۶٫ارتباط با اقوام و اطرافیان
وابستگی های عاطفی زن و شوهری خانواده های خود میتواند بر روابط زناشوئی تأثیر سوء بگذارد. در بسیاری از موارد توجه زیاد زن با شوهر به پدر و مادر اسباب کدورت خاطر دیگری را فراهم میکند. اقوام هم گاهی میلی برای فرزندان ازدواج کرده خود به وجود می آورند. آن ها هم مانند فرزندانشان گرفتار احساس، بی عدالتی، تعمیم مبالغه آمیز و تفکرات نمادین هستند(بک، ۱۳۷۶).
والدین حتی اگر دخالت ظاهری نکند به طور غیر مستقیم در زندگی فرزندانشان مؤثر میباشند چرا که افکار زن و شوهر و شخصیت آن ها تحت تأثیر افکار والدینشان شکل گرفته است و هر دو همان رفتاری را با همدیگر میکنند که از پدر و مادرشان فرا گرفته اند. نقش خانواده اصلی بعد از ازدواج به قدری قوی است که وقتی دو نفر به هم پیوند زناشویی می بندند در واقع والدین مرد والدین زن همه در تمام ابعاد و اوضاع و شرایط زندگی زوج جدید حضور دارند.حال اگر والدین طرفین هر دو زندگی رضامند و خشنودی داشته باشند، زوج جدید هم رضامند خواهند بود و اگر هر دوی آن ها نارضامند و ناسالم بزرگ شده و رشد یافت باشند، درآن صورت زوج جدید قادر نخواهد بود زندگی سالم و رضامندی را تشکیل دهند( ثنایی و همکاران،۱۳۷۶).
به نظر بلاچ(۱۳۷۰) تردید در احساس تعهد نسبت به رابطه زناشویی ممکن است زمانی به وجود آید که زن، شوهر و یا هر دوی آن ها در ارتباط با والدین خود دشواریهایی داشته اند. این مسئله مشترک ممکن است تحت تأثیر ناتوانی پدر و مادر در دست برداشتن از فرزند خود تشدید شود. پدر و مادر به فرزند خود می چسبند و فرزند توان رفتار مستقل را ندارد. در شرایطی که تنها یکی از طرفین زناشویی، زن یا شوهر نتواند از پدر و مادر خود جدا شود، شخصیت همسر نقش مهمی در زندگی زناشویی ایفا میکند. اگر زن و شوهر هر دو به والدین خود دلبسته باشند موقعیت دشوار تر می شود و مشکل زمانی تشدید می شود که زن یا شوهر یا هر دو آن ها احساس میکنند که با ازدواج به پدر یا مادر خود لطمه میزنند و این موقعیتی است که پدر یا مادر با طرز برخورد خود میتوانند آن ها را به وجود آورده یا تشدید کنند.
۷٫مسائل ارزشی، عقیدتی و مذهبی
گاه ازدواج به علت ناآگاهی زن و شوهر از قابلیتهای ذهنی و یا در اثر بی اطلاعی از نظام های ارزشی و یافته های اخلاقی یکدیگر با اشکال مواجه می شود پس از آنکه زن و شوهر متوجه میشوند که وجه مشترک چندانی با هم ندارند، پیوندهای زندگی زناشویی آن ها سست شده و ممکن است از هم فرو بپاشد(بلاچ، ۱۳۷۰). همسانی میان زن و شوهر از نظر مذهبی، سبب جذب وابستگی هرچه بیشتر زن و شوهر و استواری پیوند زناشویی ایشان میباشد و برعکس ناهمسانی سرچشمه کشمکشهای خانوادگی است. ناهماهنگی مذهبی علاوه بر ایجاد اختلاف بین زن و شوهر مشکلات بسیاری را نیز در روابط ایشان با والدینشان ایجاد میکند(ساروخانی، ۱۳۷۰).
روانشناسان، ازدواج دو نفر از مذاهب مختلف را کار غیرعلاقلانه ای می دانند. اگر یکی از زوجین به عقاید مذهبی خود با ایمان کامل پایبند باشد، امکان اختلاف نظر در این مورد زیاد است، به علاوه تربیت فرزندان بسیار متأثر از نگرش مذهبی زوجین است مثلاً اگر پدر مسلمان و مادر مسیحی باشد و هریک پایبند به عقاید خود باشد، تلاش در تربیت کودکان مبتنی بر اندیشه دین خود خواهد بود و این امر سبب بروز اختلافات خانوادگی خواهد شد(شاملو، ۱۳۸۳).
۸٫نقش اقتصادی – اجتماعی و روانی ازدواج
ازدواج در جوامع بشری از بدو امر دو نقش اساسی در زندگی افراد دارد. نقش اقتصادی- اجتماعی و نقش روانی از دیرباز بعد اقتصادی- اجتماعی آن بیشتر مورد توجه و تأکید بوده است. زن و شوهر بیشتر در بعد اقتصادی نیازمند بودند و آوردن فرزند به ویژه فرزند مرد، باز هم تأکید بیشتر در تأمین اقتصادی آینده بود. امروزه گرچه بعد اول هنوز به قوت خود باقی مانده است، اما بعد روانی ازدواج در جوامع صنعتی و پیشرفته تر بر بعد اول پیشی گرفته است. در زمان حاضر در میان افراد تحصیلکرده، به طور کلی ازدواج قبل از هر چیز، وسیله ای است برای ارضای نیازهای روان شناختی و طریقی برای تجلی و نمود خویشتن فرد. به عبارت دیگر امروزه ازدواج از بعد روانی و معنوی مهم تری برخوردار است. بدین ترتیب معیار مهم ارزیابی یک ازدواج موفق، میزان رابطه ی عاطفی بین دو همسر است. هرچه بر شدت این رابطه عاطفی به طور متقابل افزروده شود دور از تمام مشکلات و موانع که ممکن است در ابعاد دیگر زندگی زوجین وجود داشته باشد آن ازدواج به همان نسبت یک ازدواج موفق ارزیابی میگردد. شکی نیست ایجاد چنین رابطه ای و تداوم آن به کفایت و کاردانی هر دو طرف و به حساسیت زن و شوهر به احساسات و نیازهای همدیگر و هم چنین شدیداًً به خودآگاهی هر کدام از آن ها بستگی دارد( مصلحتی،۱۳۸۳).
۹٫رشد عاطفی و فکری
مهم ترین عامل موفقیت در زندگی زناشویی رشد عاطفی و فکری است. درجه رشد عاطفی و فکری فقط بستگی به سن تقومی ندارد، بلکه سن روانی، اجتماعی و عاطفی و سن جسمانی از عوامل مؤثر است. اگر این عوامل متقنی باشد، بهترین سن برای ازدواج مرد در ۳۷ سالگی و برای زن بیست سالگی است. در این سنین فرد عادی به اندازه ای رشد و ثبات فکری و عاطفی دارد که اکان تغییر ناگهانی در رفتار او کم است. اگرچه در این سن، عادات مختلف در فرد به صورت محکمی درآمده ولی هنوز قابلیت تطبیق و سازش در او وجود دارد. البته باید اضافه کرد که سنین فوق را روانشناسان فقط از لحاظ کلی انتخاب کردهاند، بدین معنی که خیلی از ازدواج های مقرون به خوشبختی وجود دارد که زن و مکرد در مواقع ازدواج بسیار مسن تر و یا جوان تر بوده اند( مصلحتی،۱۳۸۳).
به گفته کارلسون چون انتظارات شیوه نگرش اشخاص در سنین مختلف فرق میکند و افرادی که دارای سن متفاوت هستند در فرهنگ و اندیشه ایشان نیز تفاوت وجود دارد، لذا تفاوت وسیع سنی با خود، تفاوت های وسیع فرهنگ و جهان بینی را به همراه خواهد داشت و بر بقای زوجیت و سعادت زناشویی تأثیر خواهد گذارد(ساروخانی،۱۳۷۰).
۱۰٫تناسب در سن
در تفاوت بین زن و شوهر حد و مرزی وجود ندارد. مرد در هر سنی که باشد میتواند با یک زن بالغ در سنی که باشد ازدواج کند و برعکس زن در هر سنی باشد میتواند با یک مرد در هر سنی که باشد ازدواج کند اما بهتر است حتی المقدور تناسب در سن در بین زن و شوهر رعایت شود. چون زن و شوهری که از جهت سن تناسب داشته باشند بهتر میتوانند با هم زندگی کنند و مشکلاتشان کمتر خواهد بود(امینی، ۱۳۶۹).
۲- ۹- ویژگی هایی که در امر زناشویی نقش منفی دارد
- خست: اگر یکی از زوجین خسیس باشد زندگی هم از نظر روانی و هم از نظر رفاهی برای دو طرف سخت و مشکل خواهد بود.
۲- عصبانیت : حساسیت های بیمورد و پرخاش و توهین و بیاحترامی صفات مذمومی هستند که علاوه برآنکه طرف مقابل را ناراحت میکند، به خود شخص نیز زیان میرساند.
۳- دورویی: زندگیای که در آن صداقت و صمیمیت نباشد، اعتماد و اطمینان از آن رخت بر خواهد بست و اضطراب و تزلزل روانی برآن حاکم خواهد بود.
۳- دروغ : دروغ نیز مثل دورویی بنیان خانواده را متزلزل کرده و اعتماد را از میان میبرد(همان منبع).