ویژگی مشترک هیجانها این است که چه خوشایند و چه ناخوشایند ، تنها در مغز باقی نمی مانند بلکه با تغییرات فیزیولوژیک و بدنی همراه هستند . احساس نوعی هیجان در مقابل یک تابلوی نقاشی یا شنیدن یک شاهکار موسیقی تنها این نیست که خیلی ساده بگوییم (( چقدر زیباست ! )). این ویژگی خیلی اهمیت دارد زیرا اجازه میدهد تا هیجانها از احساسات ساده تمیز داده شود .همچنین این ویژگی مبنای مجموعه تحقیقاتی است که درباره روابط بین هیجانها و جلوه های بدنی آن ها انجام گرفته است . برخی هیجانها از بدو تولد حضور دارد اما برخی دیگر بعدا ظاهر می شود . در هر دو مورد ، یاد می گیریم که هریک از هیجانهایی که میتوانیم حس کنیم ،به طور همزمان در خود و دیگران تأیید کنیم . برای صحبت کردن از هیجانها و سهیم کردن اطرافیان در آن ها یادمیگیریم که هیجانها را با واژه های خاصی تبیین کنیم ، مثل شادی ، شعف ، غم ، رنج ، گناه ، ترس و خشم ( موکیلی و دانتزر ، ۱۳۸۴ ، صص۱۳۵ ، ۱۳۶ ) .
از سوی دیگر بررسیها نشان میدهند که هم عوامل فطری و هم عوامل آموختنی در بروز هیجان دخالت دارند . در واقع تعیین کننده های تکوینی اساس هیجانها را تشکیل میدهند ، اما تجلی و شکل نمایش آن ها با تجربه ، محیط اجتمافی و فرهنگ ارتباط پیدا میکنند ( پارسا ، ۱۳۷۶ ، ص۲۶۴ ) .
۴-۱-۲ نظریه های هوش هیجانی
در بین روان شناسان ، سالووی و مایر (۱۹۹۰) به عنوان اولین کسانی که وجود یک مهارت شناختی مهم غیر از هوش را مطرح کردند ، شهرت یافته اند ( اسپکتور ، ۱۳۸۸ ، ص۱۲۹ ) .
هم چنین دکتر دانیل گلمن[۲۰] از نتیجه تحقیقات سالووی و مایر و سایرین در پرفروش ترین کتابش به نام هوش هیجان در سال ۱۹۹۵ استفاده کرد و در این زمینه ، دو برنامه شناخت خود و رشد اجتماعی برای مدرسه ینوهاون نوشت ( آقایار و شریفی درآمدی ، ۱۳۸۶ ، ص۷۳ ) .
از طرفی ثرندایک[۲۱] استاد دانشگاه کلمبیا اولین کسی بود که مهارت های هوش هیجانی را نام گذاری کرد. اصطلاحی که او به کار برد هوش اجتماعی بود که نشانگر مهارت افراد در کنار آمدن مؤثر با مردم است (برادبری و گریوز ، ۱۳۸۶ ، ص ۱۷ ) .
لئونل[۲۲] هم برای اولین بار مفهوم هوش هیجانی را به زبان آلمانی در سال ۱۹۶۶ به کار برد . دکتر ریون بارون[۲۳] هم پس از ۲۰ سال تحقیق پرسشنامه هوش هیجانی را ابداع کرد .تأکید باون بیشتر بر قابلیت های غیر شناختی بوده و پرسشنامه او میزان خودسنجی افراد در زمینه قابلیتهای غیر شناختی را اندازه گیری می کرد که به نام پرسشنامه هوش هیجانی (EQI ) معروف است ( آقایار و شریفی درآمدی ، ۱۳۸۶ ، صص ۷۳ ، ۷۴) .
در مورد هیجان و هوش داروین [۲۴] ( ۱۸۸۴) معتقد است که بروز هیجان به صورتهای مختلف به خودی خود همیشه سودمند و کارآمد نیستند بلکه جلوه هایی از رفتارهای سازش پذیر قبلی هستند . پلوچیک [۲۵] نیز معتقد است که هشت هیجان اصلی یا واکنشهای بدنی الگودار وجود دارند که هرکدام با فرایند زیستی همه گونه ها مطابقت و سازگاری دارد . همچنین نظریه پردازان دیگراستدلال میکنند که هیجانها دارای بافت زیستی و فطری نیستند ، بلکه بارتاب و نمایش آن ها معلول یادگیری است ( پارسا ، ۱۳۷۶ ، ص ۲۶۴) .
جان مایر [۲۶] معتقد است که هوش هیجانی مجموعهای از تواناییهای ذهنی است که به شما کمک میکند احساسات خود و دیگران را درک کنید و در نهایت به توانایی تنظیم احساسات خویش نایل گردید (الدر ، ۱۳۸۲ ، ص ۵۵ ) .
در این باره استیوهین[۲۷] نیز عقیده دارد که هوش هیجانی عبارت است از توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند ( استیو ، ۱۳۸۴ ، ص ۱۱) .
همچنین تراویس برادبری وجین گریوز[۲۸] میگویند هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آن ها در زندگی است ( برادبری و گریوز ، ۱۳۸۴ ،ص ۱۴۸ ) .
از دید گلمن، هوش هیجانی این گونه تعریف شده است : ” مجموعه ی مهمی که آن را هوش هیجانی می نامیم شامل تواناییهایی است که فرد بتواند انگیزه ی خود را حفظ نماید، در مقابل ناملایمات پایداری نماید و تکانشهای خود را کنترل کند و کامیابی را به تعویق بیاندازد، حالات روحی خود را تنظیم نماید و نگذارد پریشانی خاطر ، قدرت تفکر او را خدشه دار سازد ، با دیگران همدلی کند و امیدوار باشد ( رنجبردار ، ۱۳۸۹، ص ۱۲ ) .
گلمن نیز ادعا نمود که هوش هیجانی سازهای مناسب برای موفقیت شغلی و کاری و به طور کلی موفقیت در زندگی است ( گل پرور ، خاکسار ، ۱۳۸۹ ، ص ۲۰) .
دانیل گلمن ضمن مهم شمردن هوش شناختی[۲۹] و هوش هیجانی[۳۰] میگوید: هوش شناختی در بهترین حالت خود تنها عامل ۲۰ درصد از موفقیت های زندگی است در حالی که ۸۰ درصد موفقیت ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت هایی است که هوش هیجانی را تشکیل میدهند. در حقیقت هوش هیجانى عدم موفقیت افراد با ضریب هوش بالا و همچنین موفقیت غیرمنتظره افراد داراى هوش متوسط را تعیین مى کند. به طوری که مطالعات انجام شده در زمینه هوش هیجانی بیانگر آن است که افرادی که دارای هوش شناختی بالا و هوش هیجانى پایینی هستند در زندگی کاری و خصوصی خود موفق نیستند و برعکس افرادی که هوش شناختی پایین و هوش هیجانى بالایی دارند به موفقیتهای بسیاری در زندگی کاری و خصوصی خود نائل میگردند. بنابرین هوش هیجانى پیش بینى کننده موفقیت افراد در زندگی کاری و خصوصی است ( مصطفی زاده ، ۱۳۹۰ ) .
گلمن ابعاد تاثیر پذیر از هوش هیجانی را شامل افزایش بازدهی شهصی ، موققیت شغلی ، پرورش و افزایش خلاقیت ، افزایش عملکردهای گروهی ، انگیرش و کاهش فشار روانی افراد میداند ( مقدم و همکاران ، ۱۳۸۷ ،ص ۱۰۰ ) .
به اعتقاد دیگینز[۳۱](۲۰۰۴) هوش هیجانی به افراد در زمینه آگاهی بیشتر از روش های بین فردی، شناسایی و مدیریت تأثیر عواطف بر تفکر و رفتار، توسعه توانایی تشخیص تحرکات اجتماعی در محیط کار و درک چگونگی مدیریت روابط و بهبود آن ها کمک می کند . هوش هیجانی اما به طور کلی تعریفهای هوش هیجانی بهرغم ظاهر متنوع و متفاوتشان، همگی روی یک محور اساسی تأکید دارند و آن هم آگاهی از هیجانات، مدیریت آن ها و برقراری ارتباط اجتماعی مناسب است (کریمی ، لیث صفار ، حسومی ، ۱۳۹۰ ، ص ۲ ) .