|
|
بنابرین معاهداتی که در تقابل صریح با منشور سازمان ملل متحد قرارداشته یا مخالف قواعد آمره بینالمللی باشند، درحقوق بین الملل اعتبار حقوقی ندارند؛ مانند معاهداتی به هدف تجاوز بریک کشور دیگر انعقاد مییابند، چنین معاهدات به دلیل مخالفت با منشور که تجاوز را ممنوع ساخته معتبر نیست.


- رضایت؛ رضایت طرفهای معاهده به التزام یا انعقاد یک معاهده یک از عناصر اساسی دیگر در اعتبار معاهدات است. اراده در صورتی می تواند موجد التزام باشد که به طور صریح و آزاد اعمالشده باشد. در غیر این صورت میتوان گفت رضا معیوب و موجب بطلان معاهده است[۲۵۲].
بنابرین اقداماتی که باعث از میان رفتن رضایت دولتهای گردد، مانند اکراه یا اجبار، تدلیس و اشتباه می توانند موجبات ابطال معاهدات را فراهم آورند. راجع به تأثیر اجبار بر ابطال معاهده یک تحول تاریخ وجود دارد. تا جنگ جهانی اول اجبار باعث ابطال نمیشد. ولی بعد از جنگ جهانی اول و خصوصاًً انعقاد پیمان بریان-کلوگ[۲۵۳] و نامشروع شناختن کاربرد زور در روابط بینالملل، اجبار باعث ابطال معاهدات میشوند. با این وصف در مارس ۱۹۳۹ هیتلر، رئیسجمهور وقت چکسلواکی «هاچا[۲۵۴]» را مجبور به انعقاد معاهدهای تسلط آلمان بر مناطق بوهم و موراوی چکسلواکی کرد. با شکست آلمان در جنگ جهانی دوم و پیروزی متفقین، چکسلواکی مجدداً استقلال خود را به دست آورد و در نتیجه سرزمینهای مذکور دوباره به آن کشور مدغم گردید. دادگاه نظامی نورنبرگ در رأی مورخ یک اکتبر ۱۹۴۶ میلادی، اعلام داشت که چون معاهده مذکور با اعمال فشار و اجبار منعقد گردیده بود، لذا باطل میباشد. در سال ۱۹۶۸ میلادی، مقامات دولتی و رهبران حزب کمونیست چکسلواکی، تحتفشارهای شدید مقامات اتحاد شوروی سابق، معاهدهای در ۱۴ اکتبر همان سال در مورد استقرار نیروهای پیمان ورشو در چکسلواکی منعقد نمودند. این معاهده نزد جامعه بینالمللی بیاعتبار و باطل اعلام گردید، زیرا با فشار روانی و عقیدتی بر نمایندگان رسمی کشور چکسلواکی منعقدشده بود[۲۵۵]. در این مورد این سوال مطرح می شود که آیا اجبار و اکراه تنها شامل کاربرد یا استفاده از قدرت فزیکی است یا فشار سیاسی و اقتصادی را نیز شامل میشوند؟ کنوانسیون حقوق معاهدات ۱۹۶۹ وین در این خصوص، میان اجبار فزیکی و فشارهای سیاسی و اقتصادی تفاوت قائل شده است. موضوع فشارهای سیاسی و اقتصادی در کنوانسیون وین بهصراحت ذکر نشد، ولی کشورهای اشتراک کننده این کنفرانس، با صدور اعلامیه جداگانه از دولتهای خواستهاند در تنظیم معاهدات از فشارهای سیاسی– اقتصادی استفاده نکنند. ادعای عدم استفاده از هر نوع فشار در انعقاد معاهدات همواره از سوی کشورهای جهان سوم که مخالف هر گونه سلطه استعماری کشورهای قدرتمند بودند مطرحشده است[۲۵۶]. در قضیه ماهیگیر بریتانیا علیه ایسلند در ۱۹۷۳ موضع فشار سیاسی از سوی دیوان بین المللی دادگستری بررسی گردید. ایسلند که حق ماهیگیری بریتانیا را در ورای مناطق انحصاری ماهیگیری اطراف سواحل خویش از طریق مبادله یاداشت در سال ۱۹۶۱ میان وزرای خارجه دوکشور به رسمیت شاخته بود. در سال ۱۹۷۱ اعلام کرد که این توافق خاتمه یافته و در ۱۹۷۲ اقدام به وضع قانونی نمود که به این کشور اجازه میداد تا منطقه انحصاری ماهیگیری خویش را از ۱۲ مایل به ۵۰ مایل توسعه دهد. بریتانیا این قانون را برخلاف تعهدات ایسلند به خود دانسته و به دیوان بینالمللی دادگستری ارجاع نمود. ایسلند مدعی شد که تبادل یادداشت با بریتانیا که در آن ایسلند خود را موافق با نظر بریتانیا دانسته، صرفاً به دلیل وجود ناوگان جنگی بریتانیا در مناطق دریایی مورد نزاع میتواند باشد. ولی دیوان این ادعا را که مبتنی بر فشار بود و میتوانست مبادله یادداشتها را از بنیان باطل سازد را رد کرد. دیوان اضافه کرد که نمیتوان چنین اتهام بزرگی که صرفاً بر پایه ادعای کلی و مبهم قرار دارد و مبتنی بر هیچ دلیل نیست را موردبررسی قرار دهد. قاضی مکزیکی قضیه «پادی لا نیرو[۲۵۷]» که موضوع موافق طرف ضعیف داشت، در نظر مخالف خود، بهوضوح بیان کرد: یک قدرت بزرگ، وسایل مختلفی برای به کار بردن زور و آوردن فشار بر ملتی کوچک در اختیار دارد و حداقل میتواند از طریق سیاسی برای پذیرش نظرش فشار آورد. فشارهای غیرمادی و سیاسی وجود دارند که نمیتوان به وسیله مدرک اثبات نمود ولی موجودیت آن ها غیرقابلانکار است[۲۵۸].
انعقاد پیمانهای استراتژیک و امنیتی افغانستان با آمریکا در شرایط صورت گرفته که دولت افغانستان از هر نظر ضعیف بوده، تسلطی بر بحرانهای موجود ندارد. مردم از حاکمیت فاصله گرفته و این فاصله با عملکرد دولت هرروز بیشتر از پیش شده است. در حالی که امریکا نقش مؤثری در تصمیم گیرهای افغانستان به عنوان تامین کننده امنیت، ثبات اقتصادی و سیاسی در این کشور دارد[۲۵۹]. امریکا با شکل دادن نظام سیاسی موردنظر خود در افغانستان که دارای حاکمیت محدود، باسیاست خارجی بیمار و واگرایی اجتماعی و درونی شدید، تلاش کرده تا وابستگی مداوم افغانستان به این کشور را تداوم بخشد[۲۶۰]. درچنین وضعیتی این سوال مطرح می شود که آیا پیمانهای استراتژیک و امنیتی منعقده میان افغانستان و آمریکا از مظر حقوق بین الملل معتبراند یا خیر؟ گرچه هنوز از سوی حقوق دانان داخلی و خارجی در این مورد بررسی صورت نگرفته است. ولی درپاسخ به این سوال ما نیازمند تفکیک میان پیمانهای استراتژیک و امنیتی خواهیم بود. پیمان استراتژیک که در اول مه ۲۰۱۲ میلادی، میان افغانستان و آمریکا امضا و از سوی مجلس افغانستان نیز تصوب شده، درهشت بخش و ۳۴ ماده تنظیم کننده روابطی دو کشور در ابعاد غیر نظامی است، روابطی نظامی را بخش سوم این پیمان، به امضای پیمان امنیتی جداگانه میان دوکشور ارجاع داده است. بر اساس قواعد که در بالا ذکر آن رفت، امضای پیمان استراتژیک میان آمریکا و افغانستان از این منظر مشکل خاصی ندارد.
اما در مورد پیمان امنیتی ۲۰۱۴ میلادی افغانستان و آمریکا، این موضوع قابل بررسی است؛ زیرا هردو کشور در انعقاد این پیمان اختلاف نظر شدید داشتند و همین مسئله باعث طولانی شدن انعقاد این پیمان از سال ۲۰۱۳ الی پایان ۲۰۱۴ میلادی گردید. پس از بروز اختلاف میان دولت افغانستان و آمریکا، بر سر امضای پیمان امنیتی و طرح پیششرطهایی برای امضای آن از سوی حامدکرزی رئیسجمهور افغانستان، دولت آمریکا فشار و تهدید را بر دولت افغانستان غرض امضای این پیمان به کار گرفت. این فشارها از قطع تدارکات سوختی ارتش افغانستان که این کشور مسئولیت تأمین آنرا داشت آغاز تا وابسته ساختن کمکهای اقتصادی اش به امضای پیمان امنیتی از سوی افغانستان را در برگرفت[۲۶۱]. درنهایت نیزگزینه صفر یا خروج کامل نیروهای خود از افغانستان را مطرح ساخت[۲۶۲].
جدول۴-۲): توصیف وضعیت جمعیت شناختی نمونه از نظر مدرک تحصیلی

مدرک تحصیلی آزمودنها
فراوانی
درصد
درصد تجمعی
سایر
۱
۱٫۱
۱٫۱
فوق دیپلم
۱۳
۱۳٫۷
۱۴٫۷
فوق لیسانس
۲۸
۲۹٫۵
۴۴٫۲
لیسانس
۵۳
۵۵٫۸
۱۰۰٫۰
کل
۹۵
۱۰۰٫۰
جدول فوق به بررسی ویژگی فردی آزمودنیها از نظر مدرک تحصیلی می پردازد با توجه به جدول بیشترین درصد آزمودنیها دارای مدرک لیسانس(۸/۵۵) و کمترین درصد در گروه سایر هستند. این وضعیت در نمودار زیر بهتر نمایان است.
نمودار ۴-۲ ):توصیف وضعیت جمعیت شناختی نمونه از نظر مدرک تحصیلی
-
- – Cambel. S. ↑
-
- – Spector, A. ↑
-
- – Descy,E. ↑
-
- – Vaillanta,G.T. ↑
-
- – Puchalaski,C.M. ↑
-
- – Sarasune,D. ↑
-
- – Hongtuchen,C. ↑
-
- – Rassel,K. ↑
-
- – Diener,E. ↑
-
- – Freuden berger. ↑
-
- – Maslach,C. ↑
-
- – Li,A. Early,s.f. ↑
-
- – Ryff,C.D. ↑
-
- – Maslach,C. ↑
-
- – Zoher,D. & Marshal,I. ↑
-
- – Oconner,D.B. ↑
-
- ۱- Marx & Bakh,F. ↑
-
- – Freued,S. ↑
-
- – Hamiltone,M. ↑
-
- – Durkheim,E. ↑
-
- – Emmons,R. ↑
-
- ۱ -Frankel.V.E. ↑
-
- – Richard,P.S. & Bergin,A.E. ↑
-
- – Fallot,R.D. ↑
-
- – Hodge,D.R. ↑
-
- – William james ↑
-
- – Yong,A. ↑
-
- – Pargament,K.L. ↑
-
- – Philip penyl, ↑
-
- – Hyrous,D. ↑
-
- – Froom,A. ↑
-
- – Gilman,R. & Huebner,E.S. ↑
-
- – Diener,E. ↑
-
- – Ryff,C.D & Singer,B.H. ↑
-
- – Erikson,E. ↑
-
- – NewGarten,C. ↑
-
- – Allport,G.W. ↑
-
- – Denor,W.H. ↑
-
- – Whith born ↑
-
- – Diner,E. & Oshi,S. & Lucas,R.E. ↑
-
- – Heady,R. & wearing,k. ↑
-
- – Wissing & Van Eden model ↑
-
- – micalus,G. ↑
-
- – Telic theories ↑
-
- – Diner,E. ↑
-
- – self acceptance ↑
-
- – purpose life ↑
-
- – personal growth ↑
-
- – environmental mastery ↑
-
- – Autonomy ↑
-
- -positive relationship with other ↑
-
- – Li, A. Early, S.F. ↑
-
- -Sarrason,h. ↑
-
- -Buraly patter,v. ↑
-
- – Williams & Sternthal ↑
-
- – Freud,S. ↑
-
- – Ellis,A. ↑
-
- – James,W. ↑
-
- – Yong ↑
-
- – Allport,G.W. ↑
-
- – Maslow ↑
-
- – Adler ↑
-
- – Fromm ↑
-
- -cummings,J.۲-Miller,A ↑
-
- – Thoresen,C.E. ↑
-
- – Koing,G. & Larson,B.D. ↑
-
- – Mc Cauly,C.S ↑
-
- – Simpson,D.B. ↑
-
- – Newman,J.L. ↑
-
- – Fuqua,D.R. ↑
-
- – Emmons,R. ↑
-
- – Pargament,K.L. ↑
-
- – Mahounii,S. ↑
-
- – Cecero,J.J. ↑
-
- – Bedrosian,D.R. ↑
-
- – Fuentes , A. ↑
-
- – Bornstein,R.F. ↑
-
- – Dezutter,J. ↑
-
- -finaly ,J.R. ↑
-
- -Santen,A. ↑
-
- -Alparsalen,O. ↑
-
- – Larson,D. ↑
-
- – Halord,G. & Koing,G. ↑
-
- – Rew , L . & Wong ,Y.j ↑
-
- – Stewart ,C ↑
-
- – Gillum , R.F ↑
-
- – Sinha ,J.W.& Cnaan, R.M & Gelles ,R.G ↑
-
- – Krucoff,M.W. ↑
-
- – Koin,.G. ↑
-
- – Thorsan,C.E. ↑
-
- – Harriss,A. ↑
-
- – Oman,D. ↑
-
- – Daviis,V. ↑
-
- – Brown,P. & Tiemey,B. ↑
-
- – Thune – Boyle,I.C. ↑
-
- – Addington – Hall,J. ↑
-
- – Trevino,M.K. & Pargament,K.L. ↑
-
- – Hasanovic,M. pajevic ,L. ↑
-
- – Ryff ,C.D. & Keyes,C. ↑
-
- – Brown,P. & Tiemey,B. ↑
-
- – Trevino,M.K. ↑
-
- – Bierman,C. & Alex,D. ↑
-
- – Hunler,O.S. ↑
-
- – Ellis,A. ↑
-
- – Pargament,K.L. ↑
-
- – Allport,G.W. ↑
-
- – Frankel,V.E. ↑
-
- – Yang,K.P & Mao,X.Y. ↑
-
- – Estanli hall ↑
-
- – Eric froom ↑
-
- – Koeng Karol,L.G. ↑
-
- – Roberts,K.A. ↑
-
- – Reliability ↑
-
- – Maslach,C. ↑
-
- – Maslach,C. & Jakson,D. ↑
-
- – Ryff,C.D. ↑
مفهوم سازگاری از پیچیدگیها و مشکلات زیادی برخوردار است و همان طوری که در مورد اکثر مفاهیم صادق است، اختلاف نظرهای زیادی در این خصوص به چشم میخورد. در سالهای اخیر ما شاهد تغییرات گستردهای در نگرش نسبت به سلامت و سازگاری بودهایم. انسان هر دم با مشکلاتی رو در رو میگردد و میکوشد تا بر این موانع و مصائب فائق آید و گونهای تعادل نسبی را در امور زندگی پدید آورد. این تعادل از طریق هماهنگی و ارتباط بین مشکلات و ساز و کارهای موجود جهت حل آن ها به دست میآید. ناهماهنگی در تعادل ساز و کارهای مشکل گشایی یا فرو گشودن مشکلات در ارتباط با تهدیدها منجر به ایجاد بحرانهای روانی میگردد. مکگروری (۱۹۷۸) هر گونه عاملی را که تعادل فرد را بر هم زند بحران نام داده است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).

سازگاری اجتماعی در اصطلاح، مراوده بین فرد و محیط و محیط اجتماعی تعریف شده است (ویزمن و پیکل، ۱۹۷۴). سازگاری اجتماعی به منظور اجرای وظایف، ارتباط با دیگران و خشنودی از این نقشها را در بر میگیرد. سازگاری اجتماعی شامل انکار درونی و رفتارهای غیر مشهود نمیشود که معمولا در این مواقع بیماری به عنوان علائم بیماری تلقی میشود.
در تبین مفهوم سازگاری اجتماعی، ویزمن و پیکل (۱۹۷۴) مانند پارسون و بالز (۱۹۵۵) نقشها را به دو دسته تقسیم کردهاند: نقشهای وسیلهای و نقشهای مستقیم.
نقشهای وسیلهای، غالباً مربوط به حفظ روابط عاطفی در بین اعضاء خانواده میباشد. فردی ممکن است در یکی از این ها دچار مشکل شده باشد، ولی در دیگری مشکلی نداشته باشد. مثلاً درشغل ناسازگاری نشان بدهد ولی به عنوان پدر یا مادر موفق باشد.
منظور از سازگاری، انطباق متوالی با تغییرات و ایجاد ارتباط بین خود و محیط به نحوی است که حداکثر خویشتن سازی را همراه با رفاه اجتماعی، ضمن رعایت حقایق خارجی امکان پذیر می سازد، بدین ترتیب سازگاری به معنی همرنگ شدن با جماعت نیست. سازگاری یعنی شناخت این حقیقت که هر فرد باید هدفهای خود را با توجه به چهار چوبهای اجتماعی، فرهنگی تعقیب نماید (فرید، ۱۳۷۵).
وقتی میگوییم فردی سازگار است که پاسخهایی را که او را به تعامل با محیطش قادر می کند آموخته باشد تا در نتیجه به طریق قابل قبول اعضای جامعه خود رفتار کند تا احتیاجاتی در او ارضا شوند. یک فرد در یک موقعیت اجتماعی خاص میتواند خود را به طریق مختلف با آن موقعیت تطبیق دهد یا سازگار کند (فرید، ۱۳۷۵).
جریانی که با به وجود آمدن احتیاجی شروع شده و انسان پس از انجام فعالیتهایی به برطرف کردن آن احتیاجات اقدام کند، سازگاری مینامند (پورمقدس، ۱۳۶۷).
هرگاه تعادل جسمی و روانی فرد به گونهای دچار اختلال شود که حالت ناخوشایندی به وی دست می دهد و برای ایجاد توازن نیازمند بهکارگیری نیروهای درونی و حمایتهای خارجی باشد و در این اسلوب ساز و کارهای جدید موفق شود و مسأله را به نفع خود حل کند، گویند فرایند سازگاری به وقوع پیوسته است (اسلامینسب، ۱۳۷۳).

روان شناسان به طور سنتی سازگاری فرد را در برابر محیط مورد توجه قرار داده اند و ویژگیهایی از شخصیت را به هنجار تلقی کرده اند که به فرد کمک می کند تا خود را با جهان پیرامون خویش سازگار سازد. یعنی با دیگران در صلح و صفا زندگی کند و جایگاهی برای خود در جامعه به دست آورد. اکنون بسیاری از روان شناسان احساس می کنند که اگر اصطلاح «سازگاری» در معنای همنوایی با اعمال و اندیشههای دیگران تلقی شود، در این صورت چنان باری از تلویحات منفی خواهد داشت که دیگر نمیتواند توصیفی از شخصیت سالم به دست دهد. آنان بیشتر به ویژگیهای مثبتی مانند فردیت، آفرینندگی و شکوفایی استعدادهای بالقوه تأکید دارند (فرید، ۱۳۷۵).
سازگاری اجتماعی براین ضرورت متکی است که نیازها و خواستههای فرد با منافع و خواستههای گروهی که در آن زندگی میکند هماهنگ و معتدل شود و تا حد امکان از برخورد و اصطکاک مستقیم و شدید با منافع و ضوابط گروهی جلوگیری به عمل آید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
سازگاری فرایندی در حال رشد و تحول پویا است که شامل توازن بین آنچه افراد میخواهند و آنچه جامعهشان میپذیرد به عبارت دیگر، سازگاری یک فرایند دوسویه است؛ از یک طرف به صورت مؤثر با اجتماع تماس برقرار می کند و از طرف دیگر، اجتماع نیز ابزارهایی را تدارک میبیند که فرد از طریق آن ها تواناییهای بالقوه خویش را واقعیت میبخشد. در این تعامل، فرد و جامعه دستخوش تغییر و دگرگونی شده و سازشی نسبتاً پایدار به وجود می آید (شادمان، ۱۳۸۳).
سازگاری اجتماعی به وضعیتی گفته می شود که افراد یا گروه ها، رفتار خود را به تدریج و از روی عمد و غیر عمد تعدیل می کنند تا خود را با فرهنگ موجود سازگاری نمایند مانند رعایت عادتها، عرف و تقلید. به عبارتی سازگاری اجتماعی آن نوع واکنشهایی است که شخص برای رعایت محیط اجتماعی از خود نشان می دهد و آن ها را به علت هماهنگیشان با معیارهای اجتماعی و پذیرفته شدن از طرف آن، اساس رفتارخود قرار می دهد (دیلمی، ۱۳۸۰).
انسان محصول اجتماع است و مسلماًً تحت تأثیر نظامها و فرهنگهای جامعه خود قرار دارد و سازگاری او یک سازگاری اجتماعی است؛ و در چنین شرایطی است که باید نیازهای خود را بر آورده سازد و آرامش و تعادل خود را حفظ کند، بنابرین انسان میباید با اجتماع سازش یا سازگاری نماید (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
موشازیندر[۵۵] دو نوع شیوه سازگاری را مطرح میکند:
سازگاری هیجان مدار: شامل استراتژیهای تخیلی کردن، فعالیتهای هوشیاری که تحت تأثیر قانونمندی خاصی است.
سازگاری مسئله مدار: شامل استراتژیهای حل مسئله، عقلانی کردن، کمکردن موقعیت استرسزا (موشازیندر، ۱۹۹۶).
تحلیل فرایند سازگاری
جریان سازگاری از مراحل به هم پیوسته گوناگونی تشکیل شده که افراد را در حالات گوناگون در برمیگیرد. آغاز فرایند سازگاری از نیاز یا سائق شروع شده و با ارضای آن تمام میشود. بنابرین میتوان مراحل سازگاری را خروج از حالت تعادل و رسیدن به حالت تعادل مجدد دانست.چرخه سازگاری را به صورت زیر میتوان مطرح کرد (اسلامینسب، ۱۳۷۳).
۱-۲٫ فلوچارت چرخه سازگاری افراد
دلایل سازگاری:
۱- میخواهیم به آرمان و آرزویمان برسیم.
۲- به خود شناسی و خود سازی اقدام و سپس احساس سلامت کنیم.
۳- نیازهای معنوی را پاسخ بگوییم.
۴- رابطهای با خداوند برقرار کنیم و احساس کنیم که خالق از بنده راضی است.
۵- در طریق منطقی و عقلی گام گذاردن است.
۶- برای پیشرفت و تعالی و جلو رفتن و بهتر شدن است (اسلامی نسب، ۱۳۷۳).
ملاک و معیار سازگاری
۲-۱-۸-انگیزش پیشرفت تحصیلی
سازه ی انگیزش پیشرفت تحصیلی در مدرسه به رفتارهایی که به یادگیری پیشرفت مربوط است ، اطلاق می شود (هوسن ، ۱۹۹۴)

رویکردهای زیادی برای تعریف انگیزش پیشرفت تحصیلی وجود دارد ، بعضی از رویکردها به انگیزش های مربوط به موفقیت به طور عام می پردازند . یکی از آن ها ، رویکرد هدف هاست. رویکرد هدف ها بر اساس انگیزش های سازگارانه و ناسازگارانه پدید آمده است (ایمز،۱۹۹۴)

تحقیقات در این زمینه این رویکرد نشان داده است ، کودکانی که تواناییهای یکسانی دارند ، در برابر مشکلات آموزشی و یادگیری ، پاسخ های متفاوتی میدهند ، بعضی از افراد با وجود تواناییهای سطح بالا با این دشواری ها به گونه ی مواجه میشوند که به نظر میرسد توانایی اندکی دارند و از این که تلاش هایشان به موفقیت نمی رسد ، ناامید میشوند ، گاهی در قالب الگوی درماندگی آموخته شده آن را تفسیر میکنند که ناسازگارانه است ، زیرا در مقابل رسیدن کودکان به اهداف ارزشمند و بالفعل کردن تواناییهای درونی آن ها مانع ایجاد میکند .در مقابل ، گروهی مشکلات را به گونه ی می بینند که میتوانند بر چالش هایی که بر سر راه شان هست غلبه کنند ، از مشکلات ناراحت نمی شوند ، حتی در وجودشان احساس لذت از غلبه نمودن بر چالش پدید میآید . آن ها توجه خود را به تغییر دادن راهبردها با حداکثر تلاش متمرکز میکنند و سطوح حل مسئله خود را غنی تر میکنند . این واکنش ها را پاسخ هایی با جهت گیری تسلط مینامند(ایمز،۱۹۹۴)

پژوهشگران انگیزش پیشرفت تحصیلی را مربوط به دو طبقه از اهداف می دانند : اهداف عملکردی و اهداف یادگیری (دوئیک ،۱۹۹۸). دوئیک (۱۹۹۸)در نظریه هدف – محوری خود پیشبینی میکند ، رفتار افراد با سوگیری های متفاوت در دست یابی به اهداف ، به ادراک آنان از توانایی هایشان بستگی خواهد داشت.
دوئیک (۱۹۹۸)اشاره میکند در اهداف عملکردی ،هدف، عملکرد و کفایت است و دانش آموزان موفقیت ها را به عنوان ملاک کفایت خویش می دانند . در اهداف یادگیری ، هدف ، یادگیری و تسلط بر کفایت است. در این حالت افراد به دنبال هدف های دیگری هستند و در جستجوی فعالیت جدید و افزایش کفایت خود تلاش میکنند.به عبارت دیگر ، دانش آموزانی که اهداف عملکردی را مد نظر دارند ، در ابتدا علاقه مند به اکتساب ارزشیابی های مثبت از توانای هایشان هستند ، سعی میکنند تا از موارد منفی اجتناب کنند ، این افراد ترجیح میدهند ارزشیابی مثبتی در یک تکلیف آسان تر به دست آورندتا این که احتمال ارزشیابی منفی در تکلیفی مهم تر و چالش انگیزتر را بپذیرند.
امادانش آموزان دارای اهداف یادگیری ، ابتدا متوجه کسب مهارت های جدید یا گسترش دانش خود هستند ، حتی اگر مستلزم داشتن خطاهایی در این راه باشند ، لذا ضروری است که با انجام پژوهش هایی علمی مهم ترین همبسته های انگیزش پیشرفت تحصیلی شناسایی و سهم نسبی هر یک از آن ها در تبیین انگیزش پیشرفت تحصیلی مشخص گردد.در دایره المعارف تعلیم و تربیت ، هوسن و دیگران (۱۹۹۴)انگیزش پیشرفت تحصیلی را بیشتر به آن بعدی از انگیزش منحصر می دانند که انگیزش درونی دانش آموز نامیده می شود . انگیزش درونی یک حالت روان شناختی است و هنگامی حاصل می شود که انسان خود را دارای کفایت لازم و خود کنترلی بداند . خودکنترلی به دو بخش تقسیم می شود : فرصت کنترل یا فرصتی که به دانش آموز داده می شود تا برای امور تحصیلی خود تصمیم بگیرد و توانایی کنترل یا احساس کفایتی که دانش آموز در موقعیت باید داشته باشد تا بتواند بر آن اساس اقدام کند.
۲-۱-۹-پیشرفت
پیشرفت ،میل به انجام دادن خوب کارها متناسب با معیار برتری است . این نیاز،افراد را برای جستجو کردن “موفقیت در رقابت با معیار برتری”با انگیزه میکند .(مک کللند ،۱۹۵۳)
واکنش هیجانی افراد هنگامی که با معیارهای برتری مواجه میشوند ،تفاوت دارد . افراد دارای نیاز زیاد به پیشرفت عموما با هیجان گرایشی (مانند امید)و رفتار گرایشی پاسخ میدهند ، در حالی که افراد دارای نیاز کم به پیشرفت (ترس زیاد از شکست)عموما با هیجان اجتنابی (مثل اضطراب)و رفتار اجتنابی واکنش نشان میدهند.(همان)
انگیزه پیشرفت عبارت است از نیروی انجام دادن خوب کارها نسبت به استانداردهای عالی. دیوید مک للند و جان اتکسنیون که ماهیت انگیزش پیشرفت را در چهل سال اخیر مطالعه کردهاند نیاز پیشرفت را اینگونه تعریف میکنند. جستجو کردن موفقیت در رقابت با استانداردهای عالی شخص با انگیزش پیشرفت نیرومند میخواهد در برخی از تکالیف چالش انگیز موفق شود.
بنابرین ،افراد دارای نیاز زیاد به پیشرفت ، تکالیف نسبتاٌ دشوار را انتخاب میکنند ، فوراٌ به تکالیف پیشرفتی می پردازند در تکالیف نسبتا دشوار تلاش بیشتری به خرج میدهند و عملکرد بهتری دارند ، در صورت رو به رو شدن با مشکلات استقامت میکنند و مسئولیت موفقیت ها و شکست ها را میپذیرند.
طبق مدل پیشرفت کلاسیک اتکینسون ، گرایش در برابر اجتناب رفتاری حاصل ضرب نیاز فرد به پیشرفت ، احتمال موفقیت ، و مشوق موفقیت (یعنی ،Ts=Ms*Ps*Is) و ترس فرد از شکست ،احتمال شکست ،و مشوق اجتناتب از شکست است (یعنی Taf=Maf*Pf*If). این فرمول در موقعیت هایی مانند تکالیف نسبتاٌ دشوار ، رقابت و کارفرمایی، رفتارهای گرایشی در برابر اجتنابی را نسبتاٌ خوب پیشبینی میکند.(همان)
۲-۱-۱۰-اهداف پیشرفت
سه نوع هدف پیشرفت وجود دارد : ۱ – عملکردی – گرایشی ۲ – عملکردی – اجتنابی ۳ – تسلط
نیاز به پیشرفت ، پذیرفتن هدف های عملکردی – گرایشی را پیشبینی میکند ، ترس از شکست ، هدف های عملکردی – اجتنابی را پیشبینی میکند و انتظارات شایستگی ، هدف های تسلط را پیشبینی میکنند . هدف های تسلط و عملکردی – گرایشی عموما با پیشرفت و نتایج مثبت ارتباط دارند ، در حالی که هدف های عملکردی – اجتنابی چنین نیستند.(ایمز،۱۹۸۴)
۲-۱-۱۱-منشأ نیاز به پیشرفت
نیاز به پیشرفت عبارت است از: میل به انجام دادن خوب کارها در مقایسه با معیار برتری. این نیاز افراد را برای جستجو کردن «موفقیت در رقابت با معیار برتری» با انگیزه میکند (مک کللند، اتکینسون، کلارک و لوول)( ۱۹۵۳) اما معیار برتری، اصطلاح گسترده ای است، به طوری که رقابت با تکلیف مثل حل کردن معما، نوشتن رساله ای متقاعد کننده، رقابت با خود مثل دویدن در مسابقه در بهترین زمان ممکن، بالا بردن معدل نمره ها، یا رقابت کردن با دیگران مثل بردن مسابقه و شاگرد اول کلاس شدن را شامل می شود. آن چه در تمام موقعیت های پیشرفتی مشترک است این است که شخص میداند عملکرد آتی او ارزشیابی معناداری از شایستگی فردی اوست. معیارهای برتری به این علت نیاز پیشرفت را برمی انگیزند که عرصه بسیار معناداری برای ارزیابی میزان شایستگی فرد تأمین میکنند (مارشال ریو ، ترجمه سید محمدی ۱۳۸۲).
مورای نیاز به پیشرفت را به عنوان تمایل به غلبه بر موانع و مشکلات، کسب قدرت و سعی در انجام کارهای مشکل تعریف میکند(بک ،۱۹۸۳)
نیاز به پیشرفت را می توان در سه مقوله ی زیر به اختصار توضیح داد :
۱ – تأثیرات جامعه پذیری ۲ – تأثیرات شناختی ۳ – تأثیرات رشدی
بسیاری از زنان بعد از تشخیص سرطان دچار افکار و احساساتی میشوند که به گونه ای غیرطبیعی است و در جستجوی راه مناسبی برای این مسأله هستند. واقعیت این است که شیوه نگرش روانی و احساسی مشخص ومعینی برای بیماران وجود ندارد. عکس العمل افراد نسبت به تشخیص سرطان در خود، گستره وسیعی از احساسات انسانی نظیر دل نگرانی، عدم اطمینان، نا امیدی، افسردگی، تنهایی و مواردی دیگر حتی گناه را در بر میگیرد، گناه اینکه من خود باعث سرطان شده ام و یا کاش زودتر به پزشک مراجعه میکردم. نفی وجود سرطان و امتناع از قبول کردن آن یک عکس العمل طبیعی درباره اشخاص طبیعی درباره اشخاص سرطانی محسوب میگردد. این عکس العمل تا حدی لازم است تا بیمار بتواند موجودیت جسمی و روانی خود را حفظ و در فعالیت روزانه زندگی شرکت نماید. ولی اگر این وضعیت مانع از پیگیری مداوا و شرکت فعالانه در آن باشد، دیگر از حدومرز طبیعی گذشته است (اولیوتو و همکاران، ۱۹۹۸، ترجمه احمدزاده فر، ۱۳۸۱).



۲-۲-۱-۷ کنار آمدن با سرطان
روش های مختلفی برای کنار آمدن با سرطان وجود دارد. کسب اطلاعات بیشتر درباره آن، رجوع به خویشاوندان و دوستان، فراگیری روش های کنترل ترس و نگرانی و مهم تر از همه امیدوار بودن است. به هر حال هرشخص به فراخور حال و وضعیت مختص به خود با توسل به استراتژی های مختلف میتواند با سرطان کنار بیاید. امید و امیدوار بودن یکی از عوامل مهم در کنار آمدن با سرطان است. به هر حال بیمار مبتلا به سرطان آرزو میکند که ای کاش دچار این مرض نگردیده بود. سپس امیدوار است که سرطان وی قابل درمان باشد و آنگاه این امید است که پروردگار، زمان بیشتری را برای زندگی در اختیار او بگذارد. امید محکم ترین سنگر در مقابل سرطان است و در واقع هر زمان که امید را از دست بدهیم، یعنی تسلیم شده ایم و این از خصوصیات یک انسان پرقدرت به شمار نمی رود(اولیوتو و همکاران، ۱۹۹۸، احمدزاده فر، ۱۳۹۱).
۲-۲-۱-۸ مداخلات روانی اجتماعی برای سرطان
برای افزایش سازگاری فرد با بیماری وارتقای کیفیت زندگی، چندین گونه مداخلات روانی اجتماعی با موفقیت مورد استفاده قرار گرفته است(میر ومارک[۲۹]، ۱۹۹۵). تمرکز این روش ها کمک به کاهش تهوع فرد از شیمی درمانی بوده است(کری وبوریش، ۱۹۸۸). دو روشی که بیشتر به بیمار کمک میکند عبارتند از: آموزش آرامش و حساسیت زدایی منظم. سایر مداخله های درمانی روی طیف گسترده ای از مسایل متمرکز بوده و نشان دادهاند که روش های روانی اجتماعی نه تنها بر سازگاری افراد می افزاید، بلکه امکان دارد بقای آنان را نیز افزایش دهد(سارافینو، ۲۰۰۲، ترجمه گروهی از مترجمان، ۱۳۸۷).
۲-۲-۱-۹ عوامل ایجاد کننده سرطان
عوامل ایجاد کننده سرطان عبارتند از:
الف) عوامل خارجی مؤثر در تکامل سرطان: ویروس ها، عوامل فیزیکی، عوامل شیمیایی، داروها، هورمونها، عوامل تغذیه ای.
ب) عوامل داخلی مؤثر در تکامل سرطان: علاوه بر تماس مشخص با آنکوژنها، سایر عوامل داخلی که در تکامل سرطان موثرند شامل عملکرد سیستم ایمنی، سن و استعداد ژنتیکی هستند.
عملکرد سیستم ایمنی: سلول های کشنده طبیعی و سلول های T کمک کننده که برای حفاظت ایمنی بسیار مهم هستند در سرطان کاهش مییابند.
سن: عموماً میزان ابتلا به سرطان با افزایش سن، افزایش پیدا میکند بیشترین مرگ و میر ناشی از سرطان در سنین ۵۵ تا ۷۵ سالگی روی میدهد. این میزان به همراه کاهش پایه جمعیتی، بعد از سن ۷۵ سالگی کاهش مییابد.
استعداد ژنتیکی: در حال حاضر شواهد نشان دهنده این است که برای انواع زیادی از سرطان ها، از جمله شایع ترین اشکال، نه تنها تاثیرات محیطی وجود دارد، بلکه حساسیت های وراثتی هم نقش بازی میکنند (کومار و فاستو، ۲۰۰۸، قیاسوند، ۱۳۸۷).
۲-۲-۱-۱۰درمان سرطان
انتخاب درمان در سرطان، بر اساس دو هدف قابل دسترسی و عملی بودن برای هر نوع سرطان انجام میگیرد. طیف اهداف میتواند شامل ریشه کن کردن کامل بیماری (بهبودی) طولانی کردن عمر و زنده نگه داشتن بیمار علیرغم وجود بیماری (کنترل) یا تسکین و همراه با پیشرفت فرایند بیماری (تسکین) باشد. در اغلب موارد از درمانهای مختلفی در سرطان استفاده می شود که عبارتند از:
۱- جراحی: در حال حاضر روش ایده آل و رایج در ریشه کن کردن تومور سرطان عمل جراحی است اهداف متفاوتی در انجام عمل جراحی وجود دارد. اعمال جراحی تشخیص با هدف تشخیص تمایز سلولی و انتخاب نوع درمان صورت گیرد. ممکن است جراحی با هدف درمان کامل، پیشگیرنده، تسکینی یا ترمیمی انجام شود.
۲- پرتو درمانی: در پرتو درمانی برای ممانعت از رشد سلولی از اشعه یونیزه استفاده می شود. بیش از نیمی از بیماران مبتلا به سرطان در طول دوره درمان، شکلی از پرتو درمانی را در بعضی نقاط بدن دریافت مینمایند.
۳- شیمی درمانی: در شیمی درمانی، مواد شیمیایی ضد سرطان به منظور کشتن سلول های تومور به کار میروند که از طریق تداخل با عملکرد سلولی و تکثیر سلولی عمل میکنند. شیمی درمانی عمدتاًً برای درمان بیماری های عمومی و یا زخم های موضعی بی نیاز به جراحی و پرتو درمانی استفاده می شود. شیمی درمانی ممکن است با جراحی یا پرتو درمانی یا هر دو همراه شود که به منظور کاهش اندازه تومور قبل از عمل جراحی، نابود نمودن باقیمانده سلول های تومور پس از عمل جراحی یا درمان بعضی از انواع لوسمیآموزشها به کار می رود.
۴- تعدیل پاسخ های ایمنی (برونر و سودارث، ۲۰۰۰، ترجمه حسین زاده، ۱۳۸۱).
۲-۲-۲چشم انداز زمان
زمان همواره از پیچیده ترین و بحث برانگیزترین مسائل فلسفی بوده است. بی تردید، بشر زمان گذرا را رام نشدنی ترین و آزاردهنده ترین وجه زندگی این جهانی میداند؛ زیرا در طول قرون اعصار متمادی تا حدودی توانسته است، بر دشواری ها و ناملایمات زندگی غلبه کند، و با تسخیر طبیعت رفاهی نسبی برای زندگی دنیوی خویش رقم بزند، اما در جلوگیری از حرکت شتابان زمان به سوی آینده سر تسلیم فرود آورده است. زیرا زمان می گذرد بشر هم خواسته و یا ناخواسته با آن همراه می شود؛ آدمیان هم چون نوباوگانی هستند که تازه راه رفتن آموخته اند، درپی زمان میروند و اسیر و دربند آن میشوند، و هیچ راه گریزی نیز ندارند. تاریخ تفکر نشان میدهد که شناخت (زمان) و تعریف آن سابقه ای دیرینه دارد؛ کانت[۳۰] اولین کسی بودکه به طور خلاصه جنبههای فکر (نگرش) زمان را تدوین کرد. او زمان را به عنوان ویژگی اولیه مغز انسان تصورکرد که انسان را قادر به مشاهده آن می کرد. مثبت نگری بار دیگر زمان را به عنوان امری مستقل از تجربه های فردی و اجتماعی تبیین میکند (ریسی بیتی[۳۱]، ۱۹۸۸).
(کانت، ۱۹۶۵؛ به نقل ازمارسیا دی آسیو) اعتقاد داشت، تصور این که زمان توانایی درونی است بیان میکند، این روشی که مردم و سپس فیلسوفان و روان شناسان دنیا زمان را با آن تجربه میکنند، بیان خودش را در مورد زمان شرح داد. به هر حال کانت ارتباط بین رفتار آدمی و مفهوم زمان را مطالعه کرد. تفکراو از زمان به فرایند اجتماعی شدن خیلی وابسته بود. قوانین جامع که در همسان کردن و جامع کردن زمان حضور دارند، درونی شده است. کانت زمان رایک پدیده دو بعدی درنظرگرفت: از یک سو انسان خود را با آن هماهنگ میکند و از سوی دیگر آن را ایجاد میکند (هدگر[۳۲]، ۱۹۷۲؛هاسرل[۳۳]، ۱۹۶۴).
|
|