فدایی و حسن زاده کمند (۱۳۸۹)در پژوهشی با عنوان “بررسی تولیدات علمی اعضای هیات علمی حوزه علوم انسانی دانشگاه تبریز طی سالهای ۱۳۸۱-۱۳۸۶” به این نتیجه رسیدند که بیشترین درصد مقاله های تالیفی مربوط به سال ۱۳۸۵ و بیشترین درصد کتابهای تالیفی، آثار ارائه شده در مجامع ملی و بینالمللی و طرحهای پژوهشی پایان یافته مربوط به سال ۱۳۸۶ است. از نظر انواع تولیدات علمی در سالهای مورد پژوهش ۶۲ مورد کتاب تالیفی، ۲۸ مورد کتاب ترجمهای، ۳۶۸ مورد مقاله تالیفی در مجله های داخلی، ۱۷ مورد مقاله ترجمه شده در مجله های داخلی، و ۲۵ مورد مقاله چاپ شده در مجله های خارجی انجام گرفته است. همچنین در این سالهای ۲۹۱ مورد آثار ارائه شده در مجامع ملی و بینالمللی و ۱۸۲ مورد طرح پژوهشی انجام گرفته است. آزمون فرضیه ها نشان میدهد که بین متغیرهای سن، جنس و مرتبه علمی و محل اخذ مدرک تحصیلی افراد با میزان تولیدات علمی آنها رابطه معنی داری وجود دارد.
۲-۲-۲- پژوهشهای انجام شده در خارج از کشور
الیسون و استوارت[۳۰] (۱۹۷۴)تحقیقی را در دانشگاه ویسکانین آمریکا تحت عنوان “تفاوت در تولیدات علمی دانشمندان” انجام دادند که تأکید آن ها روی روند برتری فزاینده بوده است. نتایج حاصل از تحقیق نشان داد که قدرت تولید میان دانشمندان به دلیل روند برتری فزاینده دارای توزیع نامتعارفی است. یعنی به دلیل بازخورد امتیازات و اعتبارات، دانشمندان با قدرت بالا میزان تولید خود را حفظ کرده و افزایش میدهند، درحالیکه دانشمندانی که تولید کمتری دارند تمایلی به حفظ میزان تولیدات خود ندارند و روند تولید آن ها رو به کاهش است. برتری فراینده همچنین دلالت بر این دارد که توزیع قدرت تولید به طور فزاینده در یک گروه سنی از دانشمندان نابرابر می شود. یک پیمایش طولی این فرضیه را در بین شیمیدانان، فیزیکدانان و ریاضیدانان تأیید کرد، بهطوری که افزایش نابرابری در تولید به طور خطی با افزایش سن حرفه ای همراه بود. البته این افزایش شدیداً با توزیع متغیر زمان صرف شده برای تحقیق در ارتباط بود. همچنین یافته های تحقیق نشان داد که یک تناسب میان تولید، منابع و احترام، حوزه شغلی را بهبود می بخشد و رابطه میان آن ها با افزایش سن حرفه ای افزایش مییابد. این تحقیق بر پایه نظر مرتون در ۱۹۶۷ که افزایش مشارکتهای علمی بین دانشمندان را به تشویق و اعتبار ارتباط میدهد و مطالعات طولی کول و کول در ۱۹۶۷ و نظریه هاگستروم در ۱۹۶۸ که تولید را به تشویق مربوط میسازند، انجام شده است. بر اساس این نظریات روند برتری فزاینده دو بازتاب را شامل می شود که در آن تشویق و منابع، متغیرهای مداخلهگر هستند. ابتدا اینکه دانشمندانی که به واسطه پیشرفتهای مهم خود مشهور شده اند، برای حفظ یا افزایش شهرتشان و همچنین به دلیل توقعاتی که همکاران آن ها برای موفقعیت هر چه بیش تر آنان دارند نسبت به افزایش آثارشان برانگیخته خواهند شد. دوم این که تشویق، دستیابی به منابع که موجب تجهیزات امکانات تحقیق می شود مانند پول، زمان، دوستان و همکاران لایق، دستیابی آسان به اطلاعات را فراهم می آورد. که این منابع علاوه بر ارزش ابزاریشان به عنوان شاخص هایی برای محترم شمردن دانشمندان به حساب میآیند و این مانند تشویق، تاثیرات مثبتی بر قدرت تولید دانشمندان دارند. در مقابل، دانشمندانی که تولیدات کمی دارند و یا کسانی که کارهایشان مورد تشویق قرار نگرفته است به خصوص زمانی که نمی تواند به منابع مورد نیاز برای اجرای تحقیق دست یابند نسبت به تحقیق بیعلاقه میشوند. شاخص قدرت تولید دانشمندان در این تحقیق بر اساس تعداد انتشارات و تعداد ارجاعات به آن ها اندازه گیری شده است.
کویک و تیجن[۳۱] (۱۹۹۶)در پژوهشی با عنوان “نقش مراقبت از فرزند، مشارکت در تحقیق و تفاوتهای جنسیتی در تولیدات علمی” میزان تولیدات علمی مردان و زنان را در مؤسسه مطالعات، تحقیقات و تحصیلات عالی نروژ مورد بررسی قرار دادند. نتایج حاصل از تحقیق نشان داد که مراقبت از فرزند و مشارکت نکردن در امر تحقیق دو عاملی است که موجب تفاوتهای جنسیتی در تولیدات علمی می شود. زنانی که دارای فرزندان کوچک بودند، همکاری کمتری با سایر دانشمندان در امر تحقیق داشته و به همان اندازه تولید علمی کمتری نسبت به مردان و نسبت به همکاران زن خود داشتند. همچنین نتایج نشان داد که بین تعداد فرزندان و تولید علمی زنان رابطه وجود داشته است به طوریکه داشتن فرزند زیاد موجب کاهش تولید علمی در بین زنان شده بود. بر اساس یافته ها عدم مشارکت در تحقیق به خاطر عهده دار بودن مسئولیت مراقبت از فرزند بوده است. در مجموع، یافته های این تحقیق نشان داد که دوران به دنیا آوردن فرزند و مراقبت از آن عامل مؤثر در فعالیتهای زنان عضو هیات علمی است که به صورت مانعی بر سر راه فعالیتهای علمی آنان کاهش تولیدات آن ها را در آن مقطع زمانی موجب شده است. علاوه بر این، بنا به یافته های تحقیق، زنان بیش از مردان تمایل به همکاری با سایر محققین و همتایان خود و به طور کلی شرکت در فعالیتهای گروهی مشترک داشتند و فقدان مشارکت در تحقیق و عدم همکاری با همکاران درون حوزه دانشگاهی و خارج از آن و عدم همکاری در سطح بینالمللی، تاثیر منفی و معکوس بر میزان تولید علمی اعضای هیات علمی زن داشته است، در حالیکه این تاثیر در بین مردان مورد مطالعه مشاهده نگردید.
لانگ[۳۲] (۱۹۷۸)در تحقیقی تحت عنوان “قدرت و موقعیت دانشگاهی، در مشاغل علمی رابطه میان قدرت تولید و موقعیت دانشگاهی” را مورد بررسی قرار داد. نتایج حاصل از یک مطالعه طولی در بین بیوشمیست های مرد نشان داد که باید تاثیر قدرت تولید بر موقعیت سازمانی از تاثیر موقعیت سازمانی بر قدرت تولید جدا گردد. یافته ها نشان داد که زمانی که تاثیر قدرت تولید بر موقعیت و شرایط ضعیف است تاثیر موقعیت سازمانی بر قدرت تولید بیشتر است. به عبارت دیگر، افرادی که در سازمان های معتبر و مشهور به کار گرفته میشوند، قدرت تولیدشان بیش تر است، قدرت تولید که با تعداد تالیفات و ارجاعات سنجیده شده در این تحقیق تاثیر غیر معنیداری بر موقعیت و منزلت اولین درجه دانشگاهی میدانستند و بر پیامدهای بعدی تغییرات سازمانی در آن شغل را نشان میدهد. بر اساس نتایج به دست آمده، اگرچه رابطه بین قدرت تولید و موقعیت و منزلت دانشگاهی در زمانی که آن موقعیت به دست می آید، غیر معنا دار بود، اما تاثیر موقعیت سازمانی بر قدرت تولید، یک افزایش را در طول زمان نشان داد. طبق نتایج حاصل از تحقیق، برای دانشمندانی که سازمان محل کار خود را تغییر می دهند، موقعیت محل کار جدید به طور معنیداری با تغییرات قدرت تولید آنان بعد از تحرک شغلی در ارتباط است.