-
- هدف عملکردگرا[۳۹] که تأکید بر شایستگی و تأیید در نزد دیگران دارد.
-
- هدف اجتناب از عملکرد[۴۰] که تأکید بر دوری جویی از عدم شایستگی نزد دیگران دارد.
- هدف تبحری[۴۱] که تأکید بر افزایش کفایت و تأکید بر افزایش کفایت و کسب مهارت در تکلیف را دارد. این هدف اشاره بر یادگیری، پیشرفت و مهارتهای تجربی دارد که مشابه با اهداف یادگیری و اهداف تکلیف است که به وسیله پژوهشگرانی مثل نیکولز(۱۹۸۹) مطرح شده است. درپژوهشهای تحلیل عاملی استقلال روایی این سازه مورد تأیید قرار گرفتهاست(میدلتون ومیدگلی، ۱۹۹۷).
الیوت(١٩٩٧) اهداف تبحری را به عنوان تمرکز بر رشد شایستگی یا تسلط یافتن بر تکلیف تعریف کردهاست. از آنجاییکه این انگیزه افراد را به سمت موفقیت سوق میدهد فرض بر این است که نیاز به انگیزهپیشرفت زیربنای اهداف تبحری میباشد. اهداف عملکردگریزی به عنوان تمرکز بر اجتناب از احساس بیکفایتی نسبت به همتایان تعریف شدهاست. تصور میشود اهداف عملکردگریزی از انگیزه ترس از شکست نشأت گرفته باشد، این انگیزه افراد را به سمت تمرکز بر احتمال شکست سوق میدهد. بنابرین، آن ها اهداف عملکردگریزی را در پیش میگیرند تا از وقوع شکست ممانعت کنند. اهداف عملکردگرایشی به عنوان تمرکز بر کسب شایستگی نسبت به همتایان تعریف شدهاست. برخلاف اهداف تبحری و عملکردگریزی تصور میشود اهداف عملکردگرایشی از یک انگیزه پیشرفت واحد مشتق نشدهاند. ممکن است این اهداف یا از نیاز اساسی برای پیشرفت یا از انگیزه ترس از شکست ناشی شده باشد. نیاز به پیشرفت ممکن است افراد را به سمت برگزیدن اهدافی برای دستیافتن به شایستگی نسبت به همتایان سوقدهد. بنابرین، ممکن است این افراد بیشتر به منظور دستیافتن به شایستگی در مقابل دیگران درگیر تکالیف شوند تا برای اثبات توانایی خود، در مقابل، چنانچه افراد به واسطه ترس از شکست برانگیخته شدهباشند، ممکن است اهداف عملکردگرایشی را برگزینند. در این مورد، آن ها برای دستیافتن به موفقیت تلاش میکنند زیرا تفوق بر موفقیت به معنای ممانعت از تجربه شکست است(هاشمی و لطیفیان، ۱۳۸۸).
۲-۲-۱۱- مدل۲×۲ الیوت و مک گریگور
در بررسی چهارچوب هدف سه بخشی، دیدگاه جدیدی تشریح میشود که درآن بازبینی بیشتری در دیدگاه دو بخشی تبحرگرا صورت میگیرد و چارچوب سه بخشی گسترش داده میشود. در این چهارچوب، بیشترین تمایز بین گرایش و اجتناب تنها در اهداف عملکردی صورت گرفته و اهداف تبحری دستنخورده باقی میماند. در این چهارچوب جدید یک آمیختگی کامل در تمایز گرایش و اجتناب پیشنهاد داده شده است. اهداف تبحری به دو بخش اهداف تبحرگرا و اهداف اجتناب از تبحر تقسیم شده است. هسته مفهومی سازهی هدف پیشرفت در این مدل، شایستگی است. در چهارچوب نظریه جهتگیری هدفی پیشرفت ۲×۲ ، اهداف پیشرفت بر اساس دو بعد اصلی از یکدیگر متمایز میشوند. یکی برای اینکه چگونه شایستگی تعریف میشود و یکی براین اساس که شایستگی چگونه ارزش داده میشود(الیوت و مک گریگور،۲۰۰۱). در این مدل شایستگی بر اساس معیارهای مطلق درون فردی و یا بر اساس معیارهای هنجاری تعریف میشود. فرد به دنبال فهم تکالیف یا مهارتیابی در کار است یا در پی کسب دانش برای رشد مهارتهای شخصی خویش است. تعریف شایستگی بر اساس معیارهای مطلق درون فردی در یک مقوله مطرح میشود. و شایستگی برپایه هنجارها، بدین صورت تعیین میشود که عملکرد فرد با دیگران مورد مقایسه قرار میگیرد. در اینجا فرد به دنبال کسب تأیید برای اثبات شایستگی در اصطلاح مثبت(مثل موفقیت) یا منفی(مثل شکست) ارزش دادهمیشود. هر دو بُعد تعریف و ارزش برای سازه شایستگی بنیادی است و باید به عنوان مؤلفهای الزامی در هر شکلی مبتنیبر شایستگی در اهداف پیشرفت مورد نظر قرار گیرد. لذا به نظر غیرممکن میآید که شکلی از نظریه جهتگیری هدفی ساختاربندی شود، بدون اینکه به صورت تلویحی و به طور روشن اطلاعات مربوط به اینکه چطور شایستگی تعریف میشود و چگونه ارزش داده میشود، مورد توجه قرار گیرد(الیوت و مک گریگور، ۲۰۰۱ ).
سه نوع جهت گیری هدفی عبارتند از:
۱-اهداف تبحرگرا که در آن شایستگی در اصطلاح مطلق درون فردی تعریف میشود و به صورت مثبت ارزش داده میشود.
۲- اهداف عملکردگرا که در آن شایستگی در اصطلاح هنجاری تعریف میشود و به صورت مثبت ارزش داده میشود.
۳-اهداف اجتناب از عملکرد که در آن شایستگی در اصطلاح هنجاری تعریف میشود و به صورت منفی ارزش داده میشود.
در دیدگاه سه بخشی، اهداف تبحری به عنوان یک سازه واحد مفهومسازی میشود. و در دیدگاه ۲× ۲ آن سازه به عنوان اهداف تبحرگرا نامیده میشود، زیرا هم در دیدگاه دو بخشی و هم در دیدگاه سه بخشی این سازه به صورت مثبت ارزش داده شده است. خانه باقی مانده چهارچوب ۲×۲ دربرگیرندهی اهداف اجتناب از تبحر است که در آن شایستگی در اصطلاح مطلق درون فردی تعریف میشود و به صورت منفی ارزش دادهمیشود. در این جهتگیری بر اجتناب از عدم فهم یا اجتناب از مهارتیابی و اجتناب از عدم موفقیت و یادگیری دروس تأکید میشود(الیوت ومک گریگور،۲۰۰۱).
۲-۳- شخصیت
۲-۳-۱- تعریف های شخصیت
شخصیت[۴۲] مفهومی است که همه آن را میدانند ولی نمیتوانند آن را دقیقاً تعریف کنند(سانتراک، ۱۳۹۰).
شخصیت از واژه لاتین persona گرفته شده و به نقابی اشاره دارد که هنر پیشهها در نمایش استفاده میکردند. به راحتی میتوانیم درک کنیم که چگونه پرسونا (نقاب) به ظاهر بیرونی، به ظاهر علنی که به افراد دور و بر خود نشان میدهیم اشاره داشت(شولتز و شولتز، ۱۳۹۱).
از نظر کاستا و مککری(۱۹۸۹؛ به نقل از ذولفقاری و همکاران، ۱۳۹۲) ویژگیهای شخصیتی، ابعادی از تفاوتهای فردی در گرایش به نشاندادن الگوهای ثابت و پایدار افکار، احساسات و فعالیتها هستند.
تعریف زیر به عنوان تعریف عملی شخصیت پیشنهاد میشود: شخصیت بیانگر آن دسته از ویژگیهای فرد یا افراد است که شامل الگوهای ثابت فکری، عاطفی و رفتاری آن ها است. این تعریف تعریف گستردهای از شخصیت است و موجب میشود که به جنبههای مختلف یک فرد توجه کنیم. در عین حال، این تعریف معرف توجه به الگوهای پایدار رفتار و کیفیت درونی فرد است تا بررسی محیطی که این الگوها را تحت نظم آوردهاست. نظام مورد بررسی ما شامل تفکر، عواطف و رفتارهای بیرونی (قابل مشاهده) است. به ویژه، ارتباط این سه جنبه با یکدیگر در ساختن شخصیتی بیمانند و منحصر به فرد، در روانشناسی شخصیت بسیار با اهمیت است(پروین و جان، ۱۳۸۹).
شخصیت عبارت است از: الگوی نسبتاً پایدار صفات، گرایشها یا ویژگیهایی که تا اندازهای به رفتار دوام میبخشد. به طور اختصاصیتر، شخصیت از صفات یا گرایشهایی تشکیل میشود که به تفاوتهای فردی در رفتار، ثبات رفتار در طول زمان و تداوم رفتار در موقعیتهای گوناگون می انجامد. این صفات میتوانند منحصر به فرد باشند، در برخی گروه ها مشترک باشند یا کل اعضای گونه در آن سهیم باشند. ولی الگوهای آن ها در فرد تفاوت دارند. بنابرین هرکسی با این که به طریقی شبیه دیگران است، شخصیت منحصر به فردی دارد(فیست و فیست،۲۰۰۲؛ به نقل از زارع و محمدزاده، ۱۳۹۱).
کتل(۱۹۹۰) در توصیف شخصیت میگوید: «شخصیت آن چیزی است که این امکان را فراهم میآورد تا آنچه که یک شخص در موقعیتی معین انجام خواهد داد، پیشبینی شود.»(خرمایی و خیر، ۱۳۸۵).