توجه به عنوان مؤلفهی دیگر هشیاری، فرایند ایجاد حساسیت افزایشیافته نسبت به دامنه محدود تجربه اطلاق می شود. شناخت، نوعی از فرایندهای ذهنی، تجارب یا حالات روانی است که فرد می تواند از آن ها آگاهی حاصل نماید (تونیتو[۱۶۹]،۲۰۰۲).
در ارتباط با ذهنآگاهی، آیین بودا بین شناخت ادراکی و شناخت مفهومی تفاوت قائل شده است. منظور از شناخت ادراکی میزان حضور آگاهی نسبت به اتفاقات درون و بیرون بدن است و شناخت مفهومی عبارت از تجارب درونی است که با شناخت ادراکی روی داده و می تواند به شکل توصیفی (مانند آن یک صداست)، تحلیلی (مانند آن یک صدای بلند است) یا قضاوتی (مانند آن یک صدای آزاردهنده است) باشد. شناخت مفهومی از بیشترین رابطه با فرایندهای فراشناختی برخوردار میباشد. با آنکه آگاهی، توجه و شناخت به روشی تعریف شدهاند ولی تمایز بین فرایندهای فراشناختی به این روشنی تعریف نشده است.
فراشناخت[۱۷۰] به طرق مختلفی تعریف شده است؛ از جمله «باورها و نگرشهای مرتبط با شناخت» ، شناخت در مورد شناخت؛ فرایندی فعال و عمیق که معطوف به فعالیت شناختی است و فعالیت شناختی که در آن سایر فعالیتهای شناختی، هدف تعمق قرار می گیرند (یعنی تفکر در مورد تفکر). بین دانش و بینش فراشناخت تفاوت وجود دارد. دانش فراشناخت به معنای دانش واقعی است که در آن محتوای افکار، همیشه منعکس کننده واقعیات دنیای خارج نیست؛ درصورتی که بینش فراشناخت عبارت از تجربه واقعی افکار ( به عنوان پدیده های ذهنی) در لحظه وقوع میباشد (تیزدیل،۱۹۹۹؛ تیزدیل و همکاران،۲۰۰۲).
آگاهی فراشناختی به عنوان نوعی از بینش فراشناختی به تجربه افکار به عنوان وقایع ذهنی، جنبههایی از خود یا انعکاسات مستقیمی از واقعیت می پردازد. علاوه بر این باور فراشناختی تاحد زیادی به باور فرد مربوط است. آنچه تعریف عملیاتی این شیوه های مختلف پردازشگری ذهنی را مشکلتر میسازد، آن است که این اصطلاحات غالباً مترادف با هم به کار میروند. مثلاً تیزدیل و همکارانش(۲۰۰۲)، مینویسند: بینش فراشناختی(آگاهی) را تحت عنوان تجربه کردن افکار در لحظه وقوعشان درنظر می گیرند. استفاده کردن از هر دو اصطلاح دانش و بینش فراشناختی، تفاوت بین این دو را کمرنگ نموده است. علاوه بر این از تعریف یک شیوه پردازشگری برای تعریف اشکال دیگر نیز استفاده می شود؛ مثلاً در حالی که آگاهی قبل از این به عنوان نظارت دائم محیطهای درونی و بیرونی تعریف شده، این اصطلاح در ادبیات علمی ذهنآگاهی به عنوان توانایی ذهنی انسان برای تمیزدهی شناخت (مثلاً افکار و احساسات) از تشخیص ( مثلاً دانستن اینکه فرد در حال احساس کردن یا تفکر کردن) تعریف شده است (تونیتو،۲۰۰۲). تعریف اخیر از تشابه بسیار زیادی با تعریف دانش فراشناختی و بینش فراشناختی برخوردار است. تعاریف برخی از این اصطلاحات نیز در یک زمینه خاص میباشد. تعریف اخیر از تشابه بسیار زیادی با تعریف دانش فراشناختی و بینش فراشناختی برخوردار است. تعاریف برخی از این اصطلاحات نیز در یک زمینه خاص میباشد مثلاً از فراشناخت در رابطه با آسیبشناسی روانی تحت عنوان «آگاهی از شناخت در افسردگی» یاد شده است. به نظر میرسد که پردازشگری فراشناختی با ذهن آگاهی رابطه داشته باشد. به این دلیل که بیشاپ(۲۰۰۲)، ذهنآگاهی را تحت عنوان یک نوع توانایی فراشناختی که در آن فرد از توان مشاهده فرایندهای ذهنی خود برخوردار میگردد، تعریف می کند. بنابرین ذهنآگاهی تلفیقی از توجه در زمان حال و پذیرش تجارب درونی است تا صرفاً توانایی مشاهده فرایندهای ذهنی.
۲-۱-۴-۷-۲- اشکال هشیاری رفلکسی
سیندر[۱۷۱](۱۹۷۴)،در رابطه با خودنظارتی یا مشاهده خود و خودکنترلی هدایتشونده به انجام مطالعاتی مبادرت نمود و به تشریح اهداف بالقوه خودنظارتی پرداخت. او این اهداف را به این شرح خلاصه نمود:
-
- رابطه دقیق با حالات عاطفی خود
-
- ابراز یک حالت عاطفی که ممکن است با حالت عاطفی تجربه شده مطابق نباشد
- پوشانیدن یک حالت عاطفی نامناسب و عدم پاسخگویی به یک حالت عاطفی نامناسب
از فرایندهای خودنظارتی در مداخلات شناختی ـ رفتاری نیز استفاده می شود؛ مثلاً «ثبت تغذیه روزانه در درمان پرخوری عصبی» (آگراس و اپل[۱۷۲]،۱۹۹۷)، ثبت نگرانیها در درمان اضطراب منتشر (کراسکه، بارلو و الیری[۱۷۳]،۱۹۹۲) و تغییر در فراوانی یک رفتار هدف که نتیجه فرایند خودنظارتی است (کارداسیوتو،۲۰۰۵).
نظریه خودآگاهی با پل زدن به سازه خودنظارتی سیندر(۱۹۷۴) تمایزی را بین دو مفهوم قائل شده است:
الف- توجه معطوف به خود، ب- توجه معطوف به محیط (فینگشتاین[۱۷۴]،۱۹۹۷).
سه سازه از نظریه خود ـ آگاهی مشتق شده است:
-
- خود ـ آگاهی[۱۷۵]
-
- خود ـ هشیاری[۱۷۶]
- توجه معطوف به خود[۱۷۷]
سازه خود ـ آگاهی به عنوان حالتی روانشناختی تعریف شده است که در آن توجه معطوف به خود، در نتیجه متغیرهای موقعیتی گذرا، مزمن یا هردو روی میدهد. بین خودآگاهی فردی، یعنی آگاهی از خود از دیدگاه فردی و خودآگاهی عمومی یعنی آگاهی از خود از دیدگاه و چشم انداز خیالی دیگران نیز تفاوت وجود دارد. برخلاف خودآگاهی که یک حالت روانی است، خودهشیاری به عنوان گرایش دائم افراد برای جهتدهی توجه به سمت درون یا بیرون تعریف شده است (فجفار و هویل[۱۷۸]،۲۰۰۰).
فینگشتاین(۱۹۹۷)، خاطر نشان می کند که خودهشیاری افزایش یافته با آگاهی افزایش یافته از افکار و احساسات، تجربه حالات بدنی و واکنش عاطفی نسبت به رویدادهای شخصی رابطه دارد، با این وجود یکی از انتقاداتی که به این محقق می شود آن است که خودهشیاری فردی از دو عامل تشکیل شده است: خودتعمقی و آگاهی از حالات درونی. مطالعات نشان داده اند که خودتعمقی از همبستگی مثبتی با مقیاس عواطف منفی و روان نژندی برخوردار است در حالی که آگاهی از حالات درونی از چنین رابطه ای برخوردار نبوده یا اصلاً رابطهای ندارد (تراپنل و کمپل[۱۷۹]،۱۹۹۹).
سومین سازهی مشتق شده از خودآگاهی، توجه معطوف به خود است که اینگرام، لومری، کروئت و سیبر (۱۹۸۷) آن را به عنوان آگاهی حاصل از اطلاعات تولید شده درونی تعریف می کند. سازهای که به توجه معطوف به خود، مربوط است، جذب میباشد. تلگن و اتکینسون[۱۸۰](۱۹۷۴)، در بررسی روابط تلقین پذیری هیپنوتیزمی، جذب را تحت عنوان تعهد دسترسی کامل به منابع ادراکی، حرکتی، تخیلی و فکری موجود نسبت به یک الگوی یکپارچه موضوع توجه تعریف کرده اند. آن ها بیان کرده اند که توجه کامل با مفهوم پررنگی از واقعیت نسبت به یک موضوع کانون، کاهش انحراف حواس توسط محرکهای بیرونی و یک حس اصلاحشده واقعی و مفهوم خود رابطه دارد. خودجذبی[۱۸۱] شامل توجه افراطی، مداوم و خشک نسبت به اطلاعات درونی میباشد (کارداسیوتو،۲۰۰۵).