تعادل به هنجار نقش مناسب خود را ایفا کند. تحقیقات نشان داده است که سازگاری روان شناختی در بعد فردی میتواند سازگاری و روابط زناشویی بهتری را در پی داشته باشد (ازکمپ،۱۹۹۱)
۲-۱-۷ نقش سیستم خانواده در ایجاد تعارضات :
زوجین و خانواده ها از دیگر گروههای انسانی از بسیاری جهات، از قبیل مدت، شدت و نوع عملکرد متفاوت هستند. در موجودات انسانی خانواده جایی است که ما بیشترین عشق و یا تنفر را در آن تجربه میکنیم یا از عمیقترین رضایت لذت می بریم و از عمیقترین دردها رنج می بریم در خانواده ها عملکرد یک عضو بر کل خانواده اثر میگذارد خانواده یک سیستم با پویایی متعادل است استرسها و کشمکش های زندگی خانواده به طور اجتناب ناپذیر بر روی تک تک اعضای آن اثر میگذارد وقتی کل سیتسم یا یک قسمت آن با بی تعادلی مواجه می شود سیستم در جهت بازگردادن آن به تعادل قبلی عمل میکند ( مک لیود، ۱۹۹۹).
۲-۱-۸ طبقه بندی تعارضات زناشویی