استرس و شخصیت
اصولاً انسان در طی فرایند استرس موجودی انفعالی نیست. با توجه به نظام ارزیابی شناختی، استرس پیآمدی است که به چگونگی ادراک، ارزشیابی و تفسیر فرد از موقعیت بستگی دارد، چنانچه موقعیت یا رویدادی که برای شخصی فشارزا به حساب میآید، برای دیگری ممکن است دارای کمترین استرسی بوده یا استرس آور نباشد. تفاوتهای موجود بین افراد را میتوان به تفاوت در متغیر هایی همچون سن، جنسیت، فرهنگ و شخصیت نسبت داد.
در حدود ۳۰ سال پیش از میلاد، هیپوکراتس[۴۵] درباره ارتباط بین مزاج و واکنش به استرس به اظهار نظر پرداخت. وی افراد را به حساس و شکننده، ورزشکار و چاق تقسیم بندی کرد و آنان را از لحاظ ترکیبهای خونی نیز مشخص کرد. هیپوکراتس عقیده داشت که ترکیبهای خونی متفاوت باعث هیجان متفاوتی بین افراد میشود و بیماریهای خاص با تیپ های خاص بدنی همراه است. روش هیبوکراتس را سالها بعدگالن[۴۶] دنبال کرد. به نظر وی هر فرد بایستی در طبقه جداگانه قرار گیرد و طبقات نیزبه گونهای از هم مجزا باشند. در قرن نوزدهم، روستن[۴۷] سه نوع تیپ بدنی را پیشنهاد کرد: شکمی، عضلانی، عصبی و شکننده.
در سال ۱۹۷۸ ارنست کرچمر[۴۸] روانپزشک آلمانی سه نوع تیپ جسمانی را معرفی کردکه بر اساس تیپهای روستن قرار داشت. این تیپها عبارت بودند :پیک نیک، آستینک و آتلتیک. تیپ پیک نیک بنظر میرسد که دارای ویژگیهای برونگرایی است در حالی که تیپ آستینک از صفات درونگرایی برخوردار است. تیپ آتلتیک هم با انرژی و پرخاشگری زیاد، مشخص میشود . به هر حال نظریه های سرشتی آنچنان که باید و شاید در بوته عمل موفق نبودهاند. به عنوان نمونه چنین نظری که برون گرایی با تیپ پیک نیک همبستگی دارد، در بژوهشی که ۵۰ درصد از افراد پیک نیک با برچسب برونگرا و ۳۰ درصد به عنوان درونگرا معرفی شدند،کاملاً رد شد (برین وادلر[۴۹]،۱۹۷۸). از دیگر نظریه ها در این زمینه میتوان به نظریه تیپ شناسی یونگ اشاره کرد. وی باور داشت که هر فردی دارای سرشت خاصی است که تعیین کننده درونگرایی و برونگرایی آن شخص خواهد بود. درونگرای مطلق ، فردی خجالتی، کمرو و درخود فرو رفته است (بویژه هنگام رویارویی با عوامل فشارزا و اضطراب آور). حال آنکه برونگرای محض همه چیز را جامعه پذیرانه و عینی درمییابد. یونگ عنوان میدارد که هر نوع شخصیت یک سلسله ویژگیهای خاصی را از خود نشان میدهد و پژوهشهای نشان داده است که این ویژگیها قابل سنجش و اندازهگیری هستند(دابسن[۵۰]، ۱۹۸۲).
در حال حاضر نظریه های تیپ شناسی کم و بیش موضوع بررسیهای علمی بشمار میرود. همچنان که مطالعه ارتباط بین استرس دائمی و ناراحتیهای قلبی یکی از این موارد است. افرادی که در معرض خطر ابتلاء به ناراحتیهای قلبی قرار دارند کسانی هستند که به عنوان افراد تیپ الف نامگذاری شدهاند. اینان افراد ماجراجو، فعال پرخاشگر، رقابتگر، پرتلاش و در انجام تکالیف حتی هنگامی که محدودیت زمانی وجود ندارد فشار بی حد و حصری را بر خود وارد میآورند. البته تحقیقات جدیدتر نشان میدهد که دو ویژگی (بدبینی و خصومت) که از آن به عنوان ویژگیهای سمی تیپ شخصی الف نام برده میشود با ناراحتیهای قلبی همبستگی دارد و در مورد سایر ویژگیهای چنین ارتباطی مشهود نیست. دو انتقاد عمده بر نظریه تیپ شناسی وارد شده است، نخست آنکه قرار دادن افراد در تیپهای ثابت ، بیانگر این موضوع خواهد بود که شخصیت کاملاً ارثی است و رفتار انسان در طول زمان تغییر و دگرگونی نمیپذیرد ، دیگر آنکه رویکرد سرشتی اثر محیط را بر فرد نادیده میانگارد.
استرس و بیماریهای جسمی
استرس آمادگی فرد را برای ابتلاء به بیماریها افزایش میدهد. عوامل فشارزا، آسیبزایی بیماریها را با عواطف منفی ( همچون اضطراب، افسردگی ) تحت تاثیر قرار داده و چنین حالتهایی به نوبه خود به طور مستقیم بر فرایند های زیستی یا الگوهای رفتاری تأثیرگذاشته و روند بیمارزایی را سرعت میبخشند(کرانتر[۵۱]،۱۹۸۶). پژوهشها نشان میدهد افرادی که استرس بیشتری را تجربه میکنند از آمادگی بیشتری برای ابتلا، به برخی بیماریها برخوردارند. شواهدی در زمینه بیماریهای عفونی، عروق کرونی قلب و حاملگی وجود دارد که قاطعانه از این دیدگاه حمایت میکند (گلدشتاین[۵۲]،۱۹۹۳). کوهن[۵۳] و دیگران (۱۹۹۱) از یک ارتباط خطی بین رویدادهای منفی زندگی، خلق منفی و استرس ادراک شده همراه با احتمال پیشرفت آنفلونزا به دنبال یک عفونت ویروسی سخن به میان میآورند. بررسیها نشان میدهد که آمادگی دانشجویان برای ابتلا به بیما ریهای عفونی در حین امتحانات بیشتر از مواقع دیگر است (گلاسر[۵۴] و دیگران،۱۹۸۷).
گلاسر( ۱۹۸۱) عنوان میدارد که استرس خواه به عنوان یک عامل زمینه ساز یا تسریع کننده و یا حتی موجب، نقش بسزایی در بیما ریهای عفونی دارد. ساراسون و دیگران (۱۹۸۵) اظهار میدارندکه افرادی که رویدادهای منفی بیشتری را تجربه میکنند و از حمایت اجتماعی کمتری برخوردار هستند، احتمال ابتلاء آنان به بیماریهای مزمن بیشتر از افراد دیگر است. بررسیهای دیگر حاکی از این است که کسانی که هم در میزان عوامل فشارزا و هم در نیاز به اقتدار (قدرت طلبی ) در سطح بالایی قرار دارند بیماریهای شدیدتری را نسبت به گروه کنترل گزارش میدهند (مک کللند، ۱۹۸۲). مطالعه دیگر حاکی از این است که کسب نمره بالا در مقیاسهای فشارزا، قدرت طلبی و بازداری رفتاری با بیماریها همبستگی نشان میدهند (مک کلند ،۱۹۸۰). استرس همچنین ممکن است بیماری یا بافت آسیب دیده را با تغییر در رفتار بهداشتی تحت تأثیر قرار دهد. به عنوان مثال افزایش مصرف سیگار درهنگام استرس ممکن است بافتهای بینی و ششها را تحریک کند. برخی بررسیهای دیگر نیز بیانگر این است که استرس باعث عود تبخالهای دهانی میشود (سینکر، ۱۹۸۰).
به هر حال استرس و بیماری در واقع پیوندی متقابل دارند. استرس خود به صورتهای گوناگون در روند بیماریزایی یا تشدید آن نقش داشته و بیماری نیز خود استرسی محسوب شده و سیکل معیوب نگرانی مرضی را شدت میبخشد. تصویر شماره ۳-۲ ارتباط بین استرس و رفتارهای بیمارگونه را نشان میدهد؛ از آنجا که استرس در بیشتر اوقات با برانگیختگی فیزیولوژیکی همراه است؛ افراد تحت استرس ممکن است به حالات جسمانی درونی خود توجه بیشتری کنند (مرحله اول).
استرس ممکن است برچسب زدن به احساسات به عنوان علایم بیماری را تسهیل نماید (مرحله دوم).
برخی از افراد گمان میبرندکه استرس علامتهای بیماری را ظاهر میسازد و استرس ممکن است علامتهای بیماری را در طرحواره بیماری ـ استرس فعال نماید، همچنان که برخی معتقدند استرس باعت عود تبخالهای دهانی میشود(مرحله سوم).
سرانجام اینکه ممکن است چگونگی تصمیمگیری و جستجوی مراقبت پزشکی را هنگامی که افراد خود را بیمار مینگارند تحت تاثیر قرار دهد (مرحله چهارم).
رویداد استرسزا
اثر تصمیمگیری
برجستجوی مراقبتهای پزشکی
طرحواره های
اسناد غلط
طرحواره های استرس
بیمار بازی کردن
توجه درونی
مرحله ۲
برچسب زدن به ظاهرو احساسات
به عنوان علامتها بیماری
مرحله ۳
برچسب زدن