همه گیر شناسی
اختلال افسردگی عمده اختلالی است شایع با میزان شیوع حدود ۱۵ درصد برای طول عمر. در زن ها میزان این شیوع حدود ۱۰ تا ۲۵ درصد و در مردها ۵ تا ۱۲ درصد است. میزان بروز اختلال افسردگی در بین بیماران پزشکان عمومی به ۱۰ درصد و در بیماران داخلی بستری به ۱۵ درصد نزدیک می شود. تقریبا دو سوم بیماران افسرده به خودکشی می اندیشند و ۱۰ تا ۱۵ درصد آن ها به زندگی خود خاتمه میدهند. ۹۷ درصد بیماران مبتلا به اختلال افسردگی عمده از کاهش انرژی، ۸۰ درصد از اختلال خواب، ۹۰ درصد از اضطراب، ۵۰ درصد از تغییرات شبانه روزی در علائم، ۸۴ درصد از ناتوانی برای تمرکز و ۶۷ درصد از دشواری در تفکر شکایت دارند(انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۱۳).
همبودی اختلال افسردگی
شایعترین اختلالات همراه عبارتند از: سوء مصرف یا وابستگی به الکل، اختلال وسواسی جبری و اختلال اضطراب اجتماعی(انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۱۳).
افسردگی و اندیشناکی
هرچند که مفهوم اندیشناکی (نشخوار فکری) از سال ۲۰۰۰، وارد پیشینه نظری و پژوهشی شناخت درمانی شده است، اما اولین تعریف از اندیشناکی حدود سی سال قبل توسط ریپری[۷] ارائه شد. او اندیشناکی را تفکر افسرده ساز مستمر، مقاوم و مداومی میداند که پاسخی نسبتاً معمول به خلق منفی است. همچنین نولن – هوکسما اندیشناکی را تفکر منفعلانه و تکراری درباره علایم، علل و پیامدهای افسردگی میداند(حمیدپور، ۱۳۸۵). اندیشناکی ویژگی شناختی اختلال های خلقی است. در حالت خلقی منفی، ذهن افراد یک سری افکار تکراری تولید می کند مثل «چرا روحیه من اینقدر بد است؟» و … (پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۱). ممکن است اندیشناکی با چندین سازه شناختی مثل افکار خودآیند منفی، نگرانی، و وسواس اشتباه گرفته شود که به تفاوت آن با نگرانی در این فصل پرداخته شد. طبق فرضیه محتوای اختصاصی کلارک درونمایه و مضمون افکار هر اختلال به ماهیت آن اختلال بستگی دارد. به طور مثال درون مایه افکار در حالت افسردگی، بیشتر حول و حوش فقدان، شکست و ناامیدی دور میزند (حمیدپور، ۱۳۸۵). در همین ارتباط پاپاجورجیو و ولز [۸](۲۰۰۱) براین باورند که افکار خودایند منفی از نظر مدت زمان در مقایسه با اندیشناکی، زمان کمتری در سیستم پردازش اطلاعات باقی میمانند و از سوی دیگر ممکن است اندیشناکی پاسخی باشد به افکار خودآیند منفی اولیه. اندیشناکی با تداخل در تمرکز و توجه فرد، مانع برطرف شدن حالت خلقی غمگین می شود. بیشترین پژوهشهایی که در خصوص پیامدهای اندیشناکی انجام شده است به مسئله شدت یافتن و طولانی شدن خلق افسرده و غمگین پرداختهاند. پژوهشها نشان می دهند کسانی که در پاسخ به خلق افسرده از اندیشناکی استفاده میکنند، دوره های طولانیتر و شدیدتری از حالت خلقی غمگین را تجربه میکنند (نولن – هوکسما[۹]، ۱۹۹۱؛ اتکینز و تیزدل[۱۰]، ۲۰۰۱، ولز، ۱۹۹۰؛ به نقل از حمیدپور، ۱۳۸۵). ولز(۲۰۰۱) معتقد است آنچه اندیشناکی را به عنوان یک راهبرد مقابلهای در برابر حوادث منفی فعال می کند تقابل باورهای فراشناختی مثبت و منفی است. رویکرد فراشناخت از افسردگی، تلاش می کند تا تولید نشخوار فکری را در یک مدل سه سطحی به نام مدل عملکرد اجرایی خود تنظیمی (SREF) توضیح دهد. در این مدل اندیشناکی با خودنظمی و ناکارآمدی عاطفی در یک ساختار سه سطحی مرتبط می شود و در واقع اندیشناکی یا نشخوار فکری نوعی سبک مقابله با خلق افسرده محسوب می شود. طبق این مدل باورهای فراشناخت حمایت کننده از نشخوار فکری در شروع و دوام این سبک تفکر مؤثر هستند (پاپاجورجیو و ولز، ۲۰۰۱). در این فصل رویکرد فراشناخت به افسردگی به اختصار توضیح داده می شود.
نظریه های افسردگی
به اعتقاد الگوی زیستی، افسردگی اختلال بدن است. که بر مغز، عوامل ژنتیکی و انتقال دهنده های عصبی که به دو گروه با دو ساختار شیمیایی مختلف تقسیم میشوند: کاته کولامینها[۱۱] ، که شامل نوراپی نفرین، اپی نفرین و دوپامین میشوند؛ و ایندولامینها[۱۲]، که سروتونین و هیستامین را شامل میشوند، و بر نابهنجاریهای خواب متمرکز است (سلیگمن[۱۳]، ۲۰۱۲). در راستای الگوی تبیین زیستی اختلال افسردگی، در تعداد زیادی از مطالعات، ناهنجاریهای زیستی در بیماران دچار اختلالات خلقی گزارش شده است. نوراپی نفرین و سروتونین دو نورو ترانسمیتر از نوع آمین زیستی هستند که بیشترین دخالت را در پاتوفیزیولوژی اختلالات خلقی دارند. نظریهای دیگر دال بر دخالت دوپامین در بروز این اختلال دارد. داده ها حاکی از آن است که فعالیت دوپامینی ممکن است در افسردگی، کاهش یابد. دو نظریه جدید هم درباره ارتباط دوپامین با افسردگی وجود دارد: یکی اینکه در افسردگی ممکن است سیر دوپامینی مزولیمبیک دچار کژکاری شده باشد و دیگری اینکه ممکن است گیرنده نوع ۱ دوپامین (D1) در این بیماری کم کار شده باشد (انجمن روانشناسی آمریکا، ۲۰۱۳).
چنانچه افسردگی را در الگوهای روانشناختی آن پیگیری کنیم، به چند رویکرد بر می خوریم. در الگوی روانپویشی، نظریه پردازان پویشی، بر سه علت در افسردگی تأکید میکنند:
۱- خشمی که متوجه خود شده است
فرد افسرده در دوران کودکی خود عشق شدیدی را پرورش میدهد که با دلسردی فردی دیگر تضعیف می شود. او از اینکه دلسرد شده است، احساس خشم میکند. انرژی لیبیدویی نهفته، در عشق آزاد می شود، ولی متوجه فرد دیگری نمی شود. در عوض، من [۱۴]با فرد از دست رفته همانند سازی کرده یا او را جذب میکند و لیبیدوی آزاد شده، متوجه این بخش از من می شود. خشمی که در اصل نسبت به آن شخص احساس می شده، اکنون به خود[۱۵] بر میگردد(بوش[۱۶]، ۲۰۱۳). ضایعات و طرد بعدی، این ضایعه اولیه را دوباره فعال میسازند و باعث میشوند که خشم فرد افسرده، متوجه شخص خیانتکار اصلی شود که اکنون در من او ادغام شده است.
۲- وابستگی بیش از اندازه به دیگران برای عزت نفس:
فرد افسرده برای عزت نفس خود بیش از حد به دیگران وابسته است و چنانچه این نیاز برطرف نشود، عزت نفس او تنزل مییابد. افراد افسرده به صورت معتادان محبت انگاشته میشوند که به طرزی بی نظیر در ایجاد محبت دیگران ماهر شده اند و همواره دوست دارند سرشار از محبت باشند. با این حال، فرد افسرده غیر از دریافت این محبت، برای شخصیت واقعی فردی که او را دوست دارد اهمیت چندانی قائل نیست (مارکیس[۱۷]، ۲۰۱۱).
۳- درماندگی در رسیدن به هدفها
ادوارد بیبرینگ[۱۸] (۱۹۵۳) معتقد است افسردگی زمانی ایجاد می شود که من در برابر آرزوهایش احساس درماندگی میکند. احساس درماندگی در دستیابی به اهداف عالی من موجب از دست دادن عزت نفس می شود که ویژگی اصلی افسردگی است (مارکیس، ۲۰۱۱).
در نظریه های اصالت وجودی بر از دست دادن عزت نفس متمرکز میشوند. شیء از دست رفته میتواند واقعی یا سمبلیک باشد. قدرت، مقام اجتماعی یا پول. علت شایع افسردگی در مردان از دست دادن شغل است. شغل بیانگر ارزش شخص در نظر خودش میباشد. علت شایع افسردگی در زنان از دست دادن همسر بوده است. این از دست دادن فقط شخص مورد علاقه نبوده، بلکه منبع اصلی ارزش وی بوده است، زیرا موقعیت اجتماعی زن به طور سنتی مبتنی بر نقش شوهر بوده است. علاوه بر آن با از دست دادن نان آور خانواده ممکن است امرار معاش دچار مخاطره گردد(لوویس[۱۹]، ۲۰۱۲).