بند اول) طبقهبندی بزهکاری
سه دسته بزهکاران عبارتند از: ۱٫ بزهکاران روانرنجور، ۲٫ بزهکاران دارای اختلالات منش و بزهکاران جامعهستیز ذاتی و ۳٫ بزهکاران روانپریش.
بند دوم) بزهکاران روانرنجور:
افراد مبتلا به وسواس فکری – عملی هستند که به وسیله محرکهای ناخودآگاه، مثل محرکهای جنسی سرکوبشده به سمت ارتکاب عمل مجرمانه سوق داده میشوند. این افراد قادر به تحمل اضطراب نیستند. گروه دیگری از افراد روانرنجور، به واسطه احساسات گناهکارانه ناخودآگاه که ناشی از خشونت و تنفر عمیق آنان و احساسات گناهکارانه متعاقب آن است، مرتکب جرم میشوند. اعمال مجرمانه این بزهکاران عبارت است از: دزدی بیمارگونه، آتشافروزی، الکلیسم، قماربازی و ولگردی.
بند سوم) بزهکاران دارای اختلالات منش و بزهکاران جامعه ستیز ذاتی:
شامل مجرمینی هستند که دارای اختلالات منش بوده و به خودی خود، نشانه های روانرنجوری را از خود نشان نمیدهند. این افراد ستیزهجو، ضداجتماعی، تحریکپذیر، خودشیفته، ناپایدار، لذتجو، در مرحله دهانی تثبیتشده و از نظر احساسات، بیتفاوتاند و دارای فرامن ضعیفی هستند. این اشخاص غالبا در خانواده های بیثباتی پرورش یافتهاند که روابط عاطفی ضعیف و طرد و مسامحه شدید خانواده، آن ها را از همسانسازی با مدلهای نقشی صحیح باز داشته است. افراد این گروه ممکن است به تمامی جرایم دست بزنند.
بند چهارم) بزهکاران روانپریش و یا مبتلا به نقایص عقلی:
شامل مجرمینی هستند که به واسطه نقص استدلال و منطق، از درک اینکه اعمال مجرمانه آن ها خلاف است، عاجزند. این گروه شامل افراد مبتلا به اسکیزوفرنی و نقص عقلی و کسانی که دچار آسیب مغزی شدهاند و همچنین افراد مبتلا به اختلال دوقطبی است. جرایم این گروه، ظاهراً بیمعنا و عجیب هستند و شامل ارتکاب به انواع گوناگونی از جرایم ساده، زد و خورد، آتشافروزی، عورتنمایی و تجاوز جنسی و قتل عمد است(معظمی،۱۳۸۸،صص۱۰۹و۱۱۰).
گفتار دوم) سببشناسی بزهکاری
متغیرهای متفاوتی در بزهکاری نوجوانان مؤثر هستند. از جمله این متغیرها میتوان متغیرهای شخصیتی، متغیرهای خانوادگی و طبقه اجتماعی را نام برد.
الف. عوامل شخصیتی
تحقیقات نشان داده است که نوجوانان بزهکار در مقایسه با همسالان غیربزهکار خود، از لحاظ اجتماعی پرجرأتتر و جسورتر و نسبت به مراجع قدرت، بیاعتناتر هستند. انگیزه پیشرفت در این افراد کمتر است، آن ها خشمگینتر، بدگمانتر، مخربتر و تکانشیترند و در ضمن تسلط کمتری بر خود دارند. بسیاری از این نشانه ها، ماهیتا مخرب بوده و نشاندهنده احساس بیکفایتی، طردشدگی عاطفی و نیاز به ابراز وجودند. تفاوت بین نوجوانان بزهکار و غیربزهکار از لحاظ رفتار اجتماعی و خصوصیات شخصیتی از همان اوایل رشد خود را نشان میدهد؛ هر چند که رفتار بزهکارانه بارز ممکن است بعدها نمایان شود(کیگان جروم و دیگران[۲]، ۱۳۷۴،ص۶۱۶).
ب. طبقه اجتماعی
از آنجا که بعضی از گروههای اجتماعی به منابع ضروری زندگی دسترسی ندارند، جوانانی که فاقد ثروت و موقعیت اجتماعی هستند و نمیتوانند به اهداف خود برسند، برای دستیابی به اهداف خود از راههای غیرقانونی استفاده میکنند. با این وجود، پژوهشها درستی این مطلب را پیوسته تأیید نمیکنند. بسیاری از مردم طبقه پایین، مطابق قانون عمل میکنند و بسیاری از افراد طبقات ثروتمند مجرمند. از طرفی شواهد نشان میدهد که جرمهای رسمی و مهم میان طبقات پایین رایجتر است در حالی که جوانان طبقه متوسط و بالا بیشتر مرتکب تخلفات ویژه کودکی نظیر تخریب اموال، دله دزدی و سوء مصرف مواد میشوند(معظمی،۱۳۸۸،ص۹۳).
ج. عوامل خانوادگی
والدینی که بیش از توان و استعداد کودک از او انتظار دارند، یا آن ها که آزادی و ابتکارشان را محدود میسازند و مقررات خشک و سختی را به آنان تحمیل میکنند، روحیه پرخاشگری و عصیان را در آنان تقویت میکنند. در این حالت کودک علاوه بر مقررات خانواده، نسبت به قراردادها و مقامهای اجتماعی نیز بدبین شده و زمینه بزهکاری در او ایجاد میشود(پارسا،۱۳۷۸،ص۲۲۵).
پژوهشها نشان میدهد، غالبا بین بزهکاران و والدینشان ارتباط و درک متقابل و یا محبت وجود ندارد. والدین از فرزندان خود چندان انتظاری ندارند و در بین این خانواده ها بیاعتنایی، سهلانگاری و اختلاف عقیده زیادی وجود دارد. گرچه مطالعات نشان میدهد که بین از هم پاشیدگی خانواده ها و میزان وقوع بالای بزهکاری ارتباطی وجود دارد، اما در عین حال نتیجه تحقیقات در این زمینه نشان داده است که احتمال وقوع بزهکاری در خانواده هایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بیاعتنایی و بیاحساسی بین آن ها وجود دارد، بیشتر از خانواده های از هم پاشیدهای است که بین آن ها محبت و حمایت متقابل وجود دارد(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۷).
د. عوامل ژنتیکی
در میان کودکانی که کمی بعد از تولد به فرزندخواندگی پذیرفته میشوند، بزهکاری و ارتکاب جرم بیشتر با همینگونه رفتار در والدین تنی این کودکان ارتباط دارد تا با رفتار والدینی که کودک را به فرزندخواندگی میپذیرند و این نشان میدهد که عوامل ژنتیکی ممکن است به طور غیر مستقیم (تأثیر عوامل ژنتیکی در تکانشی بودن و از دست دادن تمرکز حواس) در افزایش آمادگی برای رفتار بزهکارانه تأثیر بگذارد. البته، روابط با همسالان و روابط خانوادگی و نیز سایر عوامل اجتماعی و روانی نیز نقش حساسی ایفا میکنند(کیگان جروم و دیگران ،۱۳۷۴،ص۶۱۶).
مبحث دوم) دیدگاههای روانشناختی بزهکاری
دو دسته از تئوریهای روانشناختی، شامل تئوری روانپویشی و تئوری یادگیری اجتماعی به بررسی علل بزهکاری پرداختهاند.
گفتار اول) تئوری روانپویشی
از این دیدگاه، مجرم کسی است که نیروهای غریزی وجودش به خوبی اداره نشود و در واقع خود[۳] فرد از طریق فراخود[۴] بر تکانههای نهاد[۵] نظارت نداشته باشد. به عبارت دیگر، اگر ذهن آگاه نتواند راهی مقبول از نظر جامعه برای خروج نیروهای غریزی بیابد؛ فرد یا میان فشارهای درونی و بیرونی قرار گرفته و به ناسازگاری دچار می شود و یا برخلاف هنجارهای اجتماعی وارد عمل میشود.
(محمدیاصل،۱۳۸۵،ص۱۰۳).
بند اول) تئوری یادگیری اجتماعی