آیزنک علاقهمند بود بداند که برونگرایان و ودرونگرایان از لحاظ زیستی و ژنتیکی چه تفاوتی با هم دارند. او دریافت که سطح پایه انگیختگی مغز برونگرایان پایینتر از درونگرایان است. چون سطح انگیختگی مغز برونگرایان پایین است به برانگیختگی و تحریک نیاز دارند و فعالانه آن را جستوجو میکنند. در مقابل درونگرایان از برانگیختگی و تحریک دوری میکنند زیرا سطح انگیختگی مغز آنها از پیش بالا است. (همان منبع).
۲-۲-۲ روانرنجورخویی
افراد روانرنجور به صورت مضطرب، افسرده، تنیده، غیرمنطقی و دمدمی توصیف میشوند. امکان دارد آنها عزت نفس پایین داشته و مستعد احساس گناه باشند. آیزنک معتقد بود که روانرنجورخویی عمدتاًً ارثی است، حاصل عوامل ژنتیکی است نه یادگیری یا تجربه. روانرنجورخویی در ویژگیهای زیستی و رفتاری جلوهگر می شود که با ویژگیهای افرادی که ثبات هیجانی داشته و در انتهای بعد روانرنجورخویی قرار دارند متفاوت است. کسانی که از لحاظ روانرنجورخویی بالا هستند در آن نواحی مغز که شاخه سمپاتیک سیستم عصبی خودمختار را کنترل میکنند فعالیت بیشتری را نشان می دهند. این سیستم هشدار دهنده بدن است که با افزایش دادن سرعت تنفس، ضربان قلب، جریان خون به عضلات، و آزاد شدن آدرنالین به رویدادهای استرس زا یا خطرناک پاسخ میدهد. آیزنک معتقد بود که سیستم عصبی خودمختار در افراد روانرنجور حتی به عوامل استرسزای ملایم واکنش مفرط نشان میدهد که زودرنجی یا حساسیت بیش از حد مزمن به بار میآورد. این وضعیت به افزایش تهییجپذیری در پاسخ به تقریباً هر موقعیت دشواری منجر می شود. در واقع افراد روانرنجور به رویدادهایی که دیگران بیاهمیت میدانند به صورت هیجانی واکنش نشان می دهند. به عقیدهی آیزنک، این تفاوتهای واکنشپذیری زیستی در بعد روانرنجورخویی، فطری هستند. افراد به صورت ژنتیکی به سمت روانرنجورخویی یا ثبات هیجانی گرایش دارند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
از نظر آیزنک، صفات و ابعاد عمدتاًً به وسیله وراثت تعیین میشوند، هر چند که شواهد پژوهشی نشان می دهند که عنصر ژنتیکی برونگرایی و روانرنجورخویی نیرومندتر از روانپریشخویی است. آیزنک تأثیرات محیطی و موقعیتی بر شخصیت، مانند تعاملهای خانوادگی در کودکی را منتفی ندانست ولی معتقد بود که تأثیرات آنها بر شخصیت محدود است.(همان منبع).
۲-۳ اصول شخصیت شناسی
اولین اصل در شخصیتشناسی[۵۴] موری[۵۵]، اصطلاح او برای بررسی شخصیت، این است که شخصیت در مغز ریشه دارد. فیزیولوژی مغز انسان تمام جنبه های شخصیت را هدایت و کنترل می کند.نمونه ساده این است که برخی داروها عملکرد مغز و از این رو شخصیت را تغییر می دهند. هر چیزی که شخصیت به آن وابسته است، ازجمله حالتهای احساس، خاطرات، عقاید، نگرشها، ترسها و ارزشهای هشیار و ناهشیار در مغز وجود دارد. اصل دوم در سیستم موری به مفهوم کاهش تنش مربوط می شود. سومین اصل شخصیتشناسی موری این است که شخصیت فرد در طول زمان به رشد کردن ادامه میدهد. چهارمین اصل موری این عقیده را شامل می شود که شخصیت تغییر و پیشرفت می کند و ثابت یا راکد نیست. موری طبق اصل پنجم، بر بیهمتا بودن هر فرد تأکید می کند و در عین حال به شباهتهایی بین تمام افراد نیز واقف است. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۳-۱ ثبات بینفرهنگی
گرچه عوامل یکسانی در فرهنگهای متعدد متداول هستند ولی تفاوتهای عمدهای در اهمیت نسبی و پسندیدگی اجتماعی آن ها مشخص شدهاند. برای مثال استرالیاییها برونگرایی و خوشایندی را پسندیدهتر از سه عامل دیگر میدانند. در مقابل ژاپنیها وظیفه شناسی را مهمتر از سایر عوامل میدانند. به عبارت دیگر، در جامعه ژاپن وظیفهشناس بودن برای فرد بیشتر از برونگرا بودن، خوشایندبودن، گشودهبودن یا حتی ثبات هیجانی داشتن اهمیت دارد.معلوم شد که در هنگکنگ و هندوستان، خوشایندی مهمترین عامل است. در سنگاپور ثبات هیجانی مهمتر بود، در حالی که در ونزوئلا ویژگی قابل تحسین برونگرایی است. در شیلی، فنلاند، آلمان، هلند، ترکیه و ایالات متحده هیچ عامل واحدی از عوامل دیگر مهمتر نبود. .(همان منبع).
۲-۳-۲ ثبات عوامل
این عوامل در کودکان و بزرگسالان تشخیص داده شدهاند. در پژوهش طولی که آزمودنیهای یکسانی را به مدت شش سال بررسی کردند، معلوم شد که هر پنج عامل از سطح بالای ثبات برخوردار بودند. (کاستا و مککری، ۱۹۸۸). برای مثال افرادی که در کودکی از لحاظ خوشایندی بالا بودند در بزرگسالی نیز همینطور ماندند. در تحقیق دیگری، از معلمان دوره پیشدبستانی درخواست شد پیش بینی کنند که دانش آموزان آن ها که در آن زمان سه تا شش ساله بودند در بیست سالگی چگونه خواهند بود. انتظارات آن ها بر اساس مشاهده رفتار کودکان، با نمرات این دانش آموزان در پنج عامل اصلی شخصیت مطابقت داشتند. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۴ عوامل به وجود آورنده شخصیت:
شخصیت ساخته وراثت و محیط است. انسان با ویژگیها ی ژنتیکی خاصی به دنیا میآید، و از آن پس سر و کار او با محیط اطراف خود خواهد بود. محیط نقش مهمی در شکل دهی شخصیت دارد. نمونه های روشن برای تاًثیر محیط بر شخصیت، کودکانی هستند که به تصادف در جنگلها یا در انزوا رشد کردهاند. برای مثال یک کشیش هندی به نام سینگ در جنگلهای هندوستان دو دختر را یافت و آن ها را با خود به خانه برد. بر اساس گزارشِ سینگ این دو کودک در هنگام یافته شدن هیچگونه از رفتارهای انسانی را نداشتند. چهار دست و پا راه میرفتند، زوزه میکشیدند، از اجتماع گریزان بودند، تحریک پذیری آن ها زیاد بود و روی هم رفته رفتار آن ها مانند محیط شان بود. (شولتز،۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).
۲-۴-۱ عوامل رفتار:
-
- ژنتیک
-
- آدمهای اطراف در محیط وتربیت
-
- تجربه های کودکی
-
- سبک زندگی
-
- جامعه – اجتماع
-
- تفاوتها- ویژگیها
-
- ارزشها و بورها
-
- انگیزش[۵۶]
-
- استعداد وتوانمندی
-
- هوش[۵۷]– مزاج[۵۸]
-
- بحرانها – زمان
-
- رشد[۵۹]
-
- ادراک – هشیاری
- احساس- هیجان
شخصیت جنبه های درونی و بیرونی منحصر به فرد و نسبتا با دوام منش فرد است که در موقعیتهای مختلف بر رفتار تاثیر می گذارد و یا مجموعه ای از ویژگیهای با دوام و منحصر به فرد است که امکان دارد در پاسخ به موقعیتهای مختلف تغییر کند. (سید محمدی، ۱۳۸۸). از دهه ۱۹۳۰ تا به امروز رویکردهای متعددی برای بررسی شخصیت پدیدار شدهاند و از دیدگاه های مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. (شولتز، ۱۹۹۰؛ ترجمه سیدمحمدی، ۱۳۸۸).