ت خودآگاهی(t=5/882) ارتباط بین فردی ،(t=7/430) ، کنترل خشم( t=4/762) معنادار ارزیابی شد. در مجموع نتایج تاثیر مثبت آموزش مهارت های زندگی در گروه شرکت کنندگان را نشان داد. ابزار سنجش پرسشنامه سلامت عمومی بود و داده ها از طریق کواریانس چند متغیری (مانووا) تحلیل شد. یافته ها نشان داد آموزش مهارت های زندگی و راهبردهای مقابله با فشار روانی به طور معنا دار موجب افزایش سلامت روان در دانشجویان میگردد. در پژوهشی که توسط وردی (۱۳۸۳)، انجام شد تاثیر آموزش مهارت های زندگی بر سلامت عمومی، ابراز وجود، عزت نفس و مسئولیت پذیری دانش آموزان دختر سال اول متوسطه ناحیه یک اهواز مورد بررسی قرار گرفت نتایج نشان داد که آموزش مهارت های زندگی بر سلامت عمومی، عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان تاثیر مثبت داشته و موجب افزایش معنیدار هر کدام از متغیرها شده است. در طرح تحقیقاتیِ آقاجانی (۱۳۸۱) تحت عنوان نقش آموزش مهارتهای زندگی و شیوه های مقابله بیانگر رشد تواناییهای فرد در مقابله با استرس و حل مشکل اعتماد به نفس رشد و بهبود روابط خانوادگی و ارتباط با همسالان پیشگیری از ترک تحصیل بین دانش آموزان و جلب مشارکت فعال دانش آموزان درجهت آموزش و انتقال آموخته میباشد. باقری و همکاران (۱۳۸۰)آموزش مهارتهای زندگی بر دانش آموزان موجب ایجاد تغییرات معنی دار در دانش نگرش وعزت نفس آن ها درسطح(>p../.)شده است. کچوئیان (۱۳۹۰) در تحقیقی که توسط کارشناسی بهداشت تغذیه آموزش و پرورش استان تهران بر روی ۱۵۱۷نفر از دانش آموزانی که مهارتهای زندگی به آن ها آموزش داده شد انجام گرفت. نتایج نشان داد که در مرحله پیش آزمون بین دو گروه هیچ گونه تفاوت معنی داری وجود ندارد اما در مرحله پس آزمون میانگین نمرات گروه آزمایشی تفاوت معنی داری با گروه کنترل نشان داد که حاکی از موفق بودن برنامه آموزش مهارتهای زندگی بود. خاکپور(۱۳۸۱) اجرای برنامه آموزش مهارتهای زندگی اثرات بلند مدتی در پیشگیری از شروع مصرف مواد مخدر یا گرایش به مواد مخدر را تأیید می نماید. همچنین مشخص گردید که عملکرد تحصیلی دانش آموزان نیز بهبود چشمگیری پیدا کردهاست. در پژوهشی که توسط یاوری (۱۳۸۳) ، صورت گرفت تاثیر آموزش مهارتهای زندگی بر سلامت عمومی و عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان دختر سال اول متوسطه شهرستان اهواز مورد بررسی قرار گرفت و نتایج نشان داد که آموزش مهارتهای زندگی برسلامت عمومی، عزت نفس و خود ابرازی دانش آموزان تاثیر مثبت داشته و موجب افزایش معنیدار هر کدام از متغیرها شده است. نتایج تحقیق شریفی (۱۳۹۰) نشان میدهد که آموزش مهارت حل مسئله میتواند در بهبودی یا کاهش میزان افسردگی نوجوانان و علائم اختصاصی افسردگی آنان مؤثر باشد و موجب افزایش میزان کفایت شخصی آن ها و توانایی ایشان در روابط بین فردی با همسالان گردد. احمدی زاده(۱۳۷۳) در تحقیق خویش به این نتیجه دست یافت که آموزش مهارت حل مسئله با افزایش شایستگیهای اجتماعی و ارتقاء سطح روابط بین فردی نوجوانان ارتباط قاطع دارد و بر افزایش مفهوم خود تحقیقی نوجوانان مؤثر میباشد. پاپیری(۱۳۸۹) در تحقیق خود۲۶ نفر از دانش آموزان دختر و پسر که سابقه اقدام به خودکشی داشتند را به طور تصادفی انتخاب نموده و به ۲ گروه آزمایشی و کنترل تقسیم نمود بعد از۱۲ جلسه آموزش حل مسئله به ۲گروه آزمایشی این نتایج حاصل شد که اموزش مهارت حل مسئله می تواند در کاهش میزان افسردگی و نا امیدی و بهبود مهارتهای مقابله ای نوجوانان اقدام کننده به خودکشی موثر باشد. الف)آموزش مهارتهای زندگی سلامت رئان آزمودنی ها را بهبود می بخشد. ب)تاثیرآموزش مهارتهای زندگی برمنبع کنترل آزمودنی هی معنا دار نبوده است. ج) بین سلامت روان و شیوه های مقابله ای وهم چنین بین منبع کنترل و شیوه های مقابله ای ارتباط مثبت و معنیداری وجود دارد اما بین سلامت روان و منبع کنترل ارتباط مثبت و معنیداری وجود ندارد. طارمیان(۱۳۸۹) آموزش مهارتهای زندگی را بر افزایش سلامت جسمانی و روانی مانند اعتماد به نفس، مقابله با فشارهای محیطی و روانی، کاهش اضطراب و افسردگی، کاهش افکار خودکشی گرایانه، کاهش افت تحصیلی، تقویت ارتباطات بین فردی و رفتارهای سالم و مفید اجتماعی، کاهش سوء مصرف مواد مخدر و پیشگیری مشکلات روانی رفتاری و اجتماعی مؤثر قلمداد کردهاست. در پژوهشی از ریانی و همکاران (۱۳۹۳) با عنوان استرسورها و راهبردهای مقابله ای در بیماران تحت همودیالیز، تحلیل داده ها نشان داد که واحد های مورد پژوهش استرسورهای روانی اجتماعی را عذاب آورتر از استرسورهای فیریولوژیک میدانستند وآنها را بیشتر تجربه کرده بودند. مکانیسم مقابله ای خوشبینانه رایج ترین راهبرد مقابله ای مورد استفاده در آنان بود. بیشترین استرسورهای فیزیولوژیک تجربه شده خستگی، محدودیت مایعات، محدودیت غذا و سوراخ شدن رگ ها و بیشترین استرسورهای روانی اجتماعی تجربه شده محدودیت مکانی و زمانی برای گذراندن تعطیلات، بی حوصلگی، اختلالات خواب واختلال در شغل بود. با توجه به گزارش بیماران مبنی بر عذاب آور تربودن استرسورهای روانی اجتماعی در قیاس با استرسورهای فیزیولوژیک اولویت برنامه ریزی برای کاهش و یا تعدیل آنان ضروری به نظر میرسد. آشنائی با استرسورهای تجربه شده و میزان استفاده و تاثیر راهبردهای مقابله ای به کار رفته، میتواند در تدارک برنامه های مناسب به منظور تسهیل سازگاری و کسب مهارت های لازم برای بیماران و خانواده آنان مؤثر باشد. نورعلی و عابدین (۱۳۹۰) در پژوهشی با عنوان مقایسه متغییرهای هوش هیجانی و راهبردهای مقابله ایدر موفقیت و عدم موفقیت در آزمون سراسری نتیجه گرفتند که افراد موفق، خوشبینتر و خودشکوفاترند و تکانه های خود را بهتر کنترل میکنند سازکاری ببهتری دارند و هوش هیجانی آن ها بالاتر است و به نحو بهتری با فشارها مقابله میکنند و از طرفی افراد ناموفق از راهبردهای مقابله ای متمرکز بر هیجان بیشتر بهره میجویند. در پژوهشی از فرزین راد و همکاران (۱۳۸۷) بیان کردند که دانشجویان افسرده در مقایسه با دانشجویان غیرافسرده از راهبرد حل مسئله، ارزیابی شناختی و مهار جسمانی بیشتری استفاده کردند؛ از طرفی، دانشجویان افسرده در مقایسه با غیرافسرده از نظر ویژگیهای شخصیتی با هم تفاوت معنیداری نشان دادند و نتیجهگرفتند بین راهبردهای مقابله و ویژگیهای شخصیتی رواننژندی، برونگرایی و باز بودن به تجربهها با افسردگی رابطه وجود دارد. جلالی مقدم و همکاران (۱۳۸۶) طی پژوهشی بیان کردند که مادران دارای دارای کودکان اختلالات فراگیر در مقایسه با مادران دارای کودکان عادی بیشتر از راهبردهای مقابله ای مبتنی بر مهار جسمانی استفاده میکنند. علیپور و همکاران(۱۳۸۹) طی پژوهشی بیان کردند بین راهبردهای مقابله ای مسله محور با راهبردهای مقابله ای هیجان محور با شادکامی ارتباط منفی وجود دارد و علت این ناهمسویی را تفاوت جنسیتی و ویژگی های شخصیتی عنوان کردند. برخی پژوهش ها راهبردهای هیجان ودار را به دو گروه مثبت و منفی تقسیم کردهاند و تاثیر راهبردهای هیجان محور مثبت راهم راستا با راهبردهای مسله محور و راهبردهای هیجان محور منفی را متعارض با آن میدانند(بشارت، ۱۳۸۶) غضنفری و قدمپور (۱۳۸۷) طی پژوهش با عنوان بررسی رابطه راهبردهای مقابله ای و سلامت روانی در ساکنین شهر خرم آباد نتیجه گرفتند بهداشت روانی افراد در زمینههای جسمانی، روانی و اجتماعی تحت تاثیر شیوه مقابله فرد با مسائل قرار میگیرد، شیوه هیجان محور در کاهش بهداشت روانی و شیوه مسئله محور در افزایش آن نقش دارد. پژوهش مسعودنیا (۱۳۸۶) با
فایل های مقالات و پروژه ها – ، – 4