تصمیمگیری یکی از سازههای بنیادی درحوزه علوم رفتاری است. دانشمندان گامهای مختلفی برای آن تدوین نمودهاند و این از ارزش فرآیندهای آن حکایت میکند. یکی از حوزه های مهم رفتار بشر، انتخاب شغل میباشد. از این رو لازم میکند به او کمک شود تا از آسیبهای منتظره و غیره منتظره در فرایند تصمیم، جلوگیری شود یا حداقل این آسیبها تقلیل یابند (قره داغی، ۱۳۸۸).
عناصر متعددی اعم از تجربیات قبلی فرد، روحیات، شخصیت وی، شرایط محیطی، عناصر ذی نفوذ، فرهنگ و غیره در پرورش و تولد یک تصمیم دخیل هستند (اسکندری، موحدی، ۱۳۸۵). زمانی که فردی تصمیمی اتخاذ میکند انتخابهای آینده او تحت تأثیر قرار میگیرد. در نتیجه انتخاب شغل تا حد زیادی آینده فرد را تحت تأثیر قرار میدهد. هم چنین انتخاب شغل تعیین میکند که فرد از کدام یک از توانمندیها و استعدادهایش بهره بگیرد و از کدامیک چشم بپوشد (بندورا، ۱۹۹۵، به نقل از باوی، کریمی ، شیرالی نیا ، و ایمانی ،۱۳۸۸).
مهارت در تصمیمگیری از عوامل موفقیت شغلی به شمار میرود. نداشتن مهارت کافی در تصمیمگیری به موقع و مناسب یکی از مشکلات مهم انتخاب شغل و ادامه اشتغال موفقیت آمیز است (شفیعآبادی، ۱۳۹۲).
گیلبرت [۴۹]، تصمیمگیری را یک جریان پویای دایرهای به هم پیوسته دانسته و مراحل آن را شامل:
-
- تشخیص موقعیت، که موجب تصمیمگیری شده است.
-
- تجزیه و تحلیل موقعیت، یا مشکل.
-
- موازنه محاسن و معایب تصمیمگیری احتمالی.
-
- محاسبه و پیشبینی حوادث احتمالی و پیامدها.
-
- اتخاذ تصمیم
-
- ارزشیابی نتیجه تصمیمگیری
- اطلاع از نتایج تصمیم به منظور اصلاح یا تغییر تصمیم یا اجرای آن (رحیمیکرمی، ۱۳۸۹).
کرامبولتز و هامل[۵۰] (۱۹۷۷، به نقل از شفیعآبادی،۱۳۹۲) با تأکید بر رویکرد رفتاری مراحل هفتگانهای را برای تصمیمگیری شغلی طراحی کردهاند. این مراحل که به صورت سلسله مراتب هستند عبارتند از: تعریف مسأله، ایجاد یک برنامه عملی، روشن سازی ارزشها، تعیین مشاغل دیگر، کشف نتایج احتمالی، حذف نظام دار مشاغل، و آغاز عمل.
بررسی سادهترین تا پیچیدهترین وقایع زندگی نشان میدهد که تصمیمگیری جزء غیرقابل تفکیکی در هر لحظه و مرحله از زندگی است. تصمیمگیری عملی فعال و خلاق است که بدان وسیله فرد به انتخاب راه حل مناسبی موفق میشود و مشکلی را حل میکند. تصمیمگیری در انتخاب شغل نیز نقش مهمی دارد، افرادی که قدرت تصمیمگیری بهتری دارند، در مقایسه با کسانی که قدرت تصمیمگیری ضعیفی دارند مشاغل مناسبتری را انتخاب خواهند نمود (شفیعآبادی،۱۳۸۲، به نقل از مبسم، اسمعیلی، و فرحبخش، ۱۳۸۹).
بیشتر محققان کارآفرینی توجه خود را به « فرایند راهاندازی » کسب و کار بعد از تصمیمگیری، معطوف ساخته و مرحله تصمیمگیری را مورد غفلت قرار دادهاند، در حالی که قبل از مرحله راهاندازی، مرحله تصمیمگیری قرار دارد. در مرحله تصمیمگیری به این نکته توجه میشود که چه عوامل و عناصری باعث میشود تا یک فرد تصمیم بگیرد که از میان گزینههای شغلی مختلف، راهاندازی یک کسب و کار را انتخاب کند (مورانیو[۵۱]، گورگیووسکی[۵۲]، ۲۰۰۷، به نقل از بارانی، زرافشانی، دل انگیزان، و حسینی لرگانی، ۱۳۸۹).
تصمیمگیری شغلی مناسب امر مهمی برای افراد محسوب میشود. فرد با تصمیمگیری شغلی علاوه بر این که شغلی را انتخاب میکند، سبک زندگی مخصوصی را نیز انتخاب میکند. زمانی که فرد شغلی را انتخاب میکند آگاهانه یا ناخودآگاه مواردی از قبیل مقام، نیاز به ادامه تحصیل، نوع گذراندن اوقات فراغت و افرادی که باید با آن ها کار کند را انتخاب میکند (کراس [۵۳]،۱۹۹۷، به نقل از باوی و همکاران،۱۳۸۸).
نظریه های مختلفی در مورد تصمیمگیری و شاخههای مختلف آن از جمله تصمیمگیری شغلی مطرح شده است. جان دیویی (۱۹۱۰) برای استدلال و تصمیمگیری پنج مرحله را پیشنهاد میکند:
-
- آگاهی از مشکل و مسأله که فرد با آن مواجه شده است.
-
- جمع آوری اطلاعات و تعیین راه حلهای احتمالی برای مشکل.
-
- تفکر درباره واقعیت و تشکیل فرضیه بر اساس آن.
- بررسی فرضیه با توجه به اطلاعات و واقعیات جمع آوری شده (شفیعآبادی،۱۳۹۲).
شفیعآبادی درمدل چند محوری در مشاوره شغلی به اهمیت فرایند تصمیمگیری به عنوان یکی از اصول و مبانی نظریه خود اشاره نموده است. از نظر وی انسان برای ادامه حیات و حل مسأله در هر لحظه باید در زمینههای مختلف درست تصمیم بگیرد. اگر فردی قدرت تصمیمگیری مناسب و به موقع را نداشته باشد با مشکلات گوناگون مواجه میگردد. انتخاب شغل یکی از مهمترین تصمیمهای زندگی انسان محسوب میشود. چنان چه فرد فرایند تصمیمگیری را نیاموخته باشد و نتواند با توجه به عوامل اجتماعی، اقتصادی، شخصی و سیاسی درست تصمیم بگیرد زندگی نابسامانی خواهد داشت. عواملی نظیر نظام ارزشها، خطر پذیری، داشتن اطلاعات، خلاقیت و بلوغ در تصمیمگیری مؤثرند (شفیعآبادی، ۱۳۸۸، به نقل از محمد طهرانی شفیع آبادی، فلسفی نژاد ، و حسینیان ،۱۳۹۱).
کرامبولتز در سال ۱۹۹۶ بر این باور بود که دانش آموز نباید برای به نتیجه رسیدن، دست به تصمیمگیری شغلی بزند، بلکه باید بیشتر تشویق شود تا کشف کند، حذف نماید و تمرینات موقتی در فرایند یادگیری داشته باشد. از این راه به سمت تحقق اهداف فردی به پیش میرود. با توجه به این دیدگاه، بی تصمیمی مشکلی است که انتظار میرود دانش آموز در صدد رفع آن باشد. البته این مشکل نباید به عنوان یک تشخیص منفی مد نظر قرار بگیرد، بلیکه باید به عنوان شرایط فعلی دانش آموز دیده شود که برای یادگیری و کشف آماده است (زونکر[۵۴]،۲۰۰۶، به نقل از جلالی ،آقایی ، نظری ،۱۳۹۰).
بخش سوم: نظریه یادگیری اجتماعی کرامبولتز:
مقدمه ای بر نظریه یادگیری اجتماعی:
یکی از نظریهپردازان تصمیمگیری شغلی کرامبولتز است که در ارائه دیدگاهش از نظریه یادگیری اجتماعی بهره گرفته است. کرامبولتز با بهره گرفتن از نظریه یادگیری و با توجه به دو عامل رفتار و شناخت، چگونگی تصمیمگیری شغلی را مطرح میسازد و بدان وسیله به مراجع کمک میکند تا بر مهارتهای رفتاری و شناختی خود که برای تصمیمگیری شغلی ضرورت دارد بیافزاید (شفیعآبادی،۱۳۹۲).